کد خبر 575494
تاریخ انتشار: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۱

منصور نظری به مناسبت میلاد فرخنده و مسعود حضرت علی اکبر علیه السلام شعری سروده است با نام «هنگامۀِ عشق».

به گزارش مشرق، منصور نظری به مناسبت میلاد فرخنده و مسعود حضرت علی اکبر علیه السلام شعری سروده است با نام «هنگامۀِ عشق» که در زیر می خوانیم:

از طرفِ قبلۀِ جان، کربلا  -  بوی بهشت آید و عطر ولا
نقش دل‌انگیز ولای علی  –  گشته به آیینۀِ جان منجلی
غلغله‌ای گشته به پا در جِنان  –  آینه‌بندان شده کون و مکان
بر لبِ بلبل ،غزلِ ارغوان  -  چشمۀِ عشق از لب زهرا روان
آوَرَد از عرش ملک ارمغان –  جشن و سرور است و شعف در جهان
بسته ملک بر پَرِ جان، نامه‌ای  –  عشق به پا کرده چه هنگامه‌ای
مصطفوی، فاطمه نقش و نگار -  نامۀِ عشق است که بنوشته یار
چشم حسین آمده روشن به نور -  خانۀِ لیلا شده مأوای شور
کون و مکان آمده آشفته باز  –  یوسفِ لیلا رسد از رَه به ناز
 نعره ملک بر سر منبر زند  -  سکه به نام علی‌اکبر زند
یاس نگاهش به طلب می‌کند  -  سرو سجودش به ادب می‌کند
زلف ترش طعنه به شب میزند  - طعم لبش دل زِ رطب می‌زند
زنده محمد شده بازآمده  - آینه‌ای یا ز حجاز آمده ؟
شهره به غوغای علی‌اکبری -  او که رخش جلوۀِ پیغمبری
آینۀِ روی محمد نماست  -  شاه‌نشین غزل کربلاست
زخم به تن خورده زِ هر دیده او-  فاطمه را یوسف دزدیده او   
قبلۀِ شش‌گوشۀِ عشاق اوست – فاطمه را داغ‌ترین داغ اوست
از میِ رخسارۀِ او هرکه مست  - سر زِ تنش می‌بُرَد او جای دست
هرکه ببیند نفسش می‌رود - روح زِ تن در هوسش می‌رود
خطبه خدا خوانده به نام علی -  همچو محمد شده ماهی جلی  
یوسف لیلا به جهان آمده  -  فاطمه را راحتِ جان آمده
عطر و شمیم نبوی می‌رسد  -  فاطمه را مُصطَفوی می‌رسد
آینه است این مگر الله را  –  بسته به رخساره ملک راه را
جلوۀِ دلدار تجلی‌گرش –  آینه‌ها همچو نگین در برش
کعبه به رقص آمده شوریده‌حال  - می‌کُند آیینه خدا را خیال
فاطمه قنداقِ قمر را به دست -  از میِ میلاد علی گشته مست
 عطرِ خوشِ آبیِ محراب‌ها  –  مستِ طَهوراییِ او آب‌ها
 فاطمه را ناب، غزل نامه‌ای -  همچو علی آمده اُسامه‌ای  
عرش سراپا شده غوغا و شور – مستِ طرب آمده غلمان و حور
فاطمه بگرفته سبو تا به دست -  ساقی و میخانه و مِی گشته مست
از نفسِ فاطمه شب‌خیز عشق - جان خدا آمده لبریز عشق
کیست مگر فاطمه الله را ؟ – سرمه‌کشِ چشم ملک آه را
او که شبیهش به دوعالم نه کَس – او که رَهَش تا به خدا یک‌نفس
او که خدا کرده ز خود او حَدَث -  فاطمه را فاطمه داند وَ بس
