تکدر خاطر!
حسین شمسیان در روزنامه کیهان نوشت:
«اجازه نمیدهیم با جنجالسازی با آبروی مدیران خدوم دولتی بازی شود… نباید اجازه دهیم که شهرت و اعتماد افراد بازیچه سیاسی و بازیچه جنجالهای رسانهای شود و از مسیر اصولی رسیدگی خارج گردد… عملکرد رسانههای عمومی در این زمینه کاملا غیراخلاقی و غیرانسانی بود...از رسانهها انتظار داریم که در اینگونه موارد با صداقت و اخلاق اسلامی عمل کنند و اعتبار افراد شریف را در معرض آسیب قرار ندهند » (وزیر اقتصاد در مراسم تودیع رئیس مستعفی بیمه مرکزی)
«رئیسجمهور به صراحت نسبت به اینکه برخی مجوزها لغو میشود، مراتب نارضایتی و تکدر خود را اعلام کرده است. لغو این مجوزها آثار فرهنگی سوئی دارد و گاهی اوقات نسبت به برخی افرادی صورت میگیرد، که جای تاسف است.» (واکنش سخنگوی دولت به عدم برگزاری کنسرت در شهر نیشابور)
عبارات بالا، دو روی سکه مدیریت در دولت یازدهم است ؛ روی اول، انکار و پنهان کردن نقایص و کوتاهیهای ناشی از بیبرنامگی و حتی بالاتر از آن است و روی دوم، به حاشیهها پرداختن و بیخیال درد و مصیبت اصلی مردم شدن! و متاسفانه هیچ سکهای روی سومی ندارد تا بتوانیم امیدوار به یک راهکار و راهبرد دیگر باشیم!
هرچند که گذشت سه سال از عمر دولت یازدهم و به قهقرا رفتن اقتصاد و تولید ملی و حاکم شدن رکود عمیق و بیسابقه بر تمامی اجزای اقتصاد، آشکارترین کارنامه دولت و گویای همه چیز است، اما برای دریافت بهتر راهبرد دولتمردانی که با بیش از هزار وعده شیرین، رای مردم راگرفتند، لازم است توضیح مختصری در خصوص هر دو روی سکه بیان شود:
1- افشای فیشهای حقوقی برخی مدیران دولتی در بیمه ایران- که حقیقتا مشتی از خروار و اندکی از بسیار بود و همین حالا میتوان دهها نمونه دیگر مشابه آن را نشان داد- واکنشهای برخی دولتمردان را به همراه داشت که نهایتا به استعفای طلبکارانه و توام با توهین رئیس بیمه مرکزی - که چندین برابر حقوق مصرح قانونی از بیتالمال برداشت میکرد- خاتمه یافت. اما وزیر اقتصاد در مراسم تودیع این شخص، نسبت به غیرانسانی بودن اقدام رسانهها هشدار داد و از آبروی افراد محترم سخن گفت! وی البته طبق انتظار، این ظلم آشکار به مردم را هم ناشی از عملکرد دولت قبل دانست و فراموش کرد که مدیران متعددی به بیتالمال، منصوب دولت یازدهم هستند! این همان روی سکهای است که به رغم بیبرنامگی و بیهنری، طلبکارانه سعی در پنهان کردن مشکلات دارد و مردم را نامحرم برای آگاهی از حقوق خودشان میداند!
2- مهمترین نکته در این روی سکه - همانگونه که در سخنان جناب وزیر هم آشکار است- بیاطلاعی از اوضاع حقیقی جامعه است. تا آنجا که مقامات دولتی از وضعیت نزدیکترین افراد منصوب شده توسط خودشان هم خبری ندارند و نمیدانند آنها چه میکنند و چه دریافتی دارند! این بیخبری، مادامی که تنها به پرداخت حقوق چند ده میلیونی مدیران محدود باشد، تنها باعث هدر رفت بیتالمال میشود و آسیب دیگری ندارد. اما وقتی کسی از نزدیکترین افراد خودش خبر ندارد، چگونه از وضع معیشت مردم عادی و مرزنشین و دور افتاده و روستایی خبر دارد!؟ چگونه خبردار میشود که بر سر فلان صنعت چه آمد؟ و اینگونه میشود که بانک مرکزی، تورم را روی کاغذ کم و کمتر اعلام میکند و دولتمردان هم با افتخار از آن دم میزنند! آیا میزان اطلاع آنها در آنجا هم به اندازه همین فیشهای حقوقی نیست!؟
3- تلاش برای بستن دهان منتقد و مطلع هم ،وجه دیگر دکترین رسمی دولت یازدهم است. حملات بیسابقه و فراموش نشدنی رئیس دولت یازدهم در ماجرای برجام هنوز در یادها زنده است. طبیعی است که وزیر او هم از لفظ «غیر انسانی» برای حمله به رسانهای استفاده کند که گناهی ندارند جز اینکه «جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد»! آیا جز این است!؟ البته این حملات در دولتی انجام میشود که شعار «جریان آزاد اطلاعات» را بالای دست گرفته بود و تا آنجا به آن وفادار است که حاضر نیست سامانههای پیامرسان بیدر و پیکری که به پمپاژ شبهات و اکاذیب و توهین به مقدسات مشغولند را مسدود کند! آنجا باید جریان آزاد اطلاعات ادامه داشته باشد، اما اینجا، سخن از کار غیرانسانی در میان است!
4- حفظ آبروی متعدیان به حقوق مردم و حتی بر صدر نشاندن آنها و مسلط کردنشان بر مناصب حساس، وصف دیگری از این روش است.روزهای دولت کارگزاران، گواهی بر صدق این مدعاست و مدیران ارشدی که با حکم دستگاه قضایی یکی پس از دیگری به فساد مالی محکوم شدند. در این روش،یک مجرم یقه سفید،یک قانوندان قانونشکن- که با ردیف کردن سطرهای مختلف در یک فیش حقوقی، حقوقی بیش از هشتاد انسان شریف و زحمتکش در یک ماه را دریافت میکند- آبرو دارد و همه کشور موظف به حفظ آبروی اویند اما فلان سرپرست خانوار که به خاطر سیاستهای غلط اقتصادی دولت یازدهم، شرمنده زن و فرزنش شده، هیچ آبرویی ندارد! بیش از یک میلیون نفری که در دولت یازدهم بیکار شدهاند، انسان نیستند و نباید برای آبروی آنها فکری کرد! صاحبان بیش از شصت درصد صنایع کشور که در دولت یازدهم کارشان به تعطیلی و ورشکستگی کشیده شده، هیچ آبرویی ندارند و باید به خاطر چکهای برگشتی و سرمایه نابود شده، به زندان بروند اما مدیران بیهنری که با تکبر خود را لایق سه چهار برابر این رقم هنگفت میدانند، آبرو دارند و باید به گلوی هرکه علیه آن دردانهها سخنی گفته، سرب داغ ریخت!
5- و بالاخره آنکه انداختن تقصیر به گردن دولت قبل، آن هم در آستانه چهارمین سال دولت یازدهم، نشانه دست خالی و نداشتن پاسخ برای مردم است و گرنه کیست که نداند دولت یازدهم در همان نخستین روزهای روی کار آمدنش، هرکس و هرچیز که سر سوزنی با آن مشکل داشت را از سر راه برداشت و با داس دولت یازدهم کار آن را یکسره کرد! برکناری رئیس دانشگاه علامه طباطبایی، پیش از آنکه وزارت علوم وزیر داشته باشد، تعطیل مسکن مهر و ناامید کردن جمع زیادی از مردم و دهها نمونه دیگر، عزم دولت برای برخورد با هرچه میراث دولت قبل بود را نشان میدهد. پس چطور حالا مدعی میراث حقوقهای چند ده میلیونی شدهاند!؟
این چند نشانه به روشنی گواه آن است که سه سال از عمر کشور، بیبرنامه هدر شد و وعدهها، یکی پس از دیگری، پوچ و توخالی از آب در آمد
6- اما این همه بیبرنامگی و به قهقرا رفتن اقتصاد، چگونه در برابر افکار عمومی چارهسازی میشود!؟ اینجاست که روی دیگر سکه دولت یازدهم بکار میآید. به حاشیه پرداختن و فراموش کردن اصل! سخنان سخنگوی دولت، مصداق تام و تمام این روش است. تکدر رئیسجمهور محترم به خاطر عدم برگزاری یک کنسرت! سناریویی طراحی شده توسط برخی دوستان دولت که قرار است از آن برای سرگرم کردن چند روزه جامعه استفاده شود! کسی تا به حال، از تکدر جناب ایشان برای بیکاری میلیونها جوان چیزی شنیده!؟ به خاطر فقر و نداری بیکارها چطور!؟ به خاطر مستاجران خانه بدوشی که نمیدانند در پایان موعد اجاره، میتوانند سرپناه دیگری تهیه کنند یا نه چطور!؟ به خاطر کودکان خیابانی و کودکان کار چطور!؟ اساسا درک و دریافت و اطلاعی از این امور وجود دارد که انتظار تکدر خاطر عالی را داشته باشیم!؟ یا نه همین که برای یک کنسرت در شهر نیشابور مکدر شوند و چند روزی هیاهو باشد کافیست!؟ آیا در همان نیشابور، مشکل دیگری نبوده که خاطر رئیس دولت را مکدر کند!؟ میدانیم- و به زودی جزئیات دقیقی از ماجرا را منتشر میکنیم - که اساسا در نیشابور، مجوزی برای کنسرتی صادر نشده بود که لغو شده باشد! اساسا اتفاقی نیفتاد که غبار آن چهرهای را مکدر کند! مردم به خوبی میفهمند که دغدغههای فانتزی، برای رد گم کردن و به فراموشی سپردن مشکلات اصلی است.
