کد خبر 573882
تاریخ انتشار: ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۱:۴۸

«سلام، محاصره شدیم، دعا کنید. از جامون تکون نمی‌تونیم بخوریم. ما الان 83 نفر توی اتاق هستیم. منتظر آتش توپخانه هستیم تا عقب بکشیم. ان‌شاء‌الله که شهید بشیم نه اسیر.» خبر به این کوتاهی است اما مانند بمب در ایران صدا می‌کند و پس از آن سپاه کربلای استان مازندران برای مقابله با جنگ روانی دشمن اطلاعیه‌ای را صادر می‌کند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، در دل هشت سال دفاع مقدس تجربه‌های تاریخی ناب و قابل تأملی نهفته است که با مرور زمان لایه‌ها پنهان آن آشکار خواهد شد. وسعت و غنای رفتاری این آموزه‌های پنهان به اندازه‌ای است که هرچه زمان سیر طبیعیش را سپری می‌کند مؤلفه‌های ایمانی شکل گرفته در جنگ‌تحمیلی به مقیاسی برای سنجش وقایع تبدیل می‌شود که می‌توان رویدادهای نظیر آن را به رخدادهای هشت سال دفاع مقدس تعمیم داد.

اینک خان‌طومان(1) و شرایطی که در آن‌جا برای رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی رقم خورده است با چند نمونه از شرایط حساس دوران انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس تطابق پیدا کرده است. نخست اینکه شهر به اشغال تروریست‌های تکفیری افتاده است و دیگر اینکه با توجه به ابزارهای ارتباطی پیام‌ها و تصاویر متعددی را برای ایجاد عملیات روانی به راه‌انداخته‌اند. در مقابل رزمندگان نیز از داخل شهر به نیروهای خودی پیام می‌فرستند و لحظه به لحظه موقعیت و میزان پیشروی دشمن و آمار شهدا را گزارش می‌دهند.

حماسه «پاوه» و «سوسنگرد» دو نمونه نسبتا مشابه به ماجرای خان‌طومان به شمار می‌آیند.در این دو شهر در عین ناامیدی از جایی که رزمندگان فکرش را نمی‌کردند آیه فتح و ظفر به اراده و عزم خداوند در آنجا تعبیر شد و رزمندگان با وجود کمبودها بر دشمنان اسلام و انسانیت غالب شدند.

بی‌ارتباط نیست اکنون مروری بر وقایع پاوه وسوسنگرد داشته باشیم چرا که این شهرها در آستانه سقوط قرار گرفتند و حتی شهری همچون خرمشهر نیز مدتی به دست دشمن افتاد اما در نهایت وعده خداوند محقق شد و این شهرها بدست رزمندگان اسلام آزاد شدند.

ماجرای پاوه

در روز ۲۳ مرداد 58 نیروهای حزب دموکرات کردستان به پاوه حمله کردند و این شهر را به محاصره در آوردند و با آتش خمپاره راه‌های منتهی به شهر را مسدود و حلقه محاصره را تنگ‌تر کردند. با وجود مقاومت نیروهای معروف « دستمال سرخ»، نیروهای ضدانقلاب کرد پیشروی کرده و چند نقطه شهر را به اشغال خود درآوردند که در صورت ادامه پیشروی و تسلط ضدانقلاب به شهر پاوه، راه نفوذ آنان به کردستان نیز باز می‌شد به همین دلیل با درخواست شهید وصالی از مرکز جهت اعزام نیروی کمکی، در روز ۲۵ مرداد شهید دکتر مصطفی چمران که در آن زمان معاون نخست وزیر دولت موقت بود همراه با شهید تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و ابوشریف فرمانده عملیات سپاه با بالگرد وارد پاوه شدند و پس از چند ساعت شهید فلاحی و ابوشریف به کرمانشاه بازگشتند.

از آنجا که جنگ به صورت مردمی بود نیروهای دکتر چمران در ترکیب مردم جای گرفتند و نبرد را ادامه دادند.در روز جمعه ۲۶ مرداد ۵۸ مصادف با آخرین جمعه ماه مبارک رمضان؛ «روز قدس»، درگیری و محاصره با قطع آب و برق و کمبود مهمات و اسلحه شدت گرفت.

