شما سه فرزند قد و نيم قد داريد. چطور حاضر شديد به جهاد در كشوري غريب برويد؟
زمان جنگ تحميلي 13 سالهها به جبهه ميرفتند و از وطن دفاع ميكردند. من الان يك پسر 16 ساله دارم. بنابراين در مقايسه با كار آن رزمندگان، كار خيلي سختي انجام ندادهام. اتفاقاً پسر بزرگم هم عاشق دفاع از حريم اهل بيت حضرت محمد (ص) است. هر روز ميگويد من دوست دارم بروم سوريه و شهيد شوم. من يك پاسدارم و كسي كه پاسدار است آخر شهيد ميشود! اين يك قانون است براي پاسداران. هر كس كه به سوريه ميرود و شهيد ميشود سعادتمند در دنيا و آخرت است.
انگيزهتان براي حضور در جبهه مقاومت اسلامي چه بود؟
من در يك خانواده مذهبي بزرگ شدم و همسرم نيز خواهر شهيد است و اين انگيزهام را براي دفاع از اسلام قويتر كرد. از كودكي هم به پاسداري علاقه داشتم و اكنون كه ديدم حرم بيبي زينب(س) نياز به حراست و پاسداري ما دارد، دليلي نديدم كه بمانم و راهي نشوم. اسفندماه 94 براي اولين بار به جنوب حلب سوريه اعزام شديم. 40 روز در سوريه ماندم. استقرار ما نزديكي يك تونل بود. آنجا نگهباني ميدادم كه مين تلويزيوني منفجر شد و من و سه نفر از همرزمانم زخمي شديم.
خانواده با رفتنتان مشكلي نداشتند؟
همسرم ميداند عمر و همه چيز دست خداست و معلوم نيست اينجا هستيم زنده بمانيم يا نه. ما يك گردان به سوريه اعزام شده بوديم. اما در بين ما فقط يك نفر سعادت شهادت را يافت. واقعاً شهيد شدن مقام عظيمي است. فقط بايد از گناه دوري كرد. فقط براي خدا شد. خدا وصلت ميكند. اگر كارها براي خدا باشد همه چيز حل ميشود. اما اگر شك و شبهه و نيت عوض شود اصلاً فرد در اين واديها نميرود.
الان كه جانباز مدافع حرم شديد رسيدگي به جانبازان و نحوه درمانتان خوب پيش ميرود؟
من از ناحيه چشم و دست و پا مجروح شدم اما كسي دنبال كار ما نيست. از وقتي درمان جانبازيام شروع شد هر روز براي فيزيوتراپي ميروم بيمارستان، اما خيلي شلوغ است. بيمارستان اختصاصي براي رسيدگي به جانبازان مدافع حرم وجود ندارد. در بيمارستان بقيهالله بيماران شخصي هم ميآيند كه نوبتدهي به جانبازان را با مشكل مواجه ميكند.
قانون بيمه ميگويد فقط يكي از اعضاي بدنت كه مجروح شده را بيمه ميكنيم و من كه از چند ناحيه مجروح شدم بقيه درمانم را بيمه نميدهد. بايد خودم هزينه كنم. خيلي از جانبازان مثل من با چنين مشكلاتي روبهرو شدهاند. الان حدود سه ماه از جانبازيام ميگذرد، ولي هنوز خبري از درصد جانبازيام نيست. بايد دنبالش بروم كه پا ندارم! من با اين پاي شكسته كجا بروم. انتظارمان از مسئولان اين است كه مدافعان حرم و فاتحان و فاطميون و پاسداران را حمايت همهجانبه كنند.
كارها در روال عادي نيست. همين كه مجروح شديم هيچ كاري نميكنند. حتي يك تماس نگرفتند. حالا چه برسد به پيگيري. دقيقاً صد روز قبل از بيمارستان مرخص شدم پروندهام معلوم نيست كجاست. بايد حالم خوب شود تا پيگيري كنم. خانوادههايي كه اينطور جانباز دارند در مضيقهاند. اي كاش مسئولان مربوطه مخصوصاً بنياد شهيد رسيدگي كنند.
همين الان ايادي استكبار حرف مفت زياد ميزنند و مدافعان حرم را به مسائل مختلف متهم ميكنند اما ما براي عشق به خاندان پيامبر و ارادت به امام حسين (ع) و اهل بيتش حاضر شديم از دار و ندارمان بگذريم و به جبهه مقاومت اسلامي برويم. باز هم حاضريم كه در راه ارزشها جان بدهيم. بنابراين مسئولان هم بايد با رسيدگيشان راه را بر شيطنت ايادي استكبار ببندند. ما دلمان از زخم زبانها خون است. اي كاش از خوديها ديگر نخوريم.
و سخن پاياني؟
من با وجودي كه از عملكرد رسيدگي به جانبازان رضايت ندارم اما منتظرم تا مجروحيتهايم خوب شود و باز هم به سوريه اعزام شوم. كاستيها هيچ وقت نميتواند مانع عزم اراده ما شود. نه كاستيهاي داخلي و نه طعنههاي توخالي معاندان هيچ كدام مانعي بر سر راه مدافعان حرم نيست./روزنامه جوان