اما چرایی این رفتار دولتمردان، خود حکایتی دیگر دارد. فیالجمله و مختصر آن را باید در این عبارت گفت که؛ وقتی اشرافیت، برخورداری از سطح خاصی از ثروت و تعلق به طبقهای خاص و سبکی متفاوت از زندگی، معیار و ملاک برای انتخاب مدیران شود، وقتی مدیران هزار میلیاردی بر سرنوشت مردم حاکم شوند، وقتی عضویت در هیئت مدیره دهها شرکت بزرگ بر خلاف عقل و قانون، برای یک مقام دولتی عادی و حلال باشد! وقتی ...! اساسا درک شرایط فرودستان و بیچارگان جامعه ،برای آن مدیران ممکن است!؟ به راستی چرا انتظار داریم مدیری که بیش از هزار میلیارد تومان ثروت اعلام شده دارد، درک کند که کارگر زحمتکش راهآهن، چند ماه است حقوق نگرفته است!؟ چطور ممکن است درک کند که کارگران هزاران واحد صنعتی تعطیل شده، شرمنده زن و فرزندانشان هستند!؟ از نظر آنها مسکن مهر مزخرف است! چون نمیفهمند زندگی در پنجاه متر آپارتمان یعنی چه!؟ آنها به درستی فهمیدهاند که زندگی در قصرها و ویلاهای آن چنانی بهتر است! برای آنها مشکل یک پدر رنجدیده برای پرداخت شهریه دانشگاه معنا ندارد، چون فرزندانشان در گرانترین دانشگاههای دنیا مشغول تحصیلاند و پدران زحمتکششان، با حقوق اندکی! که از بیتالمال میگیرند، شهریه ناقابل آنها را میدهند! واقعا انتظار درک شرایط محرومین و حتی طبقه متوسط از مدیران اشرافی، انتظار بیجایی است! از نظر آنها، همه چیز مرتب است و تنها چیزی که باقی میماند، عدم برگزاری کنسرت است که خاطر عالی را مکدر میکند!
جهاد کبير
مسعود شهیدی در سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
وقتی رسول گرامی اسلام (ص) به پیامبری مبعوث شد و اسلام را به جامعه خود عرضه کرد، باند قدرت و ثروت احساس خطر کرده و اسلام را تهدیدی بسیار بزرگ برای حیات و بقای خود دید.
دشمنی با اسلام آغاز شد و این دشمنی و خصومت ادامه یافت و هرگز تعطیل نشد. سراسر زندگی پیامبر(ص) مقابله با این دشمن واین دشمنی ها است. چرا مستکبرین، از اسلام احساس خطر کردند و تمام قدرت خود را برای نابودی آن به کار بستند؟
مگر اسلام چه بود و چه می گفت؟ پیام اصلی اسلام و حقیقت اسلام و اولین سخن و شعار اسلام، " لا اله الا الله " بود. در این شعار، درهمان قدم اول، نفی همه طاغوت ها
و قدرت ها و بت ها و جایگزین کردن پروردگار یکتا به جای آنها مورد تأکید قرار داشت.
نفی طاغوت ها و قدرت هاو بت ها یعنی یک انقلاب، انقلابی علیه نظام طاغوتی وعلیه فرهنگ طاغوت گرایی. با کلمه " لا اله اله الله " ،انقلابی مستمر، پایه گذاری شد و روح انقلابی جدیدی در شریانهای جامعه بشری جاری گردید که هرگز تعطیلی و توقف نداشته و نخواهد داشت.
اگر چه کلام انقلابی " لا اله اله الله " چهل بار در قرآن مورد تأکید قرار گرفته، اما می توان گفت قرآن از ابتدا تا انتها، آموزش، " لا اله الا الله " و درس طاغوت زدایی و طاغوت ستیزی و یگانه گرایی است. زندگی تمامی انبیاء الهی (ع)، سراسر مبارزه و مقابله با طاغوت ها و بت ها و ابر قدرت ها و پافشاری بر توحید و یگانه پرستی است.
ابراهیم با نمرود و بت هایش می ستیزد، موسی با فرعون، وعیسی با قیصر. اگر روح انقلابی وفرهنگ مقابله با طاغوت ها و بت ها نبود ، ابراهیم به آتش افکنده نمی شد، موسی به دریای نیل رانده نمی شد و عیسی به صلیب محکوم نمی گشت.
اگر در آیین پیامبران، نفی طاغوت و نفی تبعیت از طاغوت نبود، خون آن همه پیامبران خدا بر خاک ریخته نمی شد.کلمه "اله " در این شعار قرآنی، همه بت های درونی و بیرونی را شامل می شود که یکی از بارزترین مصادیق آن طاغوت و استکبار سلطه گر است.
حضرت امام (ره) در کتاب ولایت فقیه که سالها قبل از انقلاب منتشر شد و در وصیت نامه که در آخرین جلد صحیفه نور درج شده بر این معنا تصریح دارند که یکی از اصلی ترین اهداف انبیاء الهی مقابله با طاغوت ها و ابر قدرت های زمان و جایگزین کردن حکومت عدل به جای حکومت جور است " لیقوم الناس بالقسط ".
حضرت امام تصریح دارند که ائمه اطهار (ع) همگی در صدد بر اندازی طاغوت و تأسیس حکومت عدل بوده اند و به همین دلیل و در راه انجام همین تکلیف به شهادت رسیده اند وغیبت امام عصر(عج) نیزبرای تحقق نهایی همین مقصود است.
در شعار اصلی اسلام هم، اگر می بینیم " لا اله "، مقدم بر " الاالله " قرار گرفته، بدان معنا است که تا وقتی طاغوت با همه ثروت و قدرت و تهدید و تطمیعش نفی نشود ، توحید و یگانه پرستی معنا نخواهد داشت. اولین قدم مسلمانی شهادت به " لا اله الا الله " و وارد شدن به میدان یک انقلاب است. انقلابی در درون وانقلابی در بیرون.
اولین قدم مسلمانی انتخاب بین طاغوت و الله است. اولین قدم مسلمانی، نفی تبعیت از طاغوت و قیام برای آزادی از بردگی طاغوت است که همان جهاد مقدس ما است. از همان قدم اول مسلما ن شدن این جهاد آغاز می شود. در هر لحظه و در هر حادثه باید بین خدا پرستی و بت پرستی یکی را اختیار کرد.
طبیعی و بدیهی است که خداپرستی ونفی طاغوت سلطه گر، هزینه دارد و تاریخ شهادت می دهد که همه انبیاء الهی و ائمه اطهار (ع) این هزینه را به جان خریده اند. حضرت ابا عبدالله (ع) با آگاهی از هزینه ها ی نفی حاکمیت بنی امیه، پرچم طاغوت ستیزی را بر افراشتند. تکرار مراسم عزاداری محرم در هر سال و لعنت فرستادن بر بنی امیه در هر مناسبت، به این معنا است که ما هم به پیروی از حسین بن علی (ع)، و با پذیرش هزینه ها، باید بنی امیه زمانمان را لعن ونفی کنیم. البته ورود به این میدان و تحمل هزینه های آن، کار هرمدعی سست نهادی نیست.
ایمان، ایثار، غیرت و پهلوانی می خواهد. عشق، کار نازکان نرم نیست، عشق کار پهلوان است ای پسر. در دنیایی که ابرقدرت سلطه گری حاکم است که نظام خود را نظم نوین جهانی و فرهنگ خود را دین واحد جهانی می داند و ندای " انا ربکم الاعلی " سر می دهد و در دنیایی که ابرقدرت در هشت گوشه جهان، پایگاه نظامی وسلطه ی اقتصادی دارد، ایمان های ضعیف، نفی و طرد طاغوت را غیر ممکن و بی حاصل پنداشته و کناره گیری یا سازش را تجویز می کنند. در طول تاریخ همان گونه که راه تسلیم شدن در برابر طاغوت و تبعیت از طاغوت طرفدار داشته، راه انقلاب در برابر طاغوت و تبعیت از الله نیز عاشقانی داشته و این دو جریان، در طول تاریخ حضور و تداومی دائمی داشته و خواهند داشت. رگ رگ است این آب شیرین آب شور، در خلایق می رود تا نفخ صور، اما سر نوشت جنگ تاریخی حق و باطل در آیات متعددی از قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته و پیروزی مستضعفین بر مستکبرین و شکست باطل در این نبرد نا متقارن تضمین شده.
" ان الباطل کان زهوقا ". طبیعی است که هرانسان آزاده و هر ملت آزاده ای که پیوستن به جبهه حق و ورود به نبرد تاریخی حق و باطل و رها شدن از بردگی طاغوت را اراده کند باید آمادگی برای هزینه های آن را داشته باشد، هیچ ملتی در شرق و غرب عالم بدون تحمل هزینه، به استقلال و پیشرفت و سربلندی و رفاه دست نیافته . البته در طول تاریخ، و از همان صدر اسلام، عافیت طلبانی بوده اند که برای فرار از این میدان و هزینه هایش ، تبعیت از طاغوت را با تبعیت از الله قابل جمع پنداشته اند.در مذهب عافیت طلبان، بندگی طاغوت و بندگی الله با یکدیگر قابل جمع معرفی می شود تا منافع هر دو به دست آید و هیچ هزینه ای به بار نیاید. در صدر اسلام جبهه سازش با طاغوت آنقدر قوی بوده که آیات متعددی از قرآن به رد و طرد این جبهه واین تفکر انحرافی و افشای این فریبکاری عافیت طلبانه پرداخته است.
در این گونه آیات، نظریه پردازانی که در صدد جمع بین این دو ضد هستند بدتر از فاسقان ، ملعون، مغضوب، مشرک، کافر و اهل آتش جاودان معرفی شده اند. قرآن،این دوگانه پرستان فریبکار رامحکوم و مردود دانسته و با صراحت می گوید: " ما جعل اللّه لرجل من قلبین فى جوفه "، خلوت دل نیست جای صحبت اضداد . اسلام ناب و توحید راستین و طریق حق، همان گونه که در زندگی پیامبران الهی و ائمه اطهار (ع) ظهور داشت، با نفی طاغوت ها و بت ها و تبعیت از الله شناخته می شود. پس از شهادت دادن به " لا اله " که جاروب کردن همه طاغوت ها است، ظرف وجود انسان و جامعه انسانی، قابلیت توحید و یگانه پرستی می یابد.