طی چند روز به دلیل کمبود شدید امکانات و سلاح‌های دفاعی تمام شهر به جز ساختمان ژاندارمری به اشغال نیروهای ضدانقلاب درآمد و آنان با اشغال شهر به تنها بیمارستان پاوه وارد شدند و مدافعان مجروحی که در آن بستری بودند را به فجیع‌ترین وضع به شهادت رساندند و بیمارستان را به آتش کشیدند.

بدین ترتیب شهر تا آستانه سقوط کامل پیش رفت و اندک نیروهای باقی‌مانده در ژاندارمری در خطر اسارت بودند. در این میان یک فروند بالگرد که از کرمانشاه مأموریت داشت تا با عبور از فراز منطقه اشغال شده به مدافعان محاصره شده مهمات برساند به هنگام بازگشت در حالیکه چند مجروح را نیز حمل می‌کرد مورد حمله دشمن قرار گرفت و همه سرنشینان آن به شهادت رسیدند.این حادثه روحیه قوای خودی را تضعیف کرد و موجب تقویت روحیه ضدانقلاب شد.

رادیو حزب دموکرات در یک عملیات روانی به نقل از قاسملو دبیرکل این حزب اعلام کرد که دکتر مصطفی چمران در گروگان آنها است. تا اینکه در روز ۲۷ مرداد ۵۸ با صدور فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر لزوم شکست حصر پاوه، مقاومت نیروهای انقلابی مضاعف شد و مردم کرمانشاه نیز پس از این پیام با ابزارآلات بعضا غیرجنگی به سوی پاوه حرکت کردند، هجوم مردم و نیروهایی که به سمت پاوه می‌آمدند باعث عقب‌نشینی ضدانقلاب و شکست حصر پاوه شد.

حادثه پاوه از زبان شهید چمران


«از 60 نفر پاسدار غیرمحلی، فقط 16 نفر باقی مانده بودند که شش - هفت نفرشان مجروح بودند و نمی‌توانستند بجنگند و بقیه هم خسته و دل شکسته بودند و گرسنه و تشنه. آب قطع شده بود. تلمبه موتور آب خارج شهر را آتش زده بودند. آذوقه و مهمات هم نداشتند.تمام ارتفاعات و بیمارستان معروف پاوه به دست دشمن افتاده بود و هر 25 نفر پاسدار آنجا را شهید کرده بودند.

اما در جبهه مقابل، بین 2000 تا 8000 نفر از همه گروه‌های چپی و راستی با اسلحه‌های سبک و سنگین،تمام منطقه را زیر سیطره خودشان گرفته بودند. و بیشترین حملات را از کوه‌های اطراف به محل استقرار پاسداران باقی مانده انجام می‌دادند. هر لحظه کسی به خاک می‌افتاد و دشمن قدم به قدم نزدیک‌تر می‌شد.

آن شب را تا صبح زیر رگبار گلوله بودیم و نخوابیدیم؛ نزدیک برج پاسگاه و از آن جا به طرفمان شلیک می‌کردند. هر لحظه صدای شکستن و فرو ریختن شیشه می‌آمد. مدام با فرماندار و بزرگان تماس می‌گرفتیم و در صدد گفت‌وگو با طرف دیگر بودیم؛ بلکه بشود قضیه را با صلح و صفا حل کرد؛ ولی نمی‌شد.... .

صبح روز 25 مردادماه بر بالای دیوار خانه پاسداران بودم و به شهر می‌نگریستم و گلوله از هر دو طرف، همچنان می‌بارید؛ یک باره فریاد الله اکبر پاسداران به هوا بلند شد؛ پرسیدم مگر چه شده است؟ گفتند: امام خمینی اعلامیه‌ای صادر کرده است. اعلامیه‌ای تاریخی که اساس بزرگ‌ترین تحولات انقلابی کشور ما به شمار می‌رود. امام خمینی، فرماندهی قوا را به دست می‌گیرند و فرمان می‌دهند که ارتش باید در عرض 24 ساعت، خود را به پاوه برساند و ضد انقلاب را قلع و قمع کند.

