نظر داود درباره روزه
داود چهارمین فرزند و سومین پسری خانواده بود. با سن کمی که داشت در فعالیتهای انقلابی علیه رژیم شاه تلاش میکرد. در حالی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود به انجام فرایض دینی اهمیت فراوانی قائل بود به طوری که هر بار برادران بزرگترش به او توصیه میکردند که به جهت کمی سن بودن روزه نگیرد. او با ناراحتی به آنها میگفت: اگر انسان از این امتحان کوچک الهی سر بلند و پیروز بیرون بیاید توانایی انجام کارهای بزرگتر و دشوار را نیز خواهد داشت. داود از نظر اخلاق و رفتار زبانزد فامیل بود. مهربانی و عطوفت از ویژگیهای رفتاری او با فامیل بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی در سال1359 به فرمان امام لبیک گفت و در سال60 برای اعزام داوطلبانه به جبهه با چند تن از دوستان از جمله پسر عمویش شهید زکریا گریوانی به عضویت بسیج در آمد و دوره آموزش مقدماتی را در پادگان شهید بهشتی بجنورد گذراند. ولی به لیل سن کمش به دستور فرماندهان وقت با اعزامش به جبهه مخالفت شد. تا اینکه او هم علیرغم اینکه دو برادر دیگرش در جبهه حضور دارند در سال 1361 به همراه زکریا گریوانی به جبهه اعزام میشود.
داود و «شیر لشکر5 نصر خراسان»
در همان ابتدای ورود به جنگ در عملیات «رمضان» زکریا پسر عمویش به شهادت رسید و خودش هم مجروح شد. هنوز بهبود نیافته بود که دوباره به جبهه باز میگردد. به علت شجاعت و شهامتی که در مبارزه با دشمن از خود نشان داد، به واحد تخریب منتقل شد. پس از گذشت مدتی به واحد اطلاعات منتقل میشود و در همین زمان از او درخواست شد که به عضویت رسمی سپاه درآید. داود در جواب میگوید: فعلا وظیفه ما جنگیدن و بیرون راندن دشمن از خاک کشور است. فرقی نمیکند که ما در سپاه بسیج یا در چه سمت و پستی باشیم. اما با اصرار مکرر فرماندهان به صورت رسمی به سپاه میپیوندد.
شایستگیهایش باعث معرفی و ادامه خدمت او به عنوان فرمانده گروهان غواصان میشود. چند بار مجروحیت را تجربه میکند اما با این وجود هیچ ترس و واهمهای از جنگ نبروز نداد، برای همین به «شیر لشکر 5 نصر خراسان» معروف شد.
شهادت
داود تصورش این بوده که در «والفجر8» به شهادت میرسد، اما اینچنین نشد. یک سال بعد، یعنی وقتی که عملیات «کربلای 4» لو رفته بود و متوجه میشود که بسیاری از هم رزمانش زخمی، اسیر یا شهید شدهاند، به درون سنگری میرود که ناگهان گلوله خمپارهای نزدیک سنگر منفجر میشود و ترکش آن به تپشهای قلب داود پایان میدهد.
گفتههای محمدباقر قالیباف درباره شهید
بصره برای عراق از اهمیت زیادی در زمان جنگ برخوردار بود و چون این منطقه نزدیک شلمچه قرار داشت در عملیات کربلای 4 عراق بین شلمچه و بصره را با موانع فیزیکی متعددی پوشانده بود. به طوری که اگر میخواستی 100 متر در آن منطقه پیشروی بکنی باید یکی دو گردان را وارد عمل میکردی. شهید داود در آن عملیات فرمانده گردان را برعهده داشت. وقتی که عملیات شروع شد، اولین گروهانی که وارد عمل شد، ازگردان ایشان بود.
گروهان ایشان قبل از گروهانهای پیاده برای باز کردن معبر وارد عمل شد. بعد از مدتی که گذشت ایشان با بیسیم تماس گرفت و گفت: «وضعیت اینجا خیلی وخیم است به طوری که نمیتوانیم سرمان را بالا بیاوریم و کوچکترین حرکت ما باعث لو رفتن منطقه میشود و امکان دارد که بقیه واحدها نتوانند کارشان را انجام بدهند.» از آنجایی که دستور بود که آن کار انجام شود، ایشان نیروهای تحت امرش را حرکت داد و با علم به اینکه خطر شهادت و اسارت در پیش بود. ایشان کارش را شروع کرد. بعد از مدتی تمام نیروهای ایشان به شهادت رسیدند و خود ایشان به تنهایی توانست از معرکه جان سالم به در برد.
او در یکی از سنگرهای دشمن پناه گرفته بود تا بعد از دو ساعت جنگ نفسگیر، دقایقی را استراحت کند تا بتواند نیروهای کمکی که از عقبه میآمدند هدایت کند ولی در همانجا بر اثر اصابت خمپاره به سنگر به شهادت رسید.
فرازی از وصیتنامه شهید
پسرم از اینکه شما کوچک هستید و نمیتوانم با شما صحبت کنم چند نکتهای خدمتتان عرض میکنم که وقتی بزرگ شدی حتما به آن عمل کن:
1- از رهبر کبیر انقلاب اطاعت کن و پیرو خط او باش.
2- هیچ گاه جهاد در راه خدا را فراموش نکن.
3- به بزرگان ادای احترام کن.
4- همیشه در نماز جمعه و جماعت حضور داشته باش.
5- اگر لزومی داشت که به جبهه بروی و با دشمن مبارزه کنی، از این امر مهم سر پیچی مکن.
والسلام
امضاء: برادر گریوانی 64/11/9