کد خبر 586327
تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۰

دارنده مدال برنز المپیک توکیو گفت: ریسک کردم به شاه نامه دروغین نوشتم.

به گزارش مشرق، زیبا و سلیس صحبت می‌کند، از خاطراتش با تختی می‌گوید و با گفتن این خاطرات چشمانش پر از اشک می‌شود. برای اولین بار راهی المپیک توکیو شد و سن زیادی هم نداشت، اما دست خالی برنگشت. در فن سگک و دو خم خبره بود. می‌توانست در المپیک رم هم شرکت کند، اما به درخواست گروهی در انتخابی تیم ملی در زمان وزن‌کشی شرکت نکرد تا خدابنده بتواند در وزن اول آخرین کشتی‌اش را در المپیک بگیرد.

علی‌اکبر حیدری یکی از کشتی‌گیران ایران است که  از خاطراتش از المپیک 1964 توکیو گفت. متن این گفت‌وگو را در زیر می‌خوانید:

* در وزن 52 کیلو کشتی می‌گرفتید. در آن زمان رقبای شما چه کسانی بودند؟

یالماز ترک نفر اول جهان که سال 1963 در مسابقات جهانی بلغارستان مدال طلا گرفته بود، یوشیدای ژاپنی، علی علی‌اوف قهرمان روس و قهرمان چندین دوره رقابت‌های جهانی که حالا جامی به این نام در روسیه برگزار می‌شود.

* رقبای داخلی‌تان چه کسانی بودند؟

محمد قربانی، نعمت‌الله گلزار، هوشنگ پوراسدالله از رقیبانم بودند که در مسابقات انتخابی المپیک آنها را شکست دادم.

* در المپیک 1960 رم در وزن 52 کیلو نماینده‌ای نداشتیم؟

در آن دوره من به صورت آماتوری کشتی می‌گرفتم.

* در المپیک 1964 چند سال داشتید؟

15 سال. دبیرستانی بودم. در خاطرم هست زمانی که مدرسه می‌رفتم به استقبال ورزشکارانی رفتم که از المپیک رم برمی‌گشتند. در آن زمان دبیرستان می رفتم. به مدرسه شاه عباسی که همه نخبگان حضور داشتند.

* غیر از شما قهرمان دیگری هم از این مدرسه شکوفا شد؟

خیر، البته چند والیبالیست داشتیم اما در کشتی فقط من بودم.



* چه شد که کشتی‌گیر شدید؟

همه هم‌محلی‌‌هایمان کشتی‌گیر بودند مانند خجسته‌پور، عباس زندی و غلام زندی که قهرمانان جهان در آن زمان بودند. من هم زمانی که آنها را دیدم کم‌کم علاقمند شدم. در آن دوره در کوچه‌ها کشتی‌ می‌گرفتیم. به عنوان مثال در ماه مبارک رمضان به صورت محلی کشتی می‌گرفتیم. من جزو بهترین‌های محله خودمان بودم. کشتی‌گیران باستانی‌مان که در محله ما بودند وقتی مبارزات من را دیدند گفتند که در باشگاهی ثبت‌نام کنم. پهلوانی داشتیم که کبابی داشت و من در سه ماه تابستان در مغازه او کار می‌کردم. او مرا به باشگاه فردوسی تهران برد تا زیر نظر ملاحسینی که خودش از قهرمانان دنیا بود کار کنم. بعد از ثبت‌نام به محل کارم برگشتم اما بعد از ظهر زودتر مرا راهی باشگاه کرد. شروع کردم به نرمش کردن. محمود ملاقاسمی مرا صدا کرد و گفت کی ثبت‌نام کرده‌ای؟ گفتم ظهر. مرا نزد مدیر باشگاه برد و گفت این کودک جثه کوچکی دارد و ممکن است دست و پایش بشکند. جواب خانواده او را چطور باید بدهم؟ نباید هر کسی را ثبت‌نام کنید و از من به عنوان مربی هم باید سوال شود. پول مرا پس دادند.