من اصلاً خبر نداشتم که اخبار هولناک پاوه به کسی برسد و امام خمینی و ملت، از جریان پاوه با خبرندفکر می‌کردم که در محاصره ضدانقلاب در آن شب وحشتناک، به شهادت می‌رسیم و تا مدت‌ها کسی باخبر نمی‌شود. اما بی‌سیم چی شجاع ژاندارمری، در حالی که اتاقش زیر رگبار گلوله‌ها فرو می‌ریخت، خود به زیر میز رفته و درازکش و میکروفن به دست، همه جریانات را به کرمانشاه مخابره می‌کرد.»

سوسنگرد شهرعاشقان شهادت

آنچه در ادامه مرور می‌کنیم روایت‌های سردار «صادق حیدرخانی» یکی از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس است.

حیدرخانی در «عملیات شکست حصر سوسنگرد» فرماندهی مدافعان این شهر را بر عهده داشت. او روایت خود را از لحظه‌های بیم و امید در سوسنگرد برای «ایسنا» اینگونه روایت کرده است:« یکی از برکات سوسنگرد در طول هشت سال دفاع مقدس تربیت فرماندهان است. شرایط ویژه‌ای که بر موقعیت سوسنگرد سایه افکنده بود بسیار حساس بود و همین باعث می‌شد تا برادر شمخانی افرادی را که به عنوان فرمانده به این شهر اعزام می‌کرد بسیار باتجربه، زبده و ورزیده باشند.

درون این شهر حدود 250 نفر از رزمندگانی که در محاصره عراقی‌ها بودند شهید و مابقی نیز مجروح شدند. همه رزمندگانی که در شهر حضور داشتند پرپر شدند و دیگر کسی توان ایستاده جنگیدن را نداشت چرا که همه بر اثر اصابت تیر مستقیم یا ترکش خمپاره مجروح شده بودند.

وقایعی را که در آن چهار شبانه‌روز محاصره سوسنگرد شاهدش بودم دیگر هیچگاه ندیدم و تجربه نکردم. هیچ وسیله‌ای که بتوان از آن تعریفی کاربردی از شرایط حساس جنگ داشته باشیم در اختیارمان نبود و تنها حماسه عشق و مقاومت بود.هیچ مقر و سنگر فرماندهی‌ای موجود نبود و من روی موتورسیکلت دستورات را سینه به سینه و بدون بی‌سیم و هر وسیله ارتباطی دیگر به مدافعان انتقال می‌دادم.

ارتباط ما از روز 21 آبان‌ماه 1359 با خارج از شهر قطع شد. نبرد ما در مقابل دشمن تن با تن نبود بلکه جلوه‌ای از نبرد تن با تانک بود. این درگیری‌ها روز 23 آبان‌ماه به اوج خود رسید. به «ستاد عالی دفاع» خبر می‌رسد که شهر سوسنگرد در محاصره دشمن قرار گرفته است. از روز 23 آبان‌ماه تا روز 26 آبان‌ماه، سه روز بسیار حساس و نفس‌گیر را سپری کردیم. من در داخل شهر شاهد مقاومت مدافعان بودم و در خارج از شهر نیز مقام معظم رهبری در تلاش بودند که محاصره را بشکنند. بچه‌هایی که در داخل شهر بودند به دلیل نبود سنگر، بر روی پشت بام خانه‌هایی که با یکدیگر ارتباط داشتند پناه می‌گرفتند اما عراقی‌ها آن‌ها را با گلوله مستقیم تانک هدف می‌گرفتند و همین کار باعث می‌شد که آن‌ها شهید شوند و آن‌هایی هم که شهید نمی‌شدند روی پشت بام خانه‌های عقب‌تر موضع می‌گرفتند و دوباره رسالت‌شان را در برابر دفاع از شهر پی می‌گرفتند.

