خاطرات عبدالعظیم الشکرچی، وقایعی از جنگ در بین سالهای 1360 تا 1361 را در بر میگیرد و او با ذکر حوادث و وقایعی از آزادسازی خرمشهر به دست رزمندگان ایرانی و اظهار عجز صدام در این خصوص، به توصیف روحیه نیروهای دو سوی نبردهای اطراف خرمشهر میپردازد. عبدالعظیم الشکرچی در نبردها و عملیات مختلفی شرکت داشته و در این کتاب به عملیاتی اشاره کرده که نسبت به کم و کیف و زوایای مختلف آن وقوف کامل داشته است.
از جمله موضوعاتی که در این کتاب به آن اشاره شده و با جزئیات بیشتری نقل میشود، ماجرای فتح خرمشهر و حماسه سوم خرداد از سوی رزمندگان اسلام است. او ماجرا را چنین نقل میکند: «زبان و قلم از بیان مصائب و مشکلات حزنانگیزی که توسط رزمندگان اسلام در جریان آزادسازی خرمشهر بر ما تحمیل شد ناتوان است. آن موقع، من فرمانده گردان یکم تیپ 419 بودم و به همراه نیروهای تحت امرم، در خرمشهر استقرار داشتم. هنگامی که عملیات آزادی خرمشهر از سوی رزمندگان اسلام آغاز شد، زمین زیر پایمان به لرزه درآمد و ابری سرخرنگ بر سقف آسمان چسبید و اضطراب سربازان عراقی را دوچندان کرد. سربازانی که پس از مدت زمانی کوتاه به اجسادی مفروش بر زمین مبدل شدند.
شب قبل از عملیات، روحیهای بسیار عالی داشتیم. صدام حسین به دیدارمان آمده بود و میگفت: «مطمئن باشید که روی زمین، هیچ قدرتی وجود ندارد که بتواند خرمشهر را از ما پس بگیرد.»
نظامیان، تحت تأثیر سخنان او قرار گرفته بودند و برایش کف میزدند. حتی به خاطر همین کف زدنها و شعارها، ما را مورد تقدیر قرار دادند؛ اما هنوز از این تقدیر و تشویقات لذتی نبرده بودیم که به فاصله یک روز، خرمشهر به دست صاحبان اصلیاش افتاد و ضربهای گیجکننده به صدام وارد آمد؛ به گونهای که هیچگاه نتوانست بفهمد که این اتفاق چگونه رخ داد. در این عملیات، تلفات تیپ ما بیش از 1500 کشته، 500 زخمی و تعداد 1000 اسیر بود؛ و اینها ارقامی است که در بخشنامههای داخلی تیپهای لشکر هفتم ثبت شده است.
آن شب، من در نقطهای پنهان شده بودم و اوضاع را زیر نظر داشتم و مترصد فرصتی برای فرار بودم. تعدادی از سربازان ما، شناکنان خود را از معرکه دور کردند؛ لکن آب رودخانه آنان را به نقطهای برد که گروهی از رزمندگان اسلام در کمینشان بودند و به این ترتیب، همگی اسیر شدند. من، شناکنان خود را به سمت مخالف کشاندم، تا اینکه به نقطهای رسیدم که تعدادی از نیروهای عراقی در آنجا مشغول پاکسازی میدان مین بودند. تعداد آنان چهارده نفر بود و تابع نیروهای مقداد بودند. من سریعاً پشت خودروی آنان نشستم و از مهلکه گریختم و تمام آن چهارده نفر به اسارت نیروهای اسلام درآمدند. در واقع باید بگویم که در عملیات آزادسازی خرمشهر، وقایع عجیب و فراوانی رخ داد و من هنوز هم نمیتوانم تمام شگفتیهای آن را، آنطور که باید و شاید، نقل کنم. تنها حرفی که میتوان زد، این است که این عملیات، معجزه زمان بود».
فتح خرمشهر چنان بر ارتش عراق سنگین آمد که پس از آن اجازه استفاده از سلاح شیمیایی در مقابله با ایران صادر شد. نویسنده «توفان سرخ» ماجرا را چنین شرح میدهد:
سرهنگ ستاد وسام البغدادی، فرمانده تیپ 419، در حال سرکشی به مواضع تیپ بود و محافظان و گارد مخصوص نیز همراه اوب بودند. من فرصت را غنیمت شمرده در صدد برآمدم تا نظر او را در مورد وضع موجود جویا شوم. در جواب، او به من گفت: «ابوضرغام! فعلاً دنیا به ما پشت کرده و فرماندهی عراق، درگیر این مسئله است و نمیداند که چه برخوردی برای مقابله با ایرانیها مناسب است».