داد جاروئی به دستم آن نگار
گفت کز دریا بر انگیزی غبار
باید ابتداء، خانه دل را از گرایش به طاغوت جارو کرد تا هیچ اثری از آن باقی نماند. آنگاه، خانه ، در خور مقدم آن میهمان یگانه می شود. کسی که پنهان و آشکار با طاغوت نرد عشق می بازد و تبعیت از طاغوت را راه حل عبور از مشکلات تصور می کند ، کسی که در برابر طاغوت زمان، از روی ترس یا طمع یا ذلت و حقارت نفس ، "لا اله " نمی گوید و حتی تواضع کرده و مدیحه سرایی می کند، هرگزبه حریم " الا الله " راه نخواهد یافت و طعم توحید را نخواهد چشید. امام معصوم ما (ع) به شیعیان خود فرمان داد بر دهان چنین مدیحه سرایان خاک بپاشند. آنها که در صددند معنای "لا اله " را که روح انقلابی و طاغوت ستیزی اسلام است از اسلام حذف کنند و اسلامی بدون انقلاب را توصیه می کنند، آنها که با تکرار واژه " اسلام رحمانی " قصد حذف کردن عناصر قدرت درونی از اسلام را دارند، آنها که در پنهان و آشکار، راهبرد تسلیم شدن در برابر طاغوت و تبعیت کردن از طاغوت را توصیه می کنند، در حقیقت، دانسته یا ندانسته، توحید را که روح اسلام و حقیقت اسلام است مورد حمله قرار داده و ازدین، جز پوستین وارونه ای باقی نمی گذارند.
حفظ توأمان طاغوت والله که عافیت طلبان در صدد تئوریزه کردن آنند و برای فریب افکار عمومی نام رحمانیت، تعامل، تشنج زدایی، مصالحه، آشتی، میانه روی و اعتدال بر آن می نهند ، همان آیین باستانی شرک است که از روز نخست مطرح بوده و عافیت طلبان بر آن اصرار داشته اند و در سراسر قرآن تقبیح شده است.
سران مکه برای حفظ قدرت و ثروت و ریاست خود، گفتند الهه ها و الله را توأمان مورد احترام قرار دهند. برخی ساده لوحان یا سست عنصران نیز این معامله را معامله ای پر منفعت و تشنج زدا تلقی کردند و گفتند به این طریق سایه جنگ و تهدید و تحریم از زراعت و تجارت ما برداشته می شود، ولی پیامبر اکرم (ص) که به حقیقت توحید و حقیقت شرک و تبعات آن دو تفکر وقوف داشتند ، فرمودند اگر ماه را در دست راستم و خورشید را در دست چپم بگذارید از" لا اله الا الله " عقب نشینی نخواهم کرد. امام بزرگوارمان (ره)، عافیت طلبان دنیا گرا را که از یک سو، دم از توحید و یکتا پرستی می زنند و از سوی دیگر دست در دست طاغوت زمان می گذارند آخوند درباری نامیدند و آنها را متعفن ترین اهل دوزخ معرفی کرده و فرمودند اجازه ندهید لباس مقدس روحانیت به وسیله آنها لوث شود . امروز هم عافیت طلبان و قاعدین و دنیا گرایان، برای حل مشکلات دنیایی خود، حذف " لا اله " را برای آشتی با طاغوت در دستورکار خود قرار داده و در جدول شیطان بازی میکنند.، دستی در دست طاغوت ودستی در دست الله داشتن را، ایده آل برای فریب مردم، کسب منافع ، رأی آوردن و ریاست داشتن دانسته ودر پنهان و آشکار و در هر مناسبت با بیانی جدید، سعی در ترویج این تفکر و قبح زدایی از طاغوت و طاغوت گرایی دارند. ای کاش به همین بسنده می کردند. آنها برای هموار کردن این راه، شمشیر به روی امام، فرهنگ امام و انقلاب امام که مصادیق بارز کلمه " لا اله الا الله " هستند کشیده تا اسلام انقلابی امام را از صحنه فرهنگ عمومی حذف و اسلام ارتجاعی و طاغوت پذیری را جایگزین آن کنند. آنها در این راهبرد غلط، نه فقط از عقل بشری، دانش سیاسی و تجربه های تاریخی غفلت کرده اند، بلکه ازاین حقیقت قرآنی نیز غافلند که خداوند غیوراست و هیچ شریکی را بر نمی تابد و اگر درحوزه خدایی او، ابرقدرتی را شریک کنند ، طوماراین شراکت و شریک و مشرک را درهم خواهد پیچید .کلمه " لا اله الا الله " که شعار اصلی تمام انبیاء الهی و حصن حصین الله و مأمن بزرگ مؤمن است،با نفی طاغوت ها و قیام و انقلاب و جهاد آغاز می شود تا هرکس مرد این جهاد نیست و هرکس دستی با طاغوت دارد شناخته شود. این جهاد مقدس، گاه جنگ درون است، گاه جنگ سخت و گاه جنگ نرم. جنگ با طاغوت درون، جهاد اکبر است، جنگ سخت با طاغوت برون، جهاد اصغر است و جنگ نرم با طاغوت برون جهاد کبیر : " فلا تطع الکفرین و جهدهم به جهادا کبیرا ". جهاد، حقیقت حیات و معنادهنده به حیات است " ان الحیات عقیده و جهاد ". جهاد، ممیز بین هدایت و ضلالت است و در قرآن، این دو راه به روشنی تبیین شده ، " قد تبین الرشد من الغی "، هدایت، یعنی کافر شدن به طاغوت و ایمان به الله که همان راه انقلاب و جهاد است ، " فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی "، و ضلالت، تبعیت از طاغوت و پذیرش ولایت طاغوت است " والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون ". اگرصفت انقلابی بودن،مبارزبودن،غیور بودن، ضد طاغوت بودن و عزت طلب بودن را از اسلام حذف کنیم، دانسته یا ندانسته، شرک و طاغوت پرستی را جایگزین توحید کرده ایم. تمامی اسلام و قرآن و دعوت انبیای الهی را اگردر یک کلمه خلاصه کنیم آن کلمه، قیام کردن برای خداست ، " قل انما اعظکم به واحده ان تقوموا لله ". قیام کردن فقط برای خدا و نفی هر آنچه غیر خدا است. کلمه مقابل قیام در ادبیات قرآنی کلمه قعود است. قیام یعنی ایستادن و ایستادگی کردن و مبارزه کردن ومقاومت کردن و قعود یعنی نشستن، ترسیدن، دست بر سر گذاشتن، تسلیم شدن، تحقیر شدن و تبعیت کردن. قرآن از ابتدا تا انتها دعوت به قیام و جهاد برای الله و خالص شدن برای الله و حذف طاغوت ها ی درون و بیرون است. آنها که در صددند قیام وانقلاب و جهاد و مقاومت و طاغوت ستیزی را از اسلام حذف کنند همان قاعدینی هستند که دل در گروی طاغوت دارند و عافیت طلبانی هستند،که دل به وعده های طاغوت بسته و در صدد آشتی و سازش اند. آیا آنها نمی دانند که : " لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ ". آیا نمی دانند : " فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً ". آیا نمی دانند : " َفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا ". کسانی که با حذف آیات جهاد وقیام و انقلاب و حذف عناصر قدرت و اقتداراسلام ، در صددند الگویی ضعیف و ذلت پذیر از اسلام و نظام اسلامی ارائه کنند و در صددند زمینه ی تسلیم شدن در برابر آمریکا را فراهم نمایند، فرسنگ ها از توحید و از اسلام ناب محمدی (ص) فاصله گرفته اند. سوء استفاده از کلمات حق و زیبا ئی مثل "اسلام رحمانی "، "اسلام صلح "، "اسلام آشتی" و "اسلام مدارا" ولی با هدف باطل تحقق لیبرالیسم سیاسی، توطئه ای است که باید افشا شود.
این گونه روشنگری های فرهنگی، همان جنگ نرم و جهاد کبیر ماست. به فضل الهی دشمن هرگز نخواهد توانست ملتی را که برای آزاد شدن از قید بردگی آمریکا، صدها هزار شهید تقدیم کرده و هنوزهم مقتدرانه در میانه میدان ایستاده دوباره به دوران بردگی باز گرداند. ملت ما به خوبی می داند، نتیجه ی نهایی " اسلام منهای انقلاب " و اسلام منهای قدرت "و " اسلام رحمانی ". رجعت به دوران ذلت و بردگی و وابستگی است. این ها کلمات عوام فریبانه ای است که این روزها به طور هماهنگ در بلند گوهای داخلی و خارجی استکبار تکرار می شود. آیا، " اسلام منهای انقلاب " و" اسلام رحمانی " و" اسلام بدون برائت " که فقط با اهداف آمریکا تناسب دارد و منافع آمریکا و اسراییل را تأمین می کند همان اسلام آمریکایی نیست؟. این اسلامی که بازگشت کنندگان از انقلاب و انقلابی های پشیمان ، مروج آنند در حقیقت یک اسلام خلع سلاح شده وفاقد قدرت دفاع است . اسلام ضعیف، اسلام تسلیم و اسلام سازش با آمریکا و اسرائیل. انقلابی های پشیمان، پس از 35سال که ملت ما بدون آمریکا زندگی کرده و مراحل دشوار انقلاب، جنگ و تحریم را با سر بلندی پشت سر گذاشته و در برابر ناباوری دشمن، به بالاترین مراتب اقتدار سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی رسیده است، بازگشت به الگوی ذلت پذیری دولت موقت را در دستور کار خود قرار داده اند. در نظر آنها، تمامی 23 سال جهاد و قیام و انقلاب و جانفشانی پیامبر(ص) و اصحابش در برابر طاغوت های زمان که نصر و فتح و عزت و اقتدار را برای آنها به ارمغان آورد غیر قابل الگو برداری است و فقط صلح حدیبیه، بدون فهم علل آن و اهداف آن و شرائط آن، الگوی سیاست خارجی نظام اسلامی است. از نظر آنها زندگی سراسر مجاهده و طاغوت ستیزی امام حسن مجتبی (ع) غیر قابل الگوبرداری و فقط صلح امام حسن (ع) با معاویه بدون فهم علل و عوامل آن، یک راهبرد اولیه و دائمی است. از نظر آنها قیام و انقلاب شجاعانه امام حسین (ع) و یارانش در برابر طاغوت و ابر قدرت زمان که الگویی برای آزادگان جهان شده، غیر قابل الگوبرداری، وفقط مذاکره ی امام حسین (ع) با عمر سعد در کربلا، بدون فهم حکمت آن و هدف آن و ماهیت آن ، الگویی ثابت و دائمی برای ارتباط با طاغوت ها است ! .