از روز بیست و سوم آبان‌ماه به بعد باطری بی‌سیم‌های‌مان تمام شد و به دلیل نبود برق نتوانستیم آن‌ها را شارژ کنیم. حجم آتش و بمباران دشمن بسیار سنگین شده بود و مدیریت شهر و فرماندهی نیروهای مردمی بسیار ضروری بود چرا که به عنوان مثال رئیس بانک در حالی که یک گونی پول در دستش بود به سپاه مراجعه می‌کرد و از ما می‌خواست تا برایش کاری انجام دهیم یا زنان و بچه‌هایی که نمی‌توانستند از شهر خارج شوند نیز همین طور به سپاه مراجعه می‌کردند. چند «بلم» (قایق) داشتیم که از آن‌ها برای انتقال این افراد استفاده کردیم و مردم را از طریق باریکه‌ای در رودخانه «کرخه کور» عبور دادیم.

بعد از ظهر بیست و سوم آبان ماه حلقه محاصره تنگ‌تر شد و دشمن کاملا جاده حمیدیه- سوسنگرد را به تصرف خود درآورد. پیش شهید تجلایی رفتم و تصمیم گرفتیم که به بدلیل سقوط جاده، داخل شهر سوسنگرد مقاومت کنیم و آنها نیز شب عقب‌نشینی کرده و به سوسنگرد بیایند چرا که مقاومت در دهلاویه دیگر فایده‌ای نداشت. موقعیت جغرافیایی شهر سوسنگرد بهتر از دیگر موقعیت‌ها بود. در شمال و شرق آن رودخانه وجود داشت و همین باعث می‌شد که دشمن نتواند به راحتی از آنجا به داخل شهر نفوذ کند.

حدود 18 نفر از بچه‌های ما پس از مقاومت و جنگ تن به تن در روستای «ابوحمیظه» بر اثر اصابت گلوله تانک به شهادت رسیدند و ما 250 نفر از نیروهای سپاهی شامل رزمندگانی از استان‌های تهران،فارس،خوزستان، خراسان،شهر تبریز،همچنین «گروه بلال» و حدود 100 نفر از اعضای «ستاد جنگ‌های نامنظم»، ژاندارمری و نیروهای مردمی در شهر مستقر شدیم. شهر دائما" بمباران می‌شد و بنابر موقعیت دفاع شهری تصمیم گرفتم که مقر فرماندهی،«مسجد جامع شهر سوسنگرد» باشد. هرچه را که داشتیم به مسجد منتقل کردیم و به همه یگان‌ها و نیروها نیز برای آنکه نظم و برنامه‌ریزی حاکم شود گفتم به آنجا بیایند.

کار سازماندهی نیروها از بعد از عصر روز 24 آبان‌ماه 59 تا ساعت 12 شب طول کشید. به این ترتیب که تمام وسایل و اقلامی که قابل استفاده بود را هم در یک جا جمع کردیم و هر کدام از نیروها را در گروه‌های 9 تا 11 نفره با توجه به نیاز هر موقعیت تقسیم‌بندی کردیم و به هر یک از نیروها جیره‌ای مشخص از گلوله «آر. پی. جی» و غذا دادیم و سپس از ساعت 1 بامداد تا چهار صبح روز 24 آبان‌ماه با شهید تجلایی، هر یک از گروه‌ها را در موقعیت و مداخل ورودی و حساس شهر مستقر کردیم.

حلقه محاصره تنگ‌تر می‌شود

روز بیست و پنجم آبان 59 اوج حمله دشمن بود. پیکرهای تعدادی از مدافعان شهر بر اثر ریزش دیوارها متلاشی شده بودند، حلقه محاصره دشمن کامل شده بود و در برخی از محورها دشمن به داخل شهر نفوذ کرده بود. هواپیماها، آتش‌بارها و خمپاره‌هایشان شهر را ویران کرده بودند و صدای تخریب‌ خانه‌ها و آثاری که این تخریب از خود بر جای می‌گذاشت، بسیار ترسناک بود.

از اواخر شب روز 25 آبان‌ماه تا ساعت چهار صبح روز 26 آبان‌ماه بود که می‌شد صدای «شنی» تانک‌ها و درگیری تن به تن شهری را در مسجد شنید. من با توجه به دوره‌هایی که گذرانده بودم از طریق صدا می‌توانستم حجم آتش دشمن و پیشروی آن‌ها را در محورهای حساس ارزیابی کنم. علاوه بر این، من با کمک امدادگران به بالاترین نقطه مسجد رفته بودم تا از آن بلندی بتوانم شهر را ببینم.