* چقدر بود؟

25 ریال. چون علاقه داشتم از این موضوع ناراحت شدم. کنار باشگاه ایستادم تا کار این مربی تمام شود. وقتی مربی بیرون رفت داخل باشگاه شدم و گفتم به کشتی علاقه دارم چه کاری باید انجام دهم تا مرا قبول کنید. مرا راهنمایی کنید. مدیر باشگاه به من گفت ما سه روز تمرین داریم اما مربی نداریم. کارگرانی هستند که اواخر شب اینجا تمرین می‌کنند و یک کشتی‌گیر خوب آنها را تعلیم می‌دهد. قبول کردم. پولم را دادم و دوباره ثبت‌نام کردم. 6-5 ماه بدون مربی تمرین کردم. تمرینات خوبی داشتم. به همین دلیل وقتی ورزشکاران دیگری هم در سالن بودند و تمرینات مرا می دیدند از من می‌خواستند که به عنوان حریف با آنها کشتی بگیرم. در یکی از کشتی‌هایی با شاگرد ملاقاسمی زیرگیری‌های زیادی داشتم که همه تعجب می‌کردند. زمانی که او را بالای سر بردم و می‌خواستم به زمین بزنم ناگهان چشمانم به ملاقاسمی خورد که کنار تشک ایستاده بود. در زمانی که کشتی‌گیر حریف روی شانه‌ام قرار داشت به این فکر می‌کردم که الان ملاقاسمی دست مرا می‌گیرد و از سالن بیرون می‌اندازد. منتظر بودم و گارد گرفته بودم که اگر ملاقاسمی به من چیزی گفت به او بگویم به شما چه ارتباطی دارد؟ مگر در زمان تمرینی شما کشتی می‌گیرم؟ ملاقاسمی صدایم کرد. به من گفت چند وقت است که تمرین می‌کنی؟ گفتم 6-5 ماه. گفت کجا؟ گفتم همین باشگاه. تعجب کرد. گفت چطور تا به حال تو را ندیده‌ام؟ گفتم همان ورزشکاری هستم که شما اجازه ندادید. به من گفت از جلسه دیگر به تمرینات من بیا. حرف ملاقاسمی به قدری مؤثر بود که احساس کردم قهرمان شده‌ام. در حالی که تمرینات ملاقاسمی از ساعت 5 شروع می‌شد من معمولا یک ساعت قبل به سالن می‌رفتم. کشتی را شروع کردم. 3-2 مسابقه با شهرستان‌های کوچک دادم. مدیر باشگاه فرد علاقمندی بود. یک مینی‌بوس کوچک داشت که تیم ما را با خرج خودش به شهرستان می‌برد. ملاقاسمی به من گفت کشتی‌گیران اینجا جوابگوی تو نیستند و به باشگاه پولاد برو. قهرمانان خوب آن دوره در باشگاه پولاد تمرین می‌کردند مانند آقا تختی و زندی.

* در آن زمانی که شما تمرین می‌کردید دوران قهرمانی ملاقاسمی به پایان رسیده بود؟

بله. او مربی بود. 4-3 دوره قبل از من او قهرمان المپیک بود.

* تمرینات در باشگاه جدید چطور بود؟

مدیر باشگاه پولاد از من اطلاعاتی گرفت که کجا تمرین می‌کرده‌ام. پول مرا پس دادند و یک گرمکن هم دادند. این اتفاق باعث شد تا در انتخابی تهران هم انتخاب شوم.

* چه سالی؟

1339 بود که در انتخابی تهران مسابقه دادم. به اردو رفتم که قهرمانان صاحب نام حضور داشتند. مثل سیفی، تختی، خجسته‌پور. من به عنوان رزرو عبداله خدابنده که قهرمان ملی آن زمان بود انتخاب شدم. برای مسابقات ترکیه هم انتخاب شدم. در خاطرم هست در آن زمانی که انتخاب شدم در محله ما چند کاسب بودند که به حالت مسخره به من می‌گفتند پهلوان. بعدازظهر پنج‌شنبه‌ای هیأت داشتیم. آیت‌الله گلپایگانی امام جماعت ما بود که به من خیلی محبت می‌کرد. در آن زمان که برای ترکیه انتخاب شدم نام من در روزنامه بود. با خوشحالی به بچه‌ هایی که در هیأت بودند گفتم می‌خواهم به ترکیه بروم گفتند برای چه؟ برای قاچاق؟ گفتم نه من قهرمان کشتی هستم. به همدیگر مرا نشان می‌دادند و مسخره می‌کردند که عکسم را در روزنامه نشان دادم و یک با سواد اسامی تیم را خواند.

* قبل از المپیک توکیو، مسابقات جهانی برگزار شده بود که شما شرکت نداشتید...