گفتم: «اما قربان، فرماندهی کل در مورد پایان دادن به جنگ، اختیار تام دارد». گفت: «اختیار و انتخابی به جز به کارگیری سلاح شیمیایی وجود ندارد!» گفتم: «آیا ارتش ما میتواند به چنین سلاح مرگباری پناه ببرد؟!» گفت: «بله، در جلسه اخیر که در روز جمعه 11 رمضان 1982 با فرمانده لشکر داشتیم، او صراحتاً گفت که وزیر دفاع عدنان خیرالله، به ضرورت استفاده از سلاح شیمیایی تأکید دارد و به فرماندهان لشکرها دستور داده که در این مرحله از جنگ، باید سلاح شیمیایی به کار گرفته شود؛ مخصوصاً پس از آزادی خرمشهر توسط ایرانیها، به کارگیری این سلاحها، ضرورت بیشتری پیدا میکند!»
عبدالعظیم الشکرچی در نبردها و عملیات مختلفی شرکت داشته و در این کتاب به عملیاتی اشاره کرده که نسبت به کم و کیف و زوایای مختلف آن وقوف کامل داشته است. بیشتر خاطرات الشکرچی در این کتاب درباره عملیات آزادسازی خرمشهر است که همراه با آن وقایع فراوانی اتفاق افتاد. غالب خاطرات این فرمانده عراقی درباره برنامهریزی و مراحل عملیات های مختلف رمضان و مسلمبنعقیل است. او در این کتاب، استراتژی موفق و تاکتیک دقیق و برنامهریزی مرحله به مرحله ایرانی ها را می ستاید و روحیه قوی ایرانی ها در سنگرهای نبرد مایه تعجب او می شود. الشکرچی همچنین از روحیه ضعیف سربازان و فرماندهان عراقی، از شکستها و عقبنشینی های پی درپی عراقی ها، از اعدام و خودکشی فرماندهان عراقی در این کتاب سخن گفته است.
فرمانده گردان یکم تیپ 419 عراق در خرمشهر در خاطرات خود اقرار به تحمیلی بودن جنگ عراق بر ایران و مظلومیت ایرانیها میکند و رشادتها و دلاوریهای رزمندگان ایرانی را می ستاید و از اینکه در جنگ مجبور بوده در لشکر عراق باشد افسوس می خورد و احساس ندامت و پشیمانی دارد.
در بخشی از خاطرات این فرمانده ارشد عراقی در زمان جنگ تحمیلی، درباره جنایات و رفتارهای غیر انسانی مقامات ارشد ارتش عراق در بحبوحه عملیات های نظامی میخوانیم: «ماهر عبدالرشید، که پس از مدتی، فرمانده سپاه سوم شد، دستور داده بود که تانک ها از روی اجساد و پیکر زخمی ها بگذرند. این دستور، یک سند سری است که تاکنون فاش نشده است و من، برای اولینبار ان را بازگو می کنم. آن روز، ماهر عبدالرشید، فرماندهی عملیات در این محور را به عهده داشت و من شخصاً این دستور را از زبان او شنیدم. قضیه به این صورت بود که فرمانده تیپ 24 با ماهر عبدالرشید تماسی گرفت و گفت: «قربان! زخمی های زیادی در منطقه، نقش زمین شدهاند و ما میخواهیم ابتدا آنان را تخلیه کنیم، پس از آنکه راه باز شد، تانکها را به جلو حرکت دهیم.» ماهر عبدالرشید گفت: «نیازی به تخلیه مجروحان نیست.» بلافاصله فرمانده تیپ پاسخ داد:«ولی قربان، وجود آنان باعث کندی حرکت زرهپوشهای ما میشود.» ماهر عبدالرشید گفت:«با تانکها و زرهپوشها به جلو حرکت کرده از روی اجساد عبور کنید! این دستوری است که باید آن را از جانب صدام حسین تلقی کنید!»
«توفان سرخ» از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.