این بود آن سِرّ نهان در الست  - فاطمه عشق است و خدا عاشق است
عشق ندارد مگر این خاتمه - فاطمه و فاطمه و فاطمه
فاطمه آن ذکر سجود علی -  نقطۀِ پرگار وجود علی   
کس نتواند که از او دم زند- جز که سبو از قَدحِ غم زند
او که طُفیل غمِ او شد علی  - جلوۀِ عشق از رخ او منجلی
صبح ازل شد چو پدیدار، هست – نقشِ غمِ فاطمه بر دل نشست
جان به فراسویِ غزل پر کشید - ساغرِ عشقِ علوی سر کشید
لب زِ طَرَب جان به ترنُم گشود - فاطمه بر شیعه دَرِ خُم گشود
باده به جوش آمد و در خُم رسید – سر زد از آن باده هزاران شهید
شد حَدَث عالم چو زِ اشراق عشق  - فاطمه شد قبلۀِ عشاق عشق
تُنگِ بلور غزل ِغم شکست - عشق پدید آمد و در دل نشست
نقشِ نگینِ دلِ عشاق او - گم‌شده خورشیدِ به آفاق او
گرچه به جان مِدحَت زهرا نکوست - عید علی‌اکبر و میلاد اوست
می‌زند آیینه غزل را به کوس- کرده به تن لاله حریرِ عروس
یاس زِ رَه آِید و ساغر به دست – حور و ملک در پی او غم پرست
آمده از شورِ طرب، باده مست - مژده که میلاد علی‌اکبر است
غنچۀ دل در سحرِ آرزو  - جامه به تن می‌درد از شوقِ او
شاپرک آهسته دعا می‌کند- یاس نظر سوی خدا می‌کند
از لبِ گُل بادۀِ شبنم روان – ماذنه ها مست شمیم اذان
سازِعراقی بزن ای دف‌نواز – تا که به رقص و طرب آرد حجاز
مطرب مستان به طرب تار زن -  پردۀِ رؤیایی دلدار زن
اکبر عُشاق ز ره می‌رسد -  فاطمه را نورِ نِگَه می‌رسد
همچو علی گشته به رحمت هما -  آینۀِ روی محمد نما  
طوطی شکرشکن باغ عشق – طاقت عشاق از او طاق عشق
شاهدِ رعنایِ حسینی جمال – یوسف لیلای محمد خصال
کرده زِ شرم رخ او مَه عرق - ریخته گُل در قدم او ورق
شاه‌نشین نظر انبیا - بُرده ملک خاک رهش توتیا
سرمۀِ چشمانِ بلورینِ یاس – ماهِ حسینیِ محمد قیاس
نکهت گیسوی ترش جان‌فزا  - برده دل و دین ز کف مرتضا
 دست ملک در طلب بویِ او -  شانه زنِ حلقۀِ گیسویِ او
آمده از شوقِ علی جان به لب - دل ز حسین آمده پرتاب و تب
مشک‌فشان باد صبا می‌رسد –  کوکبۀِ آل عبا می‌رسد
کرده ملک بر رخ ماهش حسد - سرو چمان علوی می‌رسد
شمس و قمر خاک رهش داده بوس – شب شده از زلف ترش آبنوس
 اشک خدا می‌چکد از چشم عشق – دل‌نگرانِ حرمِ در دمشق
لالۀِ پرپر شده و جان به لب – می‌رسد از شهر شهیدان حلب
زیجِ بلا کرده شهادت رصد  -  قافلۀِ عشق ز ره می‌رسد  
می‌رسد از وادیِ زینب، دمشق  –  کُشتۀِ زهرا به دمِ تیغ عشق
با خودش آورده خبر قاصدک  –  قصۀِ آن یاس کبود فدک
  قصۀِ شیعه غم و درد علیست  –  شیعه علمدار نبرد علیست
قصۀِ ما غُصۀِ آن سیلی است  –  غُصۀِ آن یاسِ شده نیلی است
قصۀُ ما قصه مردانگیست  -  عاشقی و مستی و دیوانگیست