در سال 1963 در مسابقات جهانی بلغارستان خیلی خوب بودم. تیمسار ایزدپناه رئیس سازمان وقتی کشتی مرا با خدابنده دید گفت چرا نام این کشتی‌گیر در تیم نیست که کادر می‌گفتند نام خدابنده در لیست قرار گرفته. رئیس سازمان خواست یک انتخابی بین من و خدابنده برگزار شود. به من گفتند برای 4-3 روز دیگر آماده شوم. دو روز مانده به مسابقه خدابنده، صنعتکاران، مهدی‌زاده و سیف‌پور که خودشان تیمی را همراه با عبدالله موحد تشکیل داده بودند روی تخت من نشستند. تعجب کردم که 4 قهرمان دنیا با من صحبت می‌کنند. به من گفتند از تو خواهشی داریم. از تو می‌خواهیم با عبدالله خدابنده کشتی نگیری چون آخرین کشتی او در وزن اول است و تو می‌توانی بعدها به تیم ملی بیایی و ما به تو کمک می‌کنیم. گفتم چه کاری می‌توانم انجام دهم؟ رئیس سازمان و مربی از من خواستند و گفتند شب اردو را ترک کن. اگر از ما پرسیدند می‌گوییم پدرش مریض بوده به خاطر همین اردو را ترک کرده است.

* خدابنده هیچ واکنشی به این صحبت‌ها نداشت؟

او فقط نشسته بود و 3 نفر دیگر صحبت می‌کردند. خدابنده چیزی نمی‌گفت. آن زمان خدابنده 5 کیلو اضافه وزن داشت با این وجود من بارها او را زمین می‌زدم. اگر قرار بود وزن کم کند چه می‌شد؟ قبول کردم و گفتم هر چه شما بگویید. شب اردو را ترک کردم. فردا موقع وزن‌کشی حاضر نشدم و خدابنده بدون کشتی انتخاب شد. شادروان علی غفاری مربی تیم ملی بود که داد و بیداد می‌کرد و می‌گفت جواب تیمسار را چه بدهیم؟ به من گفت مگر اینجا مهمان‌خانه حضرتی است؟ یک ماه خورده و خوابیده‌ای و موقع مسابقه رفته‌ای؟ گفتم پدرم مریض بود. تا خواست به من چیزی بگوید قهرمانان کشتی آمدند او را کنار کشیدند و نمی‌دانم چه گفتند که حتی باعث شد مربی دستی سر من بکشد و بگوید اشکالی ندارد. سال بعد تو نفر اول وزن خود خواهی بود. خدابنده حتی سر وزن هم نرسید و مرا به عنوان رزرو هم نبردند که اگر خدابنده سر وزن نرسید من مسابقه دهم.

* خدابنده حتی در مسابقات جهانی هم سر وزن نرسید؟

خیر، من هم که نبودم. قانون این بود که یکی دو رزرو ببرند اما این کار را نکردند. مثل الان که یک کشتی‌گیر رزرو می‌برند تا بتواند مسابقات را ببیند و با صحنه مسابقات آشنا شود. مثلا در المپیک توکیو که برای اولین بار رفتم، جو مسابقات به اندازه‌ای مرا گرفت که با پاکستان مساوی کردم. البته محمد نیاز یکی از بهترین کشتی‌گیران پاکستان بود. اگر مساوی نمی‌کردم می‌توانستم با نفر اول و دوم المپیک مسابقه بدهم. در این المپیک سوم شدم. اگر به مسابقات جهانی بلغارستان می‌رفتم و می‌توانستم به جای خدابنده مسابقه دهم، خوب بود.

*تیمسار پیگیر نشد که شما چرا به مسابقات جهانی نرفته‌اید؟

روزنامه‌ها و مجلات خیلی در این باره نوشتند. تیمسار گفته بود که من در انتخابی شرکت کنم اما کادر به تیمسار اعلام کرد خودم در وزن‌کشی شرکت نکرده‌ام. بعد از این اتفاقات به عضویت ثابت تیم ملی درآمدم. برای المپیک 1964، 4 کشتی‌گیر را بردم و به المپیک توکیو رفتم. من قبل از آن دو مدال طلا هم از جام تفلیس داشتم. مسابقات بسیار مهمی بود. این مسابقات از جهانی هم سخت‌تر بود چرا که باید 6 کشتی‌گیر روس را پشت سر می‌گذاشتم. من 5 مدال طلای بین المللی و مدال سوم المپیک را هم در کارنامه دارم.