این گونه تحریف کردن جاهلانه اسلام و حذف شاخصه های عزت و قدرت و استقلال واینگونه بیگانه گرائی چه عاقبتی و چه معنایی جز دیاثت دارد. دشمن را دوست انگاشتن، بیگانه را خودی دانستن، سدهای مقاومت ملت را درهم شکستن، غیر را به اندرون و حریم خانه نفوذ دادن، منافع ملت و سرمایه های راهبردی مادی و معنوی را با او معامله کردن و رفاقت با طاغوت را راه نجات معرفی کردن، چه معنایی جز دیاثت دارد؟ همه این تئوری پردازی ها ی آمریکا پسند وهمه این وارونه کردن اسلام برای چیست؟ برای ریاست؟ برای گندم ری ؟ آیا این ریاست ارزش این همه بی آبرویی را دارد ؟ انقلابی های دیروز و سازشکاران امروز، قائمین دیروز و قاعدین امروز، غیوران دیروز و دیاثت پیشگان امروز چگونه به این معامله راضی شده اند؟ چگونه آبروی 60 ساله و 70 ساله رابه پای آمریکا و اسراییل و بهائیان و همجنس بازان می ریزند ؟ چگونه عزت و سربلندی و افتخار بیعت با امام مسلمین را با خفت و خواری بیعت با طاغوت معامله می کنند؟ حذف انقلاب از اسلام، حذف مقاومت از میدان، حذف جهاد از مدیریت، حذف استقلال از فرهنگ سیاسی و حذف عزت طلبی از سیاست خارجی و جایگزین کردن سازش، تسلیم وابستگی و ذلت، کدام درد جامعه را برطرف و کدام مشکل اقتصادی ملت را مرتفع خواهد کرد؟ هنوز برای بازگشت فرصت هست. بیعت با دستان مبارک امام مسلمین، پسندیده ترو شرافتمندانه تر از بیعت با پای حجاج بن یوسف ثقفی است.
ملت ما 35 سال پیش، طوق بردگی آمریکا را شکسته، هزینه آن را هم با شجاعت تمام پذیرفته و علیرغم همه دشمنی ها و تهدید ها و تحریم ها، با عزت و سربلندی زندگی کرده، پیشرفت کرده و به قدرت اول منطقه در همه زمینه های سیاسی، نظامی، اقتصادی و امنیتی تبدیل شده ، چرا این الگوی کارآمد، عزتمند و راهگشا را بشکنیم ؟ چرا راهبرد علمی و عقلی اقتصاد مقاومتی را که برای کشور ما اقتدار، پیشرفت، رشد و توسعه اقتصادی ایجاد می کند و هر گونه تهدید و تحریم خارجی را بی اثر و خنثی می سازد در دستور کار قرارنمی دهیم.
هنوز فرصت باقی است، یک سال تا پایان دوره دولت باقی مانده.قطع امید کردن از آمریکا و کمک آمریکا و بازگشت به الله و تکیه به قدرت بی انتهای ملت، راه نجات ما و راه پیشرفت و سعادت و رستگاری ماست.
اصلاحطلبان و مسأله هویت از فرصتطلبی به فرصتطلبی
عبدالله عبداللهی در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:
دوگانه حمایت از ریاست علی لاریجانی یا محمدرضا عارف برای مجلس دهم، اصلاحطلبان را به رجوعی دوباره به مساله «هویت» سوق داده است. این موضوع وقتی برای اصلاحطلبان حاضر در امر سیاست جدی شد که با اعتراضاتی از ناحیه بدنه اجتماعی خود مواجه شدند. برای بخشی از پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان این سوال مطرح شده است که آنها که در بازه زمانی 76 تا 84، سرمست از پیروزی و با اعتماد به نفس بالا از «عبور از خاتمی» و حتی «عبور از حاکمیت» سخن میگفتند، چگونه سراغ هاشمیرفسنجانی رفتند، پس از آن به روحانی پناه بردند و اینک بخشی از شخصیتهای اصلاحطلب به علی لاریجانی رسیدهاند؟!
اصلاحطلبان مدعای اصلی خود را دفاع از «آزادی» و استقرار این گفتمان قرار دادهاند و روزگاری نه چندان دور اساساً «دگر» آزادی را آیتالله هاشمی تعریف کرده و ضدیت با او را ویزای ورود به شهر حامیان آزادی قرار داده بودند و از سوی دیگر او را در مرگ برخی شخصیتهای سیاسی و فرهنگی دخیل میدانستند! اما اینک متحد راهبردیاش محسوب میشوند!
حسن روحانی هم که عناصر مورد حمایت اصلاحطلبان در آشوبهای 78 را مشتی «اوباش» خوانده بود و اساساً دعوت به تضارب آرا و گفتوگو را برای جامعه ایران به اندازه «حضور یک بچه 12ـ10 ساله در کلاس دکترا» مضحک میدانست، نامزد اصلی اصلاحطلبان در سال 92 شده و احتمالا در 96 نیز همین مساله برقرار خواهد بود کمااینکه محمدرضا خاتمی این را اعلام کرده است و اینک نیز بخشی از اصلاحطلبان و بخش قابل توجهی از کارگزاران رسماً حمایت از لاریجانی را به عارف مرجح میدانند. لذا طبیعی است که این سوال برای بدنه اجتماعی اصلاحطلبان پیش بیاید که با این روند، چه تضمینی وجود دارد که به همین زودیها اصلاحطلبان به حمایت از کریمیقدوسی هم نرسند؟
مطرح شدن این بحث موجب شده بعضی شخصیتهای طیف اصلاحطلبان برای پیشگیری از شکاف بیشتر با بدنه اجتماعی خود، بر لزوم حمایت از عارف حتی به قیمت شکست سخت در انتخابات ریاست مجلس دهم تاکید کنند تا بدین ترتیب به این بدنه اثبات شود که مساله «هویت» برای اصلاحطلبان کاملاً جدی است و نقد برخی منتقدان مبنی بر اینکه اصلاحطلبان از پراگماتیسم به اپورتونیسم و فرصتطلبی رسیدهاند، بیجاست. محمدرضا تاجیک که جزو تئوریسینهای این جریان است، قرار گرفتن اصلاحطلبان پشت سر لاریجانی را «عافیتطلبی» توصیف کرده و گفته عافیتطلبی مخالف شجاعت و صداقت و قطب متضاد سیاست است.
ابراهیم اصغرزاده هم حالا در گفتوگو با بدنه اجتماعی اصلاحطلبان معتقد است اساساً گرایش ثقل اصلاحطلبان به میانهروها از اول خطا بوده. اما درباره این مساله، 2 نکته مهم در میان است؛ اول آنکه بخشی از اصلاحطلبان در همین مساله نیز درگیر ریاکاریاند و بهرغم اعلام حمایتشان از ریاست عارف، آن چیزی که واقعاً بناست اعمال شود، رای به لاریجانی است؛ موضوعی که روزنامه آرمان نزدیک به آیتالله هاشمیرفسنجانی آن را چندی پیش لو داد و نوشت در نهایت اصلاحطلبان به همان ریاست مرکز پژوهشها برای عارف راضی شدهاند! نکته دوم و مهمتر، سوال از خود «هویت اصلاحطلبی» است که قرار است به توصیه برخی صاحبنظران اصلاحات، اصلاحطلبان به آن بازگردند!
پیشفرض مهم برای معنادار بودن گزاره «لزوم بازگشت اصلاحطلبان به هویت اصلاحطلبی» آن است که بپذیریم اصلاحطلبی در ایران بر مبنای یکسری اصول و مبانی نظری روشن شکلگرفته و اینک در پی بعضی «انحرافات عملی»، عقلای این طیف تصمیمگرفتهاند جریان متبوع خود را به ریل اصلیاش بازگردانند. با این حال موضوع وقتی حادتر میشود که بدانیم اساساً هویت اصلاحطلبی در ایران چیزی جز «فرصتطلبی» نیست و بازگشت اصلاحطلبان به هویت خود به همین معنای بازگشت از فرصتطلبی به فرصتطلبی است.
بازخوانی چگونگی شکلگیری اصلاحطلبان از دل جریان چپ در ایران، شواهد کافی برای این مدعا در اختیار ما قرار میدهد. حقیقت آن است که «آزادی» هیچگاه مدعای واقعی و اصلی چپهای دیروز و اصلاحطلبان امروز نبوده و این جریان از بد حادثه به این ادعا روی آوردهاند! جریان چپ در ایران(اصلاحطلبان امروز)، در حوزه اقتصادی در شرایطی که جناح راست از لزوم کم شدن نقش دولت در حوزه اقتصاد دفاع میکرد، طرفدار پروپاقرص اقتصاد دولتی و کوپنی بودند. در حوزه سیاسی نیز در ماجرای رای اعتماد به نخستوزیری موسوی برای دوره دوم که با عدم همراهی 99 نفر از نمایندگان منتسب به جناح راست توام بود، یکی از مصادیق حمله جناح چپ به جناح راست در تزلزل رای نسبت به ولایت فقیه و امام در آنها بود و یکی از برگهای برنده تبلیغاتی خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76 نیز بازخوانی همین اتفاق در برابر جناح رقیب بود. خاتمی در دوران تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 76، ولایت فقیه را اندیشهای الگو برای سایر جوامع طرح و بیان کرد.
