سالهای اول دهه 50 در مسابقات قهرمانی نوجوانان تهران شرکت کرد. ابراهیم همه حریفها را با اقتدار شکست داد و در حالی که 15 سال بیشتر نداشت برای مسابقات کشوری انتخاب شد، مسابقات در روزهای اول آبان برگزار میشد ولی ابراهیم در این مسابقات شرکت نکرد. مربیها خیلی از دست ابراهیم ناراحت شدند. بعدها فهمیدیم مسابقات در حضور ولیعهد برگزار میشد و جوایز هم توسط او اهداء شده است. برای همین ابراهیم در مسابقات شرکت نکرده بود.سال بعد ابراهیم در مسابقات قهرمانی آموزشگاهها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال هم در وزن 62 کیلو در قهرمانی باشگاههای تهران شرکت کرد.
در سال بعد از آن در مسابقات قهرمانی آموزشگاهها وقتی دید دوست صمیمی خودش در وزن او، یعنی 68 کیلو شرکت کرده، ابراهیم یک وزن بالاتر رفت و در 74 کیلو شرکت کرد. در آن سال درخشش ابراهیم خیره کننده بود و جوان 18 ساله قهرمان 74 کیلو آموزشگاهها شد. تبحر خاص ابراهیم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحیح از دستان قوی و بلند خود باعث شده بود که به یک کشتی گیر تمام عیار تبدیل شود.
صبح زود بود. ابراهیم با وسائل کشتی از خانه بیرون رفت. من و برادرم هم راه افتادیم. هر جائی میرفت دنبالش بودیم. تا اینکه داخل سالنِ هفت تیرِ فعلی رفت. ماه هم رفتیم توی سالن و بین تماشاگرها نشستیم. سالن شلوغ شده بود. ساعتی بعد مسابقات کشتی آغاز شد.
آن روز ابراهیم چند کشتی گرفت و همه را پیروز شد. تا اینکه یکدفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشاگرها تشویقش میکردیم. با عصبانیت به سمت ما آمد.
گفت: چرا اومدید اینجا!؟
گفتم: هیچی، دنبالت اومدیم ببینیم کجا میری.
بعد گفت: یعنی چی؟! اینجا جای شما نیست. زود باشین بریم خونه.
با تعجب گفتم: مگه چی شده!؟ جواب داد: نباید اینجا بمونین، پاشین، پاشین بریم خونه.
همینطور که حرف میزد بلند گو اعلام کرد: کشتی نیمه نهائی وزن 74 کیلو آقایان هادی و تهرانی.
ابراهیم نگاهی به سمت تشک انداخت و نگاهی به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. ما هم حسابی داد میزدیم و تشویقش می کردیم.
مربی ابراهیم مرتب داد میزد و میگفت که چه کاری بکن، ولی ابراهیم فقط دفاع میکرد. نیم نگاهی هم به ما میانداخت. مربی که خیلی عصبانی شده بود داد زد: ابرام چرا کشتی نمیگیری؟ بزن دیگه.
ابراهیم هم با یک فن زیبا حریف را از روی زمین بلند کرد. بعد هم یک دور چرخید و او را محکم به تشک کوبید. هنوز کشتی تمام نشده بود که از جا بلند شد و از تشک خارج شد.
آن روز از دست ما خیلی عصبانی بود. فکر کردم از اینکه تعقیبش کردیم ناراحته، وقتی تو راه برگشت صحبت میکردیم، گفت: آدم باید ورزش را برای قوی شدن انجام بده، نه قهرمان شدن.
من هم اگه تو مسابقات شرکت میکنم، میخوام فنون مختلف رو یاد بگیرم. هدف دیگهای هم ندارم.
گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! بعد از چند لحظه سکوت گفت: هر کس ظرفیت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر، اینه که آدم بشیم.
آن روز ابراهیم به فینال رسید؛ اما قبل از مسابقه نهائی، همراه ما به خانه برگشت. او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برایش اهمیت ندارد. ابراهیم همیشه جمله معروف امام راحل را میگفت: «ورزش نباید هدف زندگی شود.»
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 31
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید ابراهیم هادی