* خاطره ماشین مرحوم تختی هم مربوط به همین المپیک توکیو است؟

تختی ماشینی را خریده بود که فرمانش سمت چپ بود و تازه از آلمان خریده بود. تعمیرکاری داشتیم که علاقمند به کشتی بود. به همین دلیل پاتوق خیلی از کشتی‌گیران در این تعمیرگاه بود. آنها تعمیرکار ماشین‌های بنز بودند. آقا تختی هم بیشتر مواقع به این تعمیرگاه می‌آمد. مردم هم نامه های خود را به آقای آوانس تعمیرکار می‌دادند و او این نامه‌ها را به تختی می‌داد. یک روز همانطور که نشسته بودیم تختی بدون ماشین آمد. از او پرسیدیم ماشینت کجاست؟ گفت شب گذشته ماشین جلوی خانه‌ام بود اما آن را دزدیدند. گفت به آگاهی اطلاع دادم و گفتم که این ماشین دزدیده شده که اگر اتفاقی افتاد بدانند که ماشین دست من نبوده است. بچه‌ها به دلیل علاقه‌ای که به تختی داشتند گفتند از ماشین ما استفاده کن. بعد از حدود یک هفته از این جریان وقتی تختی خواست ماشین بچه ها را به تعمیرگاه بگذارد آوانس نامه‌ای به تختی داد. تختی این نامه را خواند و خندید. از او پرسیدیم چه شده؟ گفت آدرس ماشین را در جایی که پارک شده در نامه نوشته شده‌اند. من همراه با چند کشتی‌گیر سوار ماشین شدیم و به شیر پاستوریزه جایی که ماشین را گذاشته بودند، رفتیم. از دور معلوم بود که یک ماشین زیر درختی پارک شده است. تختی پیاده شد. دور ماشین را گشت از او پرسیدیم مگر شک داری که این ماشین توست؟ گفت نه، گِلگیرهای من داغون بود اما حالا نو شده. توردوزی‌های آن مخملی است. آینه‌های بزرگی به ماشین وصل بود. در داشبورد هم نوشته بودند آقای تختی کار ما این است ماشین‌های مختلف را می‌دزدیم و به هم وصل می‌کنیم. اما حیف‌مان آمد چنین قهرمانی همچین ماشینی زیر پایش باشد. به همین دلیل پول گذاشتیم ماشین شما را تعمیر کردیم و لاستیک‌های نو انداختیم. آقاتختی به آوانس گفت برآورد کن و ببین چقدر هزینه این ماشین شده است.حدود 4 هزار و 500 تومان آن موقع خرج ماشین شده بود. به من گفت عمو حیدر کاری نداری که به بازار برویم و معادل خرجی که معادل ماشین شده به خیریه بدهیم.

* مرحوم تختی در المپیک توکیو هم آماده نبود، درست است؟

تختی با اینکه در المپیک هم آماده نبود و مدت طولانی کشتی را کنار گذاشته بود فقط به خاطر مردم و برای شادی دل آنها در مسابقات شرکت کرد. بچه‌ها از جمله زندی و مهدی زاده هم زیاد کار کرده بودند تا او را به المپیک برسانند. آقاتختی مقابل کشتی‌گیرانی از ژاپن و لهستان پیروز شد و نوبت به حریف ترک رسید. صبح او استراحت داشت به همین دلیل به شهری رفتیم که به اسم نئون مشهور بود. آقا تختی در آن زمان می‌خواست یک تلویزیون برای ماشین بخرد که در ایران اصلا نبود. همان لحظه تختی گفت بچه‌ها آییک ترک در حال کشتی گرفتن با حریف روسی است. در خیابان ایستادیم و کشتی را تماشا کردیم. آییک روسیه را برد و تختی گفت خوب شد اگر من ترک را ببرم در صورت پیروزی مقابل روس می توانم قهرمان شوم. بعدازظهر مسابقه شروع شد و اسم تختی را با آییک خواندند.