در حوزه فرهنگی هم قرار داشتن ویدئو به عنوان کالای ممنوعه از تصمیمات محمد خاتمی، وزیر وقت ارشاد به شمار میرفت و جالبتر اینکه در روزنامه سلام (انتشار حدود سال 70) هیاتی برای گزینش نیرو در روزنامه ولو کادر اداری وجود داشته و سعید حجاریان یکی از اعضای این هیات بود که با داوطلبان کار در روزنامه مصاحبه میکرد و اسم ایرانی مثل داریوش و کورش و اردشیر و... یکی از ویژگیهایی بود که باعث دادن نمره منفی از سوی حجاریان به داوطلب کار میشد (به نقل از اعلمی یکی دیگر از اعضای هیات گزینش روزنامه سلام در آن زمان).
در واقع در دوره حاکمیت اصلاحطلبان امروز بر مجلس و دولت و حتی دستگاه قضا در دهه 60، هیچگاه آزادی مساله محوری و دغدغه آنها نبوده و نقطه تمایز بین آنها و جناح راست محسوب نمیشده است و حتی در مواضع بسیاری، از جناح راست، مدعای کمتری درباره آزادی داشتند.
اما همین جریان بیادعا در حوزه آزادی، پس از سال 68 با بهرهگیری از فضای گفتمانی حاکم بر جامعه و بیقرار شدن گفتمان عدالت با مدلولهای اقتصاد کوپنی و... دم را غنیمت شمرده و فرصتطلبانه سراغ مساله آزادی رفته است تا وجهی برای کسب قدرت در اختیار داشته باشد.
برای خاتمی که مخالف ویدئو بود و حجاریان که نامهای کورش و اردشیر را ردصلاحیت میکرد و افرادی نظیر اکبر گنجی که به دلیل فروکردن پونز به پیشانی خانمهایی که موی شان اندکی بیرون بود به «اکبر پونز» مشهور شده بود، «آزادی» مفهومی کمغریبه نبود اما سر دست گرفتن آن فرصتی فراهم میکرد که اولاً با توجه به شیفت پایگاه اجتماعی عدالت و ولایت به سمت جریان راست، پایگاه اجتماعی جدیدی را برای خود بازتولید کنند و ثانیاً بتوانند از این موضع، دستاویز مناسبی برای حمله به رقیب سابق خود که اینک قدرتمندتر شده به دست آورند.
توجه به شرایط بینالملل شکلگیری اصلاحطلبان، مدلول دیگری بر غیرمبنایی و فرصتطلبانه بودن روند شکلگیری این جریان در اختیار قرار میدهد؛ شکلگیری جریان اصلاحطلبی در ایران تقریباً با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همزمان است؛ چپهای دیروز که با توجه به اقتدار شوروی و مد بودن شعارهای عدالت و برابری، زیر پرچم این شعارها سینه میزدند، در پی فروپاشی شوروی، به اردوگاه مقابل متوسل و شعار اصلی آن یعنی «آزادی» را برای خود برگزیدند.
اصلاحطلبان در عمل نیز به شعار «آزادی» وفادار نماندهاند؛ از حذف، سرکوب و تحقیر معترضان و درخواست برای مجموعهای از برخوردهای امنیتی، قضایی و انتظامی(!) با دانشجویان معترض تا جوش دادن در دفاتر انجمنهای اسلامی منتقد تا تمسخرهای سخیف نسبت به منتقدانی در سطح آیتالله مصباحیزدی و کشیدن کاریکاتور درباره وی تا انحلال یک نهاد انتخاباتی به نام شورای شهر توسط دولت اصلاحات و نمونههای پرتعداد قابل توجه دیگر از این دست، میزان پایبندی این جریان به مدعا و هویت ادعایی خود را نیز به نمایش گذاشته است. انحلال یک نهاد انتخاباتی تنها یک بار در طول حیات جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و آن هم به دست اصلاحطلبان بوده است.
بنابراین اصلاحطلبان از همان بدو کار، نهتنها عمل سیاسی بلکه مبنای نظری خود را هم بسته به شرایط سیاسی و تحولات اجتماعی برگزیدند و در جستوجوی قدرت، به سادگی از عقیدهای به عقیده دیگر شیفت کردند، لذا فرصتطلبی عملی در عرصه سیاسی و بستن با برخی شخصیتهای نزدیکتر به قدرت برای کسب جایگاهی به نسبت بهتر در قدرت، بهرغم نظر افرادی همچون محمدرضا تاجیک، نهتنها تناقضی با «هویت اصلاحطلبی» ندارد، بلکه منطبق بر آن است. بدین ترتیب بازگشت اصلاحطلبان از موقعیت شبهفرصتطلبی به هویت اصلاحطلبی، ضرورتاً به همان معنای بازگشت از فرصتطلبی به فرصتطلبی است.
مجلس دهم، 3 نکته و 3 توصیه
مصطفی طاهری در یادداشت روزنامه خراسان نوشت:
روز گذشته دهمین دوره مجلس شورای اسلامی پس از چند ماه که از تب و تاب انتخابات هفتم اسفندماه فاصله گرفتیم، آغاز به کار کرد. بی شک دهمین دوره مجلس شورای اسلامی در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی کشور شکل گرفته است. این حساسیت از دو بُعد داخلی و خارجی قابل تحلیل است. «پذیرش مشروط برجام و قرار گرفتن در دوران پس از آن»، «استمرار خصومت های دولت های استکباری علیه کشور با راهبردها و روش هایی تازه»، «رشد و تکثیر جریان های تکفیری تروریستی در سطح منطقه»،«قرار گرفتن کشور در شرایط خاص اقتصادی» و «افزایش لجام گسیخته برخی از آسیب های اجتماعی» توصیفاتی از چالش های پیش روی کشور در مقطع کنونی است.
1. نقش و مسئولیت مجلس نیز به دلیل اختیارات و جایگاه ویژه آن در حل چالشهای فوق الذکر بی بدیل است. مجلس شورای اسلامی، به عنوان نهادی که در«رأس امور کشور»قرار دارد، ریل گذاری برای لکوموتیو دولت است. در این نگاه قوه مقننه با استفاده از ابزارها و فرصت های تقنینی، نظارتی و کنترلی خود می تواند جهت گیری کشور را به سمت اولویتهای اصلی کشور و مطالبات ضروری مردم هدایت کند. به عنوان مثال تصویب و یا اصلاح قوانینی برای بهبود وضعیت معیشتی مردم، خروج کشور از رکود، حمایت از تولیدات و محصولات داخلی، ساماندهی واردات، تسهیل صادرات، عزم جدی برای مقابله با فساد و... میتواند سرفصلهایی در حوزه اقتصاد باشد. کمک و حمایت معنوی و تقنینی از برنامه دفاعی و موشکی نیز تقویت کننده امنیت کشور در شرایط منطقه خواهد بود. در مسائل فرهنگی نیز، «برنامه ریزی برای حل آسیب های اجتماعی» و «تقویت و حمایت معنوی از نهادها و جریانهای انقلابی» به عنوان دو اولویت مجلس در این حوزه قابل بررسی است.
2. یکی از ویژگی های برجسته مجلس دهم، شکل گیری فضای رقابتی در آن است. شاید ارائه لیست های انتخاباتی از سوی دو جناح اصلی کشور، و اعتماد تعداد قابل توجهی از مردم به این اسامی، در شکل گیری این فضای رقابتی بی تأثیر نبوده است. این موضوع می تواند فرصت و در عین حال تهدیدی برای پارلمان دهم باشد. در صورتی که منتخبان مردم از شکل گیری دو فراکسیون قدرتمند در مجلس به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف جناحی و حزبی خود استفاده کنند و این نگاه را در قانونگذاری ها، تعامل با سایر قوا، اظهار نظرها و... دخیل نمایند این موضوع آسیبی بزرگ برای این دوره مجلس خواهد بود. اما در صورتی که این رقابت تبدیل به عرصه ای برای پیشی گرفتن در خدمت رسانی به مردم باشد، پدیده بسیار مثبتی برای اعضای فراکسیون های«امید» و «ولایت» و این دوره مجلس خواهد شد. از این منظر«رقابت برای خدمت به مردم» نه تنها کشور را به سمت جایگاه مطلوب خود نزدیک میکند، بلکه محبوبیت و رضایت از نمایندگان و به تبع آن جناح های حامی ایشان را در بین مردم در پی خواهد داشت.
3. شکل گیری رسانه های اجتماعی جدید و گسترش و نفوذ آن در میان عموم مردم، علی رغم حاشیه هایی که هر از چند گاهی ایجاد میکند، یکی از کارکردهایی که داشته است افزایش آگاهی های سیاسی و دسترسی گسترده مردم به اخبار بوده است. در این میان اقدامات و عملکرد منتخبان مردم نیز یکی از نقاط کانونی توجه توده های مردم به خصوص جوانان است. خبرها و فیلم های منتشر شده در ماه های اخیر-بدون قضاوت درباره درستی یا غلطی آن- می تواند اماره ای بر حساسیت مردم بر عملکرد منتخبانشان باشد. منتخبان مجلس دهم باید بدانند پارلمان دهم، «پارلمانی شیشه ای» خواهد بود که اقداماتشان در مرئا و نظر میلیون ها مردمی خواهد بود که عنوان نمایندگی از آنان را به یدک می کشند. در نهایت باید دید منتخبان مجلس دهم که از روزگذشته کار خود را آغاز کرده اند از 1460 روز فرصت خدمتگزاری به مردم چگونه استفاده می کنند.
پایبندی به شعارها مطالبه مردم از «بهارستان»
الهه کولایی در یادداشت روزنامه ایران نوشت:
دهمین دوره مجلس شورای اسلامی در شرایطی کار خود را آغاز کرد که جامعه ایرانی از یک سو، با دستاوردها و نتایج برآمده از اولین گامهای اجرایی شدن توافق برجام و از سوی دیگر، با دشواریهای گوناگون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی روبهرو است.
آنچه در شرایط کنونی برای منتخبان ملت در این دوره از مجلس شورای اسلامی اولویت دارد، همانا اجرا و تلاش برای تحقق شعارهایی است که در جریان مبارزات انتخاباتی بیان کردهاند، برنامههایی که سبب اقبال شهروندان به آنان و زمینهساز برگزیده شدن این چهرهها از سوی مردم و راهیابی آنان به مجلس شده است.
