شناخت سیدحسن نصرالله دبیرکل این حزب به عنوان یکی از شخصیتهای مهم در جهان اسلام که در حال حاضر رهبری این تشکیلات مهم را برعهده دارد، خالی از لطف نیست.
کتابها و مستندهای مختلفی در داخل ایران و خارج از کشور در ارتباط با شخصیت سیدحسن نصرالله تولید شده است. «آزادترین مرد جهان» نام یکی از این آثار است که راشد جعفرپور کلوری آن را به رشته تحریر در آورده است و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی آن را منتشر کرده است.
این کتاب نیز همچون برخی دیگر از آثاری که در ارتباط با سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان نوشته شده است، سعی کرده تا از بخشهایی از مصاحبههایی که او تاکنون انجام داده برای معرفی شخصیت و عملکرد این سیدعزیز استفاده کند و البته در بخشهای دیگر نیز به سراغ خاطرات و مصاحبههای بستگان و نزدیکان نصرالله رفته است و با استفاده از خاطرات آنها سیر اصلی روایت زندگی او را پیش برده است.
ولی وجه تمایز این کتاب با دیگر آثار نوشته شده در ارتباط با دبیرکل حزبالله لبنان توجه او به بخشهایی از زندگی این روحانی مبارز است که معمولا اثار کمتری به آن پرداختهاند. رابطه او با دبیرکل پیشین حزبالله لبنان، سیدعباس موسوی و همچنین شرح جزئیات فعالیتهای او در دوران تشکیل حزب امل و بعد از آن راهاندازی حزبالله تنها بخشهایی از این اثر خواندنی است که در کمتر اثری دغدغه پرداخت دقیق و جزئی به آن دیده میشود.
قسمت انتهایی کتاب نیز همچون بسیاری از آثاری که در ارتباط با زندگینامه شخصیتهای سرشناس منتشر میشوند، حاوی عکسهایی از مقاطع مختلف زندگی این مبارز محبوب و قهرمان عرب دارد.
«آزادترین مرد جهان» تاکنون دوبار تجدید چاپ شده است و در ۲۹۶ صفحه از سوی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی روانه بازار نشر شده است.
با هم بخشهایی از این اثر را میخوانیم:
پرده اول: سرآغاز یک طلوع
سیدحسن در زمانی قدم به حیات گذاشت که در آن دوران، مردم جنوب لبنان به ویژه مناطق شیعهنشین از امکانات و فرصتهای شغلی بسیار کمی برخوردار بودند و شدت فقر و تنگدستی مردم همجوار و خانوادهی آنها چنان بود که بالاجبار آنها را به حومه شرقی شهر بیروت کشاند. به دلیل کمی بضاعت در منطقه الکرنتینا در حومه این شهر سُکنی گزیدند. شخصیت و اندیشههای سیدحسن آرام آرام در محله کرنتینا شکل گرفت، نوجوانیاش را در کنار پدرش در مغازه به کار میوه و سبزی فروشی گذراند.
او از آن دوران، که دوران سخت زندگیشان میباشد با تاسف چنین یاد میکند: «تاسف بیشتری که میخورم، از این است که تا زمان رفتنم به نجف، روزی پیش نیامد که من و پدر و مادرم و برادران و خواهرانم بر سر یک سفره جمع شویم و غذا بخوریم. بدین صورت بود که من و برادران و خواهرانم تنهایی غذا میخوردیم و پدر و مادر در مغازه بودند، یا مادرم با غذا میخورد یا پدرم...»
سیدحسن خلق و خویی آرام و سازگار داشت و هر روز بیشتر به مسائل دینی گرایش پیدا میکرد. او نه تنها کاملاً آرام و خونسرد است بلکه شوخطبع هم میباشد؛ چنان که خود در پاسخ به خبرنگاران ایرانی در خصوص شوخ طبعی میگوید: «من از جماعت طلبهها هستم! در ایران هم خودتان میدانید که روحانیون از طبع و اخلاق لطیفی برخوردارند. البته این شوخطبعیها در محیط خاصی صورت میگیرد. در جای خودش و بجا.»