* شما هم همزمان با تختی مسابقه داشتید؟

بعد از 2 دقیقه اسم من را با یالماز ترک خواندند. من وحشت داشتم چون حریفم قبلا قهرمان شده بود و من هم اولین رقابتم را در المپیک تجربه می‌کردم. دست به عصا راه می رفتم. با زیر و دو خم‌هایی که گرفتم، دیدم حریف به راحتی خاک شد و با خودم گفتم او نمی‌تواند حریف من باشد. تا خاک شد پا را سگک کردم تا او را زمین بزنم که ناگهان سالن شلوغ شد. چشمم خورد به تختی که دیدم او خاک یالماز ترک شده است. اصلا یادم رفت در حال کشتی گرفتن هستم و با خودم گفتم چرا تختی خاک شد. حریف من هم وقتی دید من هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهم از بالا کتف مرا گرفت و به زیر کشید. خوشبختانه دست او زیر شانه من بود و چون شانه‌ام به طور کامل به زمین نخورده بود داور سوت نمی‌زد. در رفتم و دوباره او مرا به پل برد و همان طور که در خاک بودم، دیدم دست آییک ترک به بالا رفت. بعد از مسابقه تختی همه بچه ها به سمت تشک من آمدند. به تابلو نگاه کردم دیدم یک بر 5 هستیم. داور سوت زد و بازی سرپا شد. بچه‌ها داد زدند که اکبر کشتی خودت را بگیر. هر زمانی که حریف بلند می‌شد زیر می گرفتم دیدم 5 بر 5 هستیم. بارانداز کردم شدیم 7 بر 5.

* در مسابقات جهانی منچستر چه اتفاقی افتاد که مدال را از دست دادید؟

در منچستر نفر دوم و سوم دنیا را بردم و خودم چهارم شدم. وقتی صمداف روس و نماینده بلغار را بردم، آنها به من گفتند تو قهرمان می‌شوی. 3 نمره منفی داشتم و در مبارزه بعدی به یوشیدای ژاپن رسیدم. 5 بر 3 جلو بودم. 20 ثانیه به پایان مسابقه مانده بود که او از من زیر گرفت. نگه داشتم تا وقت تمام شود. این در حالی بود که داوران خطای مرا می‌شمردند. اگر مربی به من می‌گفت خاک کن، من قهرمان می‌شدم. منتظر بودم دستم بالا برود، اما دیدم دست حریف بالا رفت و 6 بر 5 باختم و از مدال دور شدم.

* به نظر می‌رسد کشتی آن زمان عادلانه نبود؟

12 دقیقه کشتی می‌گرفتیم؛ به خاطر این است که ما نفوذ نداشتیم و هر کاری دوست داشتند انجام می‌دادند. در منچستر هم تیم ما قبل از کشتی من قهرمان شده بود به همین دلیل برای کشتی من کسی اعتراض نکرد. بعد هم به بازی‌های آسیایی تایلند رفتیم. در این مسابقات با ناکاتا مساوی کردم، اما چون امتیازهای او بیشتر بود، او اول شد و من نایب‌قهرمان.

* در سال 1966 به مسابقات جهانی نرفتید؟

خیر ازدواج کردم و فقط در تورنمنت‌های بین‌المللی شرکت می‌کردم.

* خیلی زود خداحافظی کردید...

برای مسابقات تایلند بازهم انتخاب شدم و مدال گرفتم. البته در چند تورنمنت شرکت می‌کردم.

* مسابقات جهانی 1966 چه کسی رفت؟

جعفری رفت و اوت شد. البته با جعفری برای انتخابی کشتی گرفتم. اشتباهی که کردم این بود که می‌خواستم حریفم را بلند کنم تا خبرنگاران از من عکس بگیرند و روی جلد روزنامه‌ها کار کنند. به همین دلیل یک شیشه عسل را با شیر مخلوط کردم و خوردم. گفتم حالا انرژی‌ام زیاد شده و می‌توانم حریفم را بالای سر ببرم. اما دهانم قفل شد و بدنم جلو نمی‌رفت. با این حریف مساوی کردم. اما چون قهرمان ملی بودم باید به من یک امتیازی می‌دادند. چون کشتی مساوی بود 6 دقیقه اضافه کردند، در 6 دقیقه دوم باز هم مساوی بودیم، اما در 6 دقیقه سوم دیگر نتوانستم. جعفری به اردو رفت و من راهی بیمارستان شدم. جعفری در مسابقات جهانی یک کشتی بیشتر نگرفت و بعد از شکست مقابل بلغارستان حذف شد.

* بعد از مسابقات جهانی 66 به بازی‌های آسیایی تایلند هم نرفتید؟

چرا رفتم. البته جعفری اصلا زمان وزن‌کشی نیامد. در این مسابقات هم با تساوی مقابل ناکاتا نایب‌قهرمان شدم. بعد از آن هم به مسابقات تفلیس رفتم.