نیاز امروز مردم ایران که در دهههای گذشته تلاشهای بسیاری را برای مردمسالاری ثبت و ضبط کردهاند، اجرای کامل قانون اساسی و تحقق همه مفاد و محتوای آن است. در این چارچوب، اسناد بالا دستی و برنامههای مصوب توسعه، راهنمای خوبی را برای نمایندگان این دوره از مجلس ارائه میکند؛ نمایندگانی که باید با شجاعت و درایت، بهرهگیری از تجربههای دورههای گذشته و نیز استفاده از بدنه کارشناسی ارزشمندی که در کشور امکان برآورده شدن خواستهها و مطالبات مردم را فراهم میکند، وظایف خود را به انجام برسانند.
نمایندگان دهمین دوره مجلس شورای اسلامی، امروز باید بخوبی ضرورت اجرایی کردن قانون در همه رفتارهای حاکم بر کشور را درک کرده و در عین حال تدوین و اجرای سیاستها و برنامههای مناسب مبارزه با فساد، رانتخواری و رفع گونههای مختلف نابرابریها و بیعدالتیهای اجتماعی، جنسیتی، منطقهای و قومی را سرلوحه کارها و برنامههای خود قرار دهند. در این چارچوب، تلاشهای دهههای گذشته در کشور، ظرفیت بسیار خوبی در اختیار نمایندگان این دوره از مجلس قرار داده تا بتوانند به جای آزمون و خطا و تحمیل هزینههای بیشتر، از این تجربههای گرانقدر بهره بگیرند.
نمایندگان مردم در شرایطی دهمین دوره فعالیت مجلس شورای اسلامی را آغاز کردهاند که توافق برجام به عنوان محصول تعامل سازنده با جهان، میتواند راهگشای خوبی برای بهبود شرایط اقتصادی کشور بوده و زمینه را برای تعامل کارآمد و بیش از پیش با کشورهای پیشرفته فراهم سازد. این تعامل و در ادامه آن، گشایش اقتصادی کشور، از آن رو اهمیت دارد که امروز خیل عظیم دانشآموختگان بیکار در کشور، به همراه گسترش آسیبهای گوناگون اجتماعی و فرهنگی، ضرورت بازنگری در سیاستهای این حوزهها را نیز گوشزد میکند. از این رو انتظار میرود نمایندگان منتخب مردم، با اجرای برنامههای مناسب و اجرایی کردن اسناد بالادستی که پیش از این مصوب شده است، برای بهبود فضای کسب و کار و رونق اقتصادی، تقویت امید در میان جوانان و ایجاد فرصتهای برابر برای همه ایرانیان بویژه زنان و جوانان، وظایف خود را به انجام برسانند.
دوره چهار ساله مجلس، دورهای بسیار کوتاه در فرآیند تحقق دموکراسی در کشور به شمار میرود، اما در همین دوران کوتاه نیز میتواند در پیشبرد اهداف ملت ایران نقش مؤثری داشته باشد.
سخن خودمانی با منتخبان مردم
قدرتالله علیخانی در یاددشت روزنامه شرق نوشت:
مجلس گذشته در برخی موارد نارساییهایی برای ایفای نقش خود در همراهی با دولت در عین حفظ اهرمهای نظارتی داشت و رویکردی دوگانه در قبال اشتباهات دولت قبل و تلاشهای دولت یازدهم از خود نشان داد؛ اگرچه در موضوع بررسی برجام، مجلس با اقتدار عمل کرد. بههرحال اگر نمایندگان این دوره بخواهند در ایفای وظایف نمایندگی و امانتداری مردم موفق عمل کنند، باید اول از همه اصل صداقت را سرلوحه خود قرار دهند. صداقت در رفتارهای درونپارلمانی و در حوزههای انتخابیه با مراجعان مردمی، اصلیترین سرمایه یک نماینده است. ارتباط نزدیک با موکلها یعنی مردم در طول چهار سال نمایندگی نیز یک اصل اساسی به شمار میرود. اگر رأیدهندگان احساس کنند نماینده منتخبشان صرفا در ایام انتخابات خود را در کنار آنها نشان میدهد و پس از آن با مردم کاری ندارد، حتما نسبت به رأی خود تجدید نظر خواهند کرد. مجلس دهم در شرایطی تشکیل شده است که دولت توانسته پس از موفقیت در مذاکرات هستهای و اجرای برجام، تا حدی مسائل اقتصادی را از نابسامانی و بیثباتی برهاند اما مشکل رکود و معیشت مردم، گریبانگیر صنعت، تولید و حتی بخشهای مالی و خدماتی است. مقام معظم رهبری درحالحاضر از همه دستگاهها، اجرای اقتصاد مقاومتی را میخواهند. در برخی حوزهها، قوانین دستوپاگیر و تاریخگذشتهای وجود دارد که حتما نیازمند بازنگری کارشناسی مجلس دهم است. بههرحال با وجود میراثی که از دولت گذشته برای دولت فعلی مانده است، همچنان ابزارها و ظرفیتهایی در کشور وجود دارد که با فعالکردن آن میتوان به روند توسعه شتاب داد و رضایت مردم را تا حدی به دست آورد. نمایندگان مجلس دهم حتما شاهد بودهاند که استفاده نابجای برخی نمایندگان دوره گذشته از حقوق نمایندگی مانند سؤال و استیضاح، بعضا آن را تا حد یک تسویهحساب سیاسی تنزل داد. نظارت جدی بر عملکرد دولت و وزرا و حتی سایر بخشهای کشور، حق نمایندگان است اما استفاده از اهرمها حتما باید برای توسعه کشور، رفاه مردم و اصلاح روندهای نادرست گذشته باشد. کاهش تنشهای سیاسی و بگومگوها در صحن مجلس، حفظ شأن و اعتبار رئیسجمهور، وزرا و همه بزرگان کشور و شخصیتدادن به تریبون مجلس و پرهیز از دعوای خطی و سیاسی، میتواند در ارتقای جایگاه مجلس مؤثر باشد. حتما هر دو جریان سیاسی کشور، دیدگاههایی نسبت به مسائل مختلف دارند اما میتوان با رقابت در عین رفاقت، بر سر مسائل کلان و مصالح ملی به تفاهم رسید. هر جریانی که پیشنهادی به سود کشور و مردم مطرح میکند، باید از حمایت جریان مقابل مطمئن باشد، نه اینکه نگرشهای سیاسی، مصالح ملی را قربانی کند. نیروهای معتدل و حامیان دولت در مجلس دهم نیز حتما باید نکاتی را مدنظر قرار دهند. بههرحال تعداد زیادی از چهرههای شناختهشده و باسابقه این جریان به دلیل مسئله ردصلاحیتها، نتوانستند در فهرست نهایی نامزدهای انتخاباتی قرار گیرند و نبود این چهرهها در مجلس، حتما آسیبهایی را به این جریان سیاسی وارد کرده است. این در حالی است که در طرف مقابل، بدون کمترین نگرانی، بیشتر نیروهایی که میتوانند تأثیرگذار باشند، به مجلس راه یافتند. بدانیم تعداد افراد در فراکسیون تشکیلشده از نمایندگان جریان اعتدال، تعیینکننده نیست. آنچه تعیینکننده است، وحدت، انسجام درونی در تصمیمگیریها و البته درنظرداشتن واقعیتهای موجود، پرهیز از شتابزدگی و ذوقزدگی و درنظرگرفتن تدبیر در رفتارهای پارلمانی است. برای حرکت در مسیر خواستههای مردم، حل مسائل معیشتی از اولویت برخوردار است. صرفنظر از موضوع انتخاب رئیس، اعتدالگرایان میتوانند برای سایر سمتهای مجلس و رؤسای کمیسیونها، برنامه مدون داشته باشند. ظهور و بروز عملکرد فراکسیونها، یک سال بعد از آغازبهکار مجلس خواهد بود. پرهیز از دورویی و فریب در رفتارهای فراکسیونی، اهمیت بسیار زیادی دارد و روی کیفیت کار نمایندگان تأثیر خواهد گذاشت. درعینحال نمیتوان برای نماینده، از بیرون مجلس تعیینتکلیف کرد و با فشار بیهوده جریانهای سیاسی، ممکن است تظاهر در رفتار نمایندگان بروز کند. باید اجازه داد منتخبان ملت بهتدریج، ظرفیتهای واقعی خود را نشان دهند.
مجلس دهم روز گذشته بهطور رسمی با پیام مقام معظم رهبری آغاز به کار کرد. صرفنظر از مسائلی که در مراحل مختلف برگزاری انتخابات این دوره بهویژه در مرحله بررسی صلاحیتها اتفاق افتاد، در ترکیب مجلس دهم نسبت به مجلس نهم، تغییراتی ایجاد شده است. همانطورکه روز گذشته در سخنان رئیسجمهور در مراسم افتتاحیه اشاره شد...
رسالتهاي مجلس دهم
غلامرضا ظريفيان در آرمان نوشت:
بعد از انقلاب اسلامي تاكنون به دليل مقتضيات زماني، هر كدام از مجالس شورای اسلامی از اهميت خاصي برخوردار بودهاند. در دوران جنگ تحميلي عملكرد خانه ملت در راستاي دفاع از كيان كشور تعريف شد و در دوران بعد از جنگ اهتمام اين نهاد در زمينه استفاده صحيح از منابع كشور در راستاي بازسازي و سازندگي ويرانيهاي ناشي از جنگ بود. در اين دوره مجلس با توجه به نياز جدي به توسعه اقتصادي در كنار توسعه اجتماعي و سياسي، امور خود را تنظيم ميكرد. نكته قابل تامل اينكه در هر دورهاي، مجالس با توجه به موضوعات و متناسب با زمان از اهميت خاصي برخوردار ميشدند و نكته قابل تامل اينكه مسئولان دولتهای نهم و دهم نگاهي منفي به نظامات مدرن داشتند و آنها معتقد بودند كه بايد به آموزههاي گذشته بازگشت و به شكل مستقل عمل كرد.
از سوي ديگر هم دستگاه اجرايي به سازوکارهاي تقنيني و نظارتي اعتنا نداشتند و چنين عملكردي سبب شد كه خسارات سنگيني به كشور تحميل شود و رويكرد و نگاه تندروها، نظام تقنيني كشور را با مشكلات جدي مواجهه كرد چنانكه همگان شاهد بودند اين روند تنشهاي جدي ميان قوه مجريه و مقننه پديد آورد. همچنين در مناسبات خارجي كشور با بحران در پرونده هستهاي و تحريمهاي ظالمانه روبهرو شد و اين امر به شكل جدي و اساسي در مسائل داخلي به ويژه در عرصه اقتصادي در بحث افزايش نرخ بيكاري، كاهش اشتغال، رشد اقتصادي منفي، ركود، تورم و غيره خود را نشان داد. در شرايط كنوني با توجه به توان عظيم در زمينه نيروي انساني و منابع گسترده بايد وابستگي به درآمدهاي حاصل از فروش نفت كاهش يافته و به سوي اقتصاد دانش بنيان حركت كرد.
مجلسدهم از اين جهت مهمترين است كه اولا در راستاي حل مشكلات در حوزههاي گوناگون گامهاي اساسي برداشته و از آنجايي كه قانون حرف اول و آخر را در امور مختلف ميزند، مجلس دهم با تصويب قوانين كارآمد بايد در راس امور قرار گيرد در عين حال با توجه به اينكه احزاب قوي در كشور وجود ندارد و جريانهاي سياسي نتوانستهاند نقش دولت در سايه را داشته و كمككننده به برنامه اين نهاد اجرايي باشند اين مجلس ميتواند با ظرفيت دروني خود كه متشكل از نمايندگان منتخب با مدارك عالي علمي هستند در راستاي بهرهگيري از تجارب آنان، مجلس قدرتمند تشكيل شود و براي نخستين بارخانه ملت بتواند برنامه ارائه كند و به نهاد برنامهريز تبديل شود و بعد از اتمام اين دوره برنامهاي شدن مجلس نهادينه شود و مساله برنامه محور بودن مجلس دراين دوره پايهگذاري شود وظيفه ديگر مجلس دهم تقويت انسجام ملي است.
بنابراين بايد به ارتقای فرهنگ عمومي و انسجام ملي كمك كند چراكه وجود انسجام ملي وكاهش فقر اجتماعي سبب افزايش اعتماد ملي و كاهش آسيبهاي اجتماعي ميشود هر زمان كه اعتماد اجتماعي گسترش پيدا كرد آن جامعه بيشتر ميتواند از سرمايههاي خود استفاده كند. در دوران نه چندان دور به اعتماد عمومي آسيب جدي وارد شد و اكنون مجلس بايد به بازسازي اعتماد عمومي كمك كند و اعتماد عمومي را حول كارآمدي، اخلاق و فرهنگ اسلامي كه در برگيرنده عدالت اجتماعي و آزادي در ارتباط مردم است و عدم ورود به زندگي خصوصي مردم تنظيم شود.
پرهيز از تنش تاكيد بر نظارت
عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت:
عمر مجلس نهم نيز به پايان رسيد و از روز گذشته مجلس دهم كه حدود ٨٠ درصد نمايندگانش جديد هستند آغاز به كار كرد. شايد براي رسانهها بيش از هر چيز اين موضوع اهميت خبري دارد كه رييس مجلس چه كسي خواهد شد؟ ولي وقتي كه نيك بنگريم متوجه ميشويم مساله رييس مجلس شدن مثل بازي فينال نيست كه دوست داشته باشيم تيم يا فرد مورد نظرمان پيروز شود زيرا با بردن فينال، بازي تمام و جوايز و مدالها توزيع ميشود ولي رييس مجلس شدن، تازه ابتداي كار است و بايد به اين پرسش جواب داد كه رييس مجلس و اكثريت حامي او يا كليت مجلس ميخواهند چه گلي به سر كشور بزنند؟ فرستادن برخي افراد به مجلس، به خودي خود هدف نهايي نيست و مطلوبيت ندارد، بلكه رفتن آنها به واسطه انجام كارهايي كه ميبايد يا ميخواهند انجام دهند اهميت دارد.
صادقانه بايد گفت كه به دليل حزبي نبودن رقابت سياسي در كشور، هيچ يك از نمايندگان يا افراد همسو در ميان آنان، واجد برنامهاي روشن براي اجراي آن در مجلس نيستند. مشكلات كشور سهل و ممتنع است. تا وقتي كه در موضع مسووليت قرار نگرفتهايم، گمان ميكنيم كه مسائل روشن و راهحلهاي آن نيز در دسترس است، ولي واقعيت اين است وقتي كه در موضع مسووليت قرار بگيريم، متوجه ميشويم كه نه مسائل به آن روشني كه فكر ميكرديم هست و نه مهمتر از آن راهحلهايي آماده در دسترس است كه بتوان آن مسائل را حل كرد.
پاسخ به اين پرسشها از عهده فرد برنميآيد. پاسخ به آنها مستلزم همفكري جمعي و ضمنا مستمر و كارشناسانه در قالبهاي حزبي است. در واقع در نظامهاي حزبي، افراد منتخب براي مجلس نماينده مردم از طريق حزب هستند و عموما درك به نسبت مشتركي از مسائل كشور و راهحلهاي آن دارند. غيرممكن است كه افراد به صفت فردي بتوانند براي اين دو پرسش پاسخي قانعكننده داشته باشند.
وقتي كه نمايندگان قسم ميخورند كه «... در گفتهها و نوشتهها و اظهارنظرها، استقلال كشور و آزادي مردم و تامين مصالح آنها را مدنظر داشته باشيم»، بايد بدانند كه تحقق اين هدف از طريق فردي و داناي كل بودن، انجام شدني نيست. چنان نيست كه هر كس بتواند در هر زمينهاي اظهارنظر كند. چنان نيست كه بتوان با ارايه هر طرحي و با يك نشست و برخاست ساده يك موضوع يا مساله را حل كرد. بنابراين چاره كار انجام فعاليت گروهي و سازماني است؛ فعاليتي كه مبتني بر درك كلي و مشترك از مسائل باشد و سپس هر نماينده برحسب حوزه تخصصي خودش در تطبيق دادن مسائل آن حوزه با آن درك مشترك در جهت حل مسائل آن حوزه فعاليت خواهد كرد.
مجلس در چند جهت وظايف مهمي دارد: الف- تاييد وزرا ب- نظارت بر عملكرد دولتها ج- قانونگذاري. به نظر ميرسد كه بايد از رفتار دو مجلس گذشته در بحث نظارت بر دولت درس گرفت. واقعيت اين است كه دو مجلس گذشته مثل نظام معيوب دانشگاهي ما عمل ميكردند.
نظام دانشگاهي در پذيرش دانشجو سخت ميگيرد ولي در نظارت بر عملكرد آموزشي او بيتفاوتي پيشه ميكند؛ در حالي كه نظامهاي دانشگاهي موفق برعكس عمل ميكنند، در پذيرش دانشجو سخت نميگيرند ولي در آموزش و امتحان بسيار سختگير هستند؛ لذا از همان ابتدا دانشجوياني كه گمان ميكنند در چنين دانشگاهي موفق نخواهند شد، داوطلب تحصيل در آنجا نيز نميشوند زيرا ميدانند در صورت كوتاهي در درس خواندن به سرعت اخراج خواهند شد. مجلس نيز بايد در خصوص تاييد و رد افراد يا حتي لوايح دولتي حساسيت به خرج دهد ولي حساسيت اصلي و بيشتر را بايد در نظارت بر افراد و وزرا و نيز اجراي قانون داشته باشد. اگر مجلس به عنوان چشمهاي باز ملت عمل كند و نظارت كامل بر افراد و اجراي سياستها و قوانين داشته باشد، در اين صورت ميتوانيم اميدوارم باشيم كه قطار پيشرفت كشور روي ريل درستي قرار خواهد گرفت. نوشتن قوانيني كه عملا قابل اجرا نباشد يا مجريان آن را انجام ندهند و هيچگاه هم مورد سوال واقع نشوند، هيچ فايدهاي ندارد، سهل است كه ضرر هم دارد و كليت قانون و نظارت را بياعتبار ميكند.
شايد سخت باشد كه بگوييم مجلس كنوني بهطور دقيق چه كارهايي را بايد انجام دهد ولي به نظر ميرسد كه شايد بتوان درباره دو نكته كلي در اين زمينه به توافق رسيد
١- نخستين مساله اين است كه چه كارهايي را انجام نبايد داد. پرهيز از تنش و نيز دوري جستن از القاي سخنرانيهاي آتشين و شعاري ضروري است سخناني كه هيچ مابهازايي در جامعه و در ميان مردم ندارد، جز آنكه اختلافات را تشديد ميكند. پرهيز از ابراز ايدههاي كلان و ذهني و نيز قرار دادن خود در موضع دانا و عقل كل و اينكه همهچيز را ميداند و ديگران خير. اينكه او فقط دلش براي كشور و انقلاب ميسوزد و بقيه خير! فروتني و تواضع فكري درباره مسائل كشور و راهحلهاي آن شرط لازم براي شكل دادن نوعي وفاق جمعي درباره مسائل و راهحل آنها است.
٢- درخصوص آنچه بايد انجام شود، به نظر ميرسد كه مجلس نميتواند به سرعت به موضوعات ايجابي وارد شود. بنابراين حتيالمقدور بايد بكوشد كه با حفظ استقلال راي خود با دولت هماهنگي كند و كمككار آن باشد. ولي در مقابل اين هماهنگي، مسووليت نيز از آن بخواهد و وقت بيشتري را صرف نظارت بر دولت كند. متاسفانه دولت در ايران به صورت سنتي غيرمنضبط بوده كه در ٨ سال ١٣٨٤ تا ١٣٩٢ نيز اين بيانضباطي تشديد شد؛ لذا فساد و ناكارآمدي جزو وجوه اصلي آن شده است. اگر مجلس و نمايندگان بتوانند از طريق تقويت وجه نظارتي مجلس، مسير درستي براي دولت ايجاد كنند و مانع انحراف آن شوند و فساد و ناكارآمدي را تقليل دهند، وظيفه و رسالت بسيار بزرگي را به سرانجام رساندهاند.