«خالد مصطفی» که یکی از همکلاسیهای دوران راهنمایی سید بود میگوید: «سیدحسن در حالی که تنها دوازده سال سن داشت، هیچگاه بدون فکر صحبت نمیکرد و شخصیتی داشت که وقتی با وی برخوردی میکردی احساس میشد که او یک مرد ۳۵ ساله است.»
او علاقه زیادی به روحانیت داشت و گفتهاند عکسی از امام موسی صدر که در منزل یا مغازهشان آویزان بود، در شکلگیری شخصیت سیدحسن تاثیر فراوانی داشت و نخستین جرقههای محبت موسی صدر و جنبش امل [سازمانی که بعدا حزبالله لبنان با انشقاق از آن تاسیس شد.] را که آن زمان به جنبش محرومان معروف بود، در دل سیدحسن روشن کرد.
همین موضوع عامل گرایش او به روحانیت شد. چنان که ایشان خود تعریف میکند: «زیبایی و هیبت این بزرگوار مرا به شگفتی وامیداشت. میگفتم انشاءالله اگر بزرگ شدم، میروم درس علوم دینی میخوانم و مثل این سید بزرگوار میشوم و لباس روحانی امام موسی صدر را میپوشم. من از آن زمان نه یا ده ساله بودم. کسی از من نخواست بروم روحانی شوم و علوم دینی را دنبال کنم. حتی من کسی از روحانیون را نمیشناختم. با هیچکدامشان هم آشنا نبودم که کمکم کند، روحانی شوم. اصلاً ما در روستایمان روحانی نداشتیم. حتی در منطقه ما برای نماز خواندن هم یک مسجد نبود.
پرده دوم: ماجرای دریافت اجازهنامه از امام خمینی(ره)
در اوایل سال ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی ایران در شرف پیروزی بود و به سرعت تحولات منطقه را تحت شعاع قرار میداد. رژیم بعثی حاکم بر عراق به دلیل رویکردهای جدید خود از یک سو شیعیان و از سوی دیگر دوستداران رژیم سوریه را تحت فشار قرار میداد و همین امر موجب شد که با یورش به حوزههای علمیه، طلاب سوری و لبنانی را تحت پیگرد قرار دهد. یک روز که ماموران بعثی درصدد دستگیری سیدحسن نصرالله که آن زمان در حوزه علمیه نجف مشغول تحصیل بود، برآمدند دریافتند که او عراق را ترک گفته است. او تصمیم گرفته بود بقیه تحصیلات خود را در مدرسه علمیه بعلبک [واقع در لبنان] ادامه دهد. وی همزمان به فعالیت سیاسی نیز پرداخت و مسئولیت سیاسی جنبش امل در منطقه بقاع را عهدهدار شد.
در همین سال انقلاب اسلامی ایران پیروز شد و امید تازهای در بین مسلمانان به ویژه شیعیان جنوب لبنان برانگیخت و روابط ایران با شیعیان لبنان بیشتر شد. تا اینکه سیدحسن نصرالله، پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، پیش از ظهر روز ششم آبان ماه سال ۱۳۶۰ به همراه یاران خود در جنبش امل در جماران به حضور امام خمینی(ره) شتافت. بعد از این دیدار، سیدحسن ۲۱ ساله برای شروع طوفان شورانگیز حرکت جهادی حزبالله از دست امام خمینی(ره) حکمی دریافت کرد که به گفتهی اهل نظر به ندرت اتفاق افتاده که یک جوان ۲۱ ساله از امام خمینی(ره) اجازهای در اخذ وجوهات شرعیه دریافت کند. ضمن اینکه در این حکم ایشان سیدحسن نصرالله را به عنوان «حجتالاسلام» خطاب میکند که کمسابقه است. از جمع سران حزبالله او اولین کسی بود که این حکم را دریافت کرد، چرا که برای شیخ صبحی طفیلی هفت سال بعد یعنی ۱۴ آبان ۱۳۶۷ و برای شهید سیدعباس موسوی نیز در ۲۰ بهمن ۱۳۶۶ اجازهی تصرف در امور حسبیه و شرعیه توسط امام صادر میشود و در پایان اجازهنامه با عبارت «و ان ینسانی من صالح دعواته» از او خواستار دعای خیر برای خود شده است که در بقیه احکام مذکور این قید نیست. در بخشی از متن این حکم آمده است:
«و بعد، جناب حجتالاسلام آقای حاج سیدحسن نصرالله- دامت افاضاته- از طرف اینجانب مجازند در تصدی امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه و مصرف مظالم عباد و ذکوات و کفارات را در مصارف مقررهی شرعیه و در مورد سهمین مبارکین نیز مجازند در اخذ صرف آن در مخارج خودشان به نحو اقتصاد و در مورد مازاد بر مخارج نیز مجازند نصف آن را در مخارج سادات عظام- کثرالله امثالهم- و ترویج شریعت مقدسه صرف نموده و نصف دیگر را ارسال دارند...»
بعد از این دیدار سیدحسن نصرالله بار مسئولیتی بر دوش خود احساس میکرد که با همگان متفاوت بود؛ لذا با جدّیت تمام در جهت ساماندهی حزب امل برای مبارزه با اسرائیل غاصب اهتمام ورزید.
پرده سوم: حضور سیدحسن نصرالله در حوزه علمیه قم
[این بخش از کتاب در مورد اتفاقات زندگی سیدحسن نصرالله در دورانی است که به عنوان مسئول شورای اجرایی حزبالله فعالیت میکرد.]
در آغاز دهه ۱۹۹۰ و پس از آرامش نسبی لبنان سیدحسن نصرالله احساس کرد که همچنان تشنهی علوم و معارف اهل بیت(ع) است لذا شرایط را مناسب دید و خود را آماده سفر به قم نمود. البته ایشان با توجه به شرایط حزب به آسانی نمیتوانست به قم سفر کند اما با تلاش زیاد توانست برادران خود را در شورای مرکزی حزبالله متقاعد کند و عازم شهر مقدس قم شود. آمدن سیدحسن نصرالله به حوزهی علمیه قم شایعات بسیاری را برانگیخت؛ برخی از افراد وانمود کردند که نصرالله با کارکردهای حزبالله اختلاف پیدا کرده و به قم آمده است. نصرالله هنگام سفر به قم برای اینکه پست حزبیاش خالی نماند، مسئولیت اداره کارهای خود را به معاون خود شیخ نعیم قاسم واگذار کرد.
سیدحسن نصرالله هنگام آمدن قم در حالی که میخواست از این فرصت برای خلوت با خدای خود و کسب دانش و عرفان استفاده کند ولی مشغلههای اجرایی حزبالله و اصرار برخی از مسئولین جمهوری الامی ایران برای استفاده از تجربیات او باعث شد تا او وارد کارهایی غیر از تحصیل نیز شود. وی علاوه بر حضور در مسجدسیدالشهدا تهرانپارس به عنوان امام جماعت، با برخی از طلاب لبنانی قرار میگذاشت و پیگیر وضعیت زندگی آنها بود. او تنها در کلاسهای درس فقه و علم اصول شرکت نمیکرد، بلکه در دروس تفسیر قرآن آیتالله جوادی آملی نیز حضور مییافت. علاوه بر این او سیدحسن نصرالله علاقه زیادی به حضور در کلاسهای آیتالله العظمی بهجت و آیتالله العظمی سیدعبدالکریم کشمیری داشت.
سیدحسن نصرالله در مدت اقامت دو سالهاش در حوزه علمیه قم به برقراری روابط گسترده با طلاب غیرایرانی توجه خاصی داشت. در ارتباط با طلاب لبنانی کوشید آنان را منسجم و هماهنگ کند. وی سعی کرد برخی از اختلافات سیاسی میان طلاب لبنانی را برطرف کند. او جلسات فرهنگی را برای آنان دایر کرد و از برخی از شخصیتهای ایرانی دعوت شد تا برای طلاب لبنانی سخنرانی کنند که آقای مصباح یزدی یکی از اصلیترین این سخنرانان بود.
با توجه به اینکه سیدحسن نصرالله میمهان حوزه علمیه قم محسوب میشد، برخی از مدارس طلاب غیرایرانی از ایشان دعوت میکردند تا در مناسبتهای سیاسی سخنرانی کند. برای مثال، طلاب مدارس عراقی به منساب شهادت جمعی از روحانیون عراقی در عراق از وی دعوت کردند که برای آنان سخنرانی کند. سیدحسن نصرالله ازفون بر مسنجم کردن طلاب لبنانی و طلاب کشورهای عربی، با طلاب پاکستانی و افغانستانی هم روابط دوستانهای برقرار کرد و کوشید تجربه انقلاب اسلامی لبنان و تاسیس حزبالله لبنان را به آنان منتقل کند.
پرده چهارم: محبوبیت سیدحسن نصرالله
پشتیبانی میلیونی مردم لبنان در سال ۲۰۰۵ از نصرالله و پیروزیهای چشمگیر او در جریان حملهی اسرائیل به لبنان، از او چهرهای فراملی ساخته و شخصیتهای جهان را به تفکر واداشته است. تجلیل رهبران کشورهای اسلامی از همت و اراده پولادین این سیدبزرگوار، بار دیگر جهان تشیع را به صدر اخبار رسانهها آورده و عزت و اقتدار اسلامی را در جهان به منصهی ظهور رسانده است.
رهبر بزرگ حزبالله همواره مورد تحسین و تمجید رسانههای خبری جهان قرار دارد و اکنون به یکی از قدرتمندترین و کاریزماتیکترین چهرههای جهان اسلام مبدل شده است.
یکی دیگر از نکات بارز این روحانی مبارز ارادهی راسخ او در نبرد با دشمن غاصب و صبر و تحملش در مواجه با تلخکامیهاست. در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در دوران تجاوز نظامی رژیم صهونیستی، هیچگاه دیده نشده است که فرزند یکی از رهبران جنبش در عملیاتی مشارکت داشته باشد و در راه مبارزه به شهادت برسد؛ حال آنکه پسر ارشد این سید بزرگوار در جریان عملیات نظامی به شهادت رسید و تصویر پیکر خونآلودش از تلویزیون پخش شد و این نه تنها خللی در مبارزه با رژیم صهیونیستی ایجاد نکرد، بلکه عزم نصرالله را جزم و وحیه او را دوچندان نمود.
سیدحسن نصرالله در تصمیمگیری و جهتگیری سیاسی هیچگاه به دشمنانش دستاویز نداده و در عین حال از صراحت کلام فروگذار نبوده است. مصاحبهی انتقادآمیز او خطاب به سران عرب، خود نمونه بارزی از این صراحت کلام و تاکید بر راهی است که تا به امروز با خون جوانان مسیرگشایی شده است.
او همچنان محبوب است و هر روز بر محبوبیتش اضافه میگردد. در وصف محبوبیت سیدحسن نصرالله آمده است: «بالا گرفتن بحران خاورمیانه و رهبریهای این مرد ۴۶ ساله در این شرایط حساس باعث شده تصاویر این روحانی چریک نه تنها در محله شیعه نشین لبنان نصب شود، بلکه زینتبخش بسیاری از محلههای سنی نشین در این کشور مدیترانهای، که بخش بزرگی از آن مسیحی است، باشد. اکنون در لبنان سخنرانیهای آتشین و انقلابی نصرالله به جای موسیقی از ضبطهای تاکسیهای بیروت پخش میشود و بسیاری از جوانان جملههایی از سخنانش را روی حافظه موبایلهای خود ضبط کردهاند تا در زمان زنگ خوردن موبایلهایشان به جای موسیقی، از صدای گرم و انرژیبخش سید لذت ببرند.»
حسن نصرالله محبوب اعراب شده و «محبوب عرب» لقب گرفته است. راستی کسب محبوبیت در بین سران اعراب به آسانی میّسر نیست. اعرابی که در حال حاضر به دلیل داشتن امکانات و سرمایههای بسیار زیاد و همچنین حمایت ابرقدرتهای جهان در جهت کسب جایگاه سیاسی از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند. بیتردید سیدحسن نصرالله از هر دو عنصر مذکور محروم است، اما همچنان محبوب است.