* چند سالگی کنار کشیدید؟

27 سال بودم که کنار کشیدم و بعد هم به عنوان مربی تیم ملی فعالیت کردم. بعم هم به عنوان سرمربی نیروهای مسلح کار کردم و 4 سال تیم‌مان در رده اول دنیا قرار داشت. بعد از مسابقات پاریس خدمت آقای خامنه‌ای رسیدیم که در آن زمان رئیس‌جمهور بودند. ایشان در آن زمان ایشان گفتند ارتشی که در حال جنگ است، تیمش در مسابقات بالاتر از آمریکا قرار می‌گیرد. سال بعد از آن به عراق رفتیم، البته هنوز جنگ نبود، اما محدویت‌هایی ایجاد می‌کردند. ما هم دوست داشتیم پشت‌مان را به ضریح بمالیم تا به قول قدیمی‌ها از پشت خاک نشویم. من به عنوان سرمربی اعتراض کردم و گفتم ما کشتی نمی‌گیریم. گفتم کشتی‌گیران دوست دارند به زیارت بروند. دو ماشین از سوی سازمان امنیت عراق کشتی‌گیران ایرانی را به زیارت بردند. تیم ما در این مسابقات اول شد و بعد از برگشت راهی قم شدیم. آن زمان امام خمینی در قم بودند. بعد از آن به تدریس پرداختم و الان هم به عنوان مدرس انیستیتو کشتی فعال هستم و همین طور به عنوان مربی پیشکسوتان فعالیت دارم.

* تخصص شما در کدام فن کشتی بود؟

سگک و دو خم.

* بعد از شما جوادی در این وزن رقابت کرد؟

اول قربانی بود، بعد جوادی. من 4 بار او را در وزن اول بردم، اما بعد دو وزن اضافه شد. جوادی در 48 کیلو کشتی‌گیر خوبی بود و چند مدال گرفت. او در المپیک مونیخ مدال برنز گرفت.

* درباره شرایط المپیکی‌های امروز بگویید. اردوها در آن دوره چطور برگزار می‌شد؟

21 روز اردو داشتیم.

* در دانشگاه افسری؟

بله. رشته‌های دیگری هم بودند. در نهایت 2 ماه قبل از المپیک در اردو شرکت می‌کردیم. الان همه ورزشکاران 24 ساعته در اردو هستند و به آنها هم کمک می‌شود، اما به ما چیزی نمی‌دادند. در خاطرم هست در مسابقات قهرمانی کشور به تبریز رفتیم و برای 10 روز به ما 40 تومان دادند. کشورهای دیگر با ما تفاوت داشتند. زمانی که به ما لیوان آب در کنار تشک می‌دادند مربی روسیه به ورزشکاران چیزی می‌داد که آنها قدرت‌شان بیشتر می‌شد. در آن زمان عقل‌مان نمی‌رسید که دوپینگ چیست، اما آنها می‌دانستند. غذای ما خیلی زیاد بود. در خاطرم هست وقتی در المپیک ژاپن بودیم یکی از حریفان غذای بسیار کمی برداشت با خودم گفتم با این غذایی که حریف من خورده به راحتی می‌توانم او را بکشم! الان اگر پاهایمان درد می‌کند به خاطر تمرینات غلط بوده است. الان تیمی می‌خواهد راهی مسابقات شود مربی تغذیه، ماساژور و ... می‌فرستند. مربیان هم چیزی نمی‌دانستند. من یک مربی نداشتم که به من بگوید چطور باید کار کنم. به حریف نگاه می‌کردیم که چه فنی می‌زند، آن را بارها تمرین می‌کردیم. الان مسابقات زیادی برگزار می‌شد، اما در زمان ما مسابقات استانی بود.

* وضعیت حقوق چطور بود؟

کمیته ملی المپیک 180 هزار تومان الان به ما حقوق می‌دهد. این مبلغ برای 15 سال پیش است. در حالی که کشورهای دیگر به المپیکی‌ها هزار دلار می‌دهند. یک روز به کمیته رفتم و به حسابدار آنجا گفتم مثل اینکه این ماه برای من حقوق نریخته‌اید، گفته‌اند ریخته‌ایم. یک وکیل مجلس هم آنجا نشسته بود که به حسابدار کمیته گفت این چه پولی است که به گردن کلفت‌ها می‌دهند؟! گفتم می‌شود از شما یک سوال بپرسم؟ گفت بفرمایید. گفتم ایران چقدر حاضر است هزینه کند تا در کشور آمریکا، پرچم ایران بالاتر از این کشور قرار بگیرد؟ گفت معلوم است که اجازه