فراموش نشود كه وارد شدن در چالش با گروههاي پارلماني و نيز با دولت، موجب استهلاك توان مجلس جديد خواهد شد. اجازه دهيد ٤ سال ديگر كه عمر اين مجلس به پايان ميرسد، با نامي نيك از نمايندگان ياد شود و چنان نشود كه مردم مجبور شوند دوباره ٨٠ درصد نمايندگان را تغيير دهند. اين تغييرات شديد موجب گسست در انتقال تجربيات مفيد خواهد شد.
كبري آسوپار طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت:
«بگذاريم حاج قاسم در قله اسطورهاي دفاع از حريم و حرم بماند؛ نگذاريم او را چون محسن و باقر به کارزار کليد و گازانبر بکشانند.» اين به ظاهر دلسوزي، توئيت مشاور رئيسجمهور، حسامالدين آشنا در مخالفت با كانديداتوري فرمانده نيروي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است.
اما چه كساني در پي كانديداتوري قاسم سليماني هستند؛ پاسخ به اين سؤال، روشنكننده نكات جالب توجهي در اين زمينه خواهد بود. واقعيت آن است كه اصلاحطلبان و حاميان دولت خودشان براي اصولگرايان كانديداتراشي ميكنند؛ بعد خودشان عليه اين كانديداتراشي موضع ميگيرند! برخلاف عرفهاي سياسي- انتخاباتي اين بار كسي خواهان كانديداتوري فردي شده كه قرار نيست به او رأي بدهد! گزاره «كانديداتوري قاسم سليماني» در انتخابات 96 حتي صرفنظر از پيشنهاددهنده آن، گزاره عجيبي است؛ چه رسد كه يك اصلاحطلب تمامعيار، يك نفر در قدوقامت صادق زيباكلام به اصولگرايان پيشنهاد دهد كه براي انتخابات رياست جمهوري سال بعد از قاسم سليماني استفاده كنند.
اصلاحطلباني كه از كوچكترين رفتار سپاهيان، مفهوم دخالت در سياست را اخراج ميكنند، حالا چه شده كه يكي از نظاميترين افراد ايران را تشويق به برعهده گرفتن سياسيترين مقام حكومتي ايران ميكنند؟! چه كسي ميتواند انكار كند كه اگر اصولگرايان در واقع قصد كانديدا كردن قاسم سليماني را داشتند، اولين هياهوي اصلاحطلبان در انتخابات پيشرو، جنجال دخالت نظاميان در سياست بود؟ پس غوغاي اين روزها سر چيست؟ از جان سردار چه ميخواهند و كانديداتوري فردي كه حتماً اصلاحطلبان به او رأي نخواهند داد، چه سودي براي آنها دارد كه نگران بيكانديدايي اصولگرايان شدهاند؟
1- انتخابات 92 با كانديداتوري سعيد جليلي، از سوي اصلاحطلبان به شكلي غيررسمي رفراندوم هستهاي تبليغ شد. بدين معنا كه اگر سعيد جليلي ببازد، يعني سياستهاي هستهاي كه او مجري آن بوده، مورد رضايت مردم نيست. اين گزاره البته درست نيست؛ بسيار محتمل است كسي سياستهاي هستهاي نظام را قبول داشته باشد، اما به مجري آن سياستها براي پست رياست جمهوري رأي ندهد... اما اصلاحطلبان با تبليغ آن، كمك كردند تا حسن روحاني ضمن شعارهاي انتخاباتياش، با موضوعات هستهاي همزمان هم رقيب انتخاباتي را بنوازد و هم سياستهاي هستهاي نظام را. در واقع نقد سياستهاي هستهاي نظام مستقيماً امكانپذير نبود و شائبه اپوزيسيون بودن را ايجاد ميكرد، اما به بهانه نقد مجري، خود سياست هستهاي زير سؤال رفت. نقد مذاكرات هستهاي تيم جليلي و نيز سياهنمايي پيرامون عملكرد دولت سابق، شاهبيت شعارهاي انتخاباتي روحاني در سال 92 بود؛ در سال 96 هيچكدام از اين دو موضوع موضوعيت نخواهد داشت. روحاني در سال 96 روي موضوعاتي مانور خواهد داد كه پيش از اين قصد داشت با عنوان برجام 2 و 3 آنها را مطرح كند و با عتاب رهبر، حداقل عنوان برجام 2 و 3 ديگر توسط او مطرح نشد؛ اما تضميني نيست كه موضوعات آن هم مسكوت بماند، خصوصاً كه امريكاييها بارها بر مذاكره با ايران در موضوعات منطقهاي ابراز تمايل كردهاند و با جواب رد رهبر انقلاب مواجه شدهاند. به دلايل مختلف، امكان تخطئه مستقيم سياستهاي نظام در منطقه براي اصلاحطلبان وجود ندارد، اما اگر قاسم سليماني كانديدا شود و رنگ رقيب انتخاباتي به خود بگيرد، لاجرم حضور مجري اين سياستها بهانه خوبي دست خواهد داد كه كل سياستهاي منطقهاي نظام در بوته تخريب و تخطئه اصلاحطلبان قرار گيرد. كانديداتوري فردي كه 20 سال فرمانده شاخه برونمرزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوده، باعث ميشود موج تخريب و ترور شخصيت(سياستي كه اصلاحطلبان استاد آن هستند) به نيرو قدس سپاه و فرمانده محبوبش برسد و آنچنان كه با دروغ گازانبر، قاليباف را ترور شخصيت كردند، براي قاسم سليماني هم گزينههاي تخريبي روي ميز بگذارند. يقيناً قاسم سليماني براي اينان تا وقتي قهرمان مدافع حريم و حرم است كه رقيب انتخاباتي نشده باشد.
2- قاسم سليماني شخصيت محبوبي است كه توانايي شكستن آراي هر فرد رقيب حسن روحاني را دارد. براي حاميان دولت يازدهم چه چيزي بهتر از اينكه رقابتي درونگروهي بين نامزدهاي رقيب روحاني دامن زده شود كه آراي رقباي روحاني را بشكند؟ سياست شكستن آراي رقيب، اصلاحطلبان را به تحريك براي كانديداتوري قاسم سليماني وا ميدارد. هرچه رقباي روحاني پرتعدادتر و همپوشاني رأيدهندگانشان بيشتر، امكان نباختن او در انتخابات افزونتر.
3- قاسم سليماني در سالهاي اخير به واسطه اجراي سياستهاي نظام در امر مقابله با تكفيريها، به چهرهاي شناخته شده و البته محبوب بين قشرهاي مختلف مردم تبديل شد؛ اسطورهاي انقلابي كه مأموريت محوله از سوي نظام را به خوبي انجام ميدهد. حتماً سياستمدارانه نخواهد بود كه يك فرد موفق در مسئوليت خود را، در حالي كه هنوز آن مسئوليت ادامه دارد و از قضا در دوران حساس خود به سر ميبرد، از آن جايگاه خارج كرده و مسئوليتي ديگر به دست او بدهيم. گزاف نيست كه بگوييم ايران گرچه نه در جغرافياي مرزهاي خود، اما به هر رو، در حال جنگ است و شوخي جالبي نيست كه فرمانده اصلي يك نبرد را در ميانه كارزار به سمتي ديگر و بيارتباط با تخصص اصلي او بگماريم. البته نه اصولگرايان قصد دارند چنين مزاحي كنند و نه شخص قاسم سليماني در پي چنين امري است اما گمانهسازي(و نه گمانهزني)هاي اصلاحطلبانه مبني بر احتمال كانديداتوري فرمانده نيروي قدس، نشان ميدهد برخيها خواب ديدهاند كه پوست خربزهاي را همزمان زير پاي سردار متواضع و محجوب سپاه و نيز كل نظام بيندازند.
4- در آغاز يادداشت، توئيت حسامالدين آشنا را يك دلسوزي ظاهري ناميديم. چرا چنين برداشتي داريم؟ همفكران آشنا همواره با سياستهاي منطقهاي جمهوري اسلامي تلويحاً و گاه تصريحاً مخالفت كردهاند؛ حال مخالفتهايشان با سپاه پاسداران بماند، اما اكنون دلسوز مدافع حريم و حرم شدهاند. باور چنين دلسوزياي در دنياي سياست كمي سخت است. خصوصاً كه در پايان همان توئيت، سخن از «گازانبر» به ميان آمده كه خصوصاً وقتي در كنار نام بردن از «محسن و باقر» قرار ميگيرد، نوعي تهديد ضمني خطاب به قاسم سليماني است كه به همان شيوه كه آنان را از مسير رقابت بيرون رانديم(يعني با دروغ و تخريب شخصيت گازانبري) تو را هم... بنابراين شايد خود مشاور رئيسجمهور هم به ما حق بدهد كه دلسوزياش را نتوانيم باور كنيم. خصوصاً كه در جبهه اصولگرايان خبري از كانديداتوري سردار عزيزمان نيست و هرچه هياهوست، در همان جبهه رفقاي آشناست.
و پايان كلام اينكه، اصلاحطلبان دچار اشتباه محاسباتياند. الزامي وجود ندارد كه حضور قاسم سليماني در انتخابات 96 با شكست او همراه شود. در واقع آنان در اين غوغاي انتخاباتي فقط به دوران رقابت قبل انتخابات انديشيدهاند و نتيجه را از الان با برد خويش تصور ميكنند. گرچه در حقيقت امر معلوم نيست در همان رقابتهاي انتخاباتي هم به آنچه مدنظر دارند، برسند و طمعي دارند كه ضمانتي بر برآورده شدنش نيست. شايد بهتر باشد مراقبت كنند خودشان روي اين پوست خربزه ليز نخورند!