85 درصد سوسنگرد سقوط کرد


صبح روز 26 آبان‌ماه،85 درصد شهر سوسنگرد سقوط کرده بود و یکی از تانک‌های دشمن که عکسش هم موجود است تا 25 متری مسجد آمده بود.عده‌ای می‌گویند که این تانک ایرانی‌ است اما اینگونه نیست چون هیچ یک از نیروهای ایرانی قبل از محاصره شهر حتی تا 30 کیلومتری شهر تانک در اختیار نداشتند.

هماهنگی‌ نانوشته نیروهای محاصره شده با مقام معظم رهبری

گویا خدا خواسته بود که بین مدافعان سوسنگرد در داخل شهر و مقام معظم رهبری در خارج از شهر هماهنگی نانوشته‌ای ایجاد شود. با مدیریت کلان مقام معظم رهبری،عملیات نیروهای ارتش، سپاه، بسیج، نیروهای ستاد جنگ‌های نامنظم و مردمی، از ساعت پنج صبح روز 26 آبان‌ماه 59 برای شکست حصر سوسنگرد آغاز شد و در ساعت 12:30 نخستین یگان «تک»(حمله) کننده ایرانی به مقابل مسجد جامع سوسنگرد رسید. سپس باقی مانده نیروها تا ساعت 14 بعد از ظهر به داخل شهر آمدند. از صبح روز 26 آبان آتش دشمن بر روی شهر کمتر شده بود و بیشتر به سمت شمال شهر متمرکز شده بودند چرا که نیروهای ما از آن طرف وارد شهر شدند. این هماهنگی که نمادی از اراده خدا در امور بود مانع سقوط شهر شد.

اگر مقام معظم رهبری و دیگر یگان‌ها فقط یک روز تاخیر می‌کردند شهر سقوط می‌کرد اما خداوند به نیروها و رزمندگان اسلام عزت بخشید و نصرت خود را به آن‌ها عطا کرد تا شهر سوسنگرد در طول تاریخ ایران نمادی از نقطه اوج ایمان شود؛ ایمانی که مدافعان با شهادت خود آن را به منصه ظهور رساندند.

و بالاخره...

نیروهای عراقی ما را دست کم گرفته بودند. آنها نتوانستند ایمان، اخلاص، شجاعت و شهامت را که عوامل مادی نیستند، ببینند و تنها محاسبات ارتش‌های کلاسیک و متون نظامی را قبول داشتند. مهمترین نتیجه عملیات شکست حصر سوسنگرد تحقق فرمان حضرت امام راحل به عنوان فرمانده کل قوا بود. امام در طول جنگ تنها یک بار در فرمایشاتشان قید زمان را به کار بردند و آن هنگامی بود که فرمودند «سوسنگرد تا فردا باید آزاد شود.»

اگرچه اینک تروریست‌های جبهه النصره و نیرو‌های تکفیری و تروریست‌های داعش به دنبال ایجاد جنگ روانی هستند اما باید این جمله از شهید محمد جهان آرا در مورد سقوط خرمشهر را به یاد داشته باشیم که به همرزمانش گفته بود:« بچه‌ها، اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد؛ مواظب باشید که ایمانتان سقوط نکند.» بی‌شک تمام مدافعانی که در داخل شهر خان‌طومان هستند انسان‌هایی‌اند که با نیروی ایمان و سلاح شهادت در این شهر قدم گذاشته‌اند و با اقتدا به سالار شهیدان امام حسین (ع) راه خود را انتخاب کرده‌اند این افراد و رزمندگان جستجوگران شهادت هستند.

...

(1) شهرک خان‌طومان در حومه جنوبی استان حلب، روز جمعه به اشغال گروه تروریستی «جبهه النصره» و هم پیمانانش درآمد. در این گزارش‌ها آمده بود، تروریست‌های تکفیری از روز پنجشنبه حمله سنگینی به شهرک خان طومان شروع کردند که این حمله در ‌نهایت منجر به عقب نشینی نیروهای مقاومت از این شهرک شد.
منبع: ایسنا