«از اصفهان تا پارسه، سفر در ایران، در کشوری که همچنان در سنت خویش غوطهور است، جایی که جوانانش سعی در ابداع و ساختن آیندهای بهتر در سایه و گوشههای تاریک کاخ سنگی لاجوردی دارند.
اولین توریستهایی که بهار گلپوش ایران را تجربه کردهاند، یک شوک و سورپرایز داشتند. آن هم این مطلب که در فرودگاه اصفهان، مامور گمرک یک زن است. این مسئله، اولین سند برای اثبات آنکه در ایران زنان کار میکنند و نقاب چرمی بر صورت ندارند. تنها یک روسری برای نجابت داشتن کافی است. در منطقهی جلفای اصفهان که منطقه ارمنینشین میباشد، افرادی که در آنجا در تردد هستند، شیک و با مد و اغلب دانشجویانی هستند که در قهوهخانههای لوکس زیر لوسترهای کریستالی می خندند و شادی میکنند.
در انتظار به حصول نشستن یک رویا، این افراد، معمولا نگاه و مطالعات روانشناسی دارند. گفته میشد در این جا افسردگی یک بیماری عادی و همهگیر است. اما به نظر میرسد که دیگر جوانانی که در حال خندیدن و متمرکز در خوردن بستنیهای قرمز خود هستند، این نظر را کاملا رد میکنند.
بنابراین، سنتهای قشنگی که در این شهر پرغرور و پرافتخار گرد آمدهاند، از بین نمیرود. دیدگاه منفی و مخرب (مثل نظریهی همه افسرده هستند) در مقابل این میراث شاه عباس که لویی چهاردهم پارس میباشد و تا هند(این مکانهای تاریخی) نسخهبرداری و کپی از آن به عمل آمده، اصلا به حساب نمیآید.
نصف جهان مینامند البته که نصف زیبای جهان است(نه نصف دیگرش!!!!). هیچ چیز قادر به وصف عظمت میدان نقش جهان نیست. میدان پیادهرویی بزرگ، که از میدان «کونکورد» پاریس بزرگتر است.
باغهایی سرزنده و پرطراوت با جریانهای آب. کاخها و مساجدی تشریفاتی، مزین شده به جواهرات و رنگ، که لامپها یا حبابهای آن، گویی گلها و شکوفههای بهشت را در آسمان به رقص درمیآورد.
گردنها در مسجد شیخ لطف الله خشک میشود(از محو شدن در شکوه سقف و دیوارها و توجه به جزئیاتش، گلو خسته میشود- کنایه)، مانند یک فرش پارسی، همهاش روشنایی و لعاب و درخشش. در مسجد امام (شاه عباس)، رنگها و لعابها متفاوت و پارسی است، باشکوه. آرکها و قوسها بزرگش کرده است.