کد خبر 57750
تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۳۹۰ - ۱۶:۱۶

سریالِ هجمه به ناهیان از منکر و مجروح کردن آنان، این روزها به یک خبر عادی تبدیل شده است. ناهیانی که معمولا از طلاب حوزه علمیه‌اند.

به گزارش مشرق ، برای فهم این‌که چرا یک ناهی از منکر مجروح می‌شود و این خبر، خبری عادی محسوب می‌شود و کسی از آن شگفت زده نمی‌شود باید به سؤالات فراوانی پاسخ داد. جامعه ما از لحاظ اخلاقی در چه سطحی است؟ با وجود این همه جرایم و تجاوزات و قتل و نزاع‌های خیابانی و اعتیاد و .. آیا نمی‌توان گفت ما در یک انحطاط اخلاقی یا در آستانه‌ی آن قرار داریم؟ عوامل این سقوط اخلاقی چیست؟ دستگاه‎های تربیت و آموزش چه نقشی در این وضعیت دارند؟ آموزش و پرورش، صدا وسیما و فرهنگ و ارشاد چه می‌کند؟ رسانه‌های سنتی تبلیغ دین مانند منبر و وعظ و مساجد چه می‌کنند؟ بیکاری و اشتغال چه تأثیری در این روند دارد و ….

این سؤال‌ها را باید پاسخ داد. باید برای بازسازی اخلاقی جامعه تلاشی نو کرد. روشن است وقتی همه ثانیه‌های مسئولان و نمایندگان را مسائل سیاسی پر کرده باشد، نباید از آنان انتظاری برای ارتقاء فرهنگ داشت. وقتی شورای عالی انقلاب فرهنگی وقتش را صرف تصرف ممالک غنی دانشگاه آزاد می‌کند و در پایان مصالحه می‌کند، معلوم است که برای جوان‌های علّاف سر کوچه برنامه ندارد. هنگامی که همه به فتنه و جریان انحرافی می پردازند، به حاشیه رفتن اخلاق در جامعه پدیدار می‌شود. نباید سخن از این گفت وقتی که آدم‌هایی که پشت‌میزها نشسته‌اند و در حوادث کهریزک پرونده دارند اما آزادانه در چشم من و تو نگاه می‌کنند و از عدالت و انسانیت سخنان پرطمطراق می‌گویند و مسئولیت بالاتر می‌گیرند، نباید از سقوط آزاد اخلاق تعجب کرد. شک نداشته باشید سهم بسیاری از این وضعیت را باید به عمل‌کرد سیاست‌بازان اختصاص داد.

برای ما چاقو خوردن هاشم فروزش و علی خلیلی در جریان نهی از منکر یا مزاحمت آن جوانان برای دختران و حتی مرگ روح الله داداشی در یک نزاع به ظاهر سر هیچ و تجاوزات به نوامیس مردم عادی شده است. این اتفاقات از طرف یک عده جوان که تربیت نشده‌اند و برای‌شان انسان و اخلاق و دین مهم نیست و خود را از سایه‌ قانون خارج می‌دانند، انجام شده است. آدم‌هایی که در برابر فشارهای زندگی به ستوه آمده‌اند و فقر و بیکاری آنان را وادار کرده است به علافی سر کوچه‌ها و دود کردن زندگی پای منقل‌های نو با مواد نو و لم دادن و تماشای فیلم‌های خشن و مبتذل. از چنین جوانی چنین رفتاری بعید نیست.

اتفاق عجیب و تأسف‌بارتر و غیرانسانی‌تر، خودداری بیمارستان‌ها از پذیرش یک انسان دم مرگ است. فرقی نمی‌کند این انسان طلبه باشد یا یک فقیر یا یک هر کس دیگر. دوست علی خلیلی گفته است چهارده بیمارستان وی را که مجروح بود، نپذیرفتند نه به خاطر پول بل‌که به خاطر حال وخیم. بیمارستان پانزدهم هم به شرط پرداخت شش میلیون وی را پذیرفته است. خدا خیر بدهد این بیمارستان پانزدهم را. اسم بیمارستان‌ها را ببینید، بهانه‌ی نبود تجهیزات با اسم‌شان نمی‌خواند.

خشونت آن جوانان بی‌اخلاقی عریان است، اما نپذیرفتن یک مجروح با وضع وخیم، توسط بیمارستانی که مسئولانش نه بیکارند نه علافند نه فقیرند، چه معنایی دارد؟ این هم بی‎اخلاقی است، اما پنهان. شاید گفته شود یک بیمارستان حق دارد و از نظر قانونی می‌تواند بیماری را بپذیرد یا نه، پذیرش در بیمارستان یک نوع معامله است، بیمارستان می‌تواند این معامله را نکند. حتی بر فرض این‌که از لحاظ قانونی بیمارستان بتواند از پذیرش بیمار سر باز زند، آیا این عمل درست است؟ هر عمل قانونی لزوماً اخلاقی نیست. طلاق قانونی است اما همیشه اخلاقی نیست. بی‌اخلاقی که پس آن هیچ فشاری نباشد، نه فشار فقر، نه فشار تحقیر، نه مواجهه و نزاع بسیار تأسف‌بارتر است. باید فکری برای این بی‌اخلاقی پنهان و حتی گاهی در ظاهر یک لبخند کرد.
 
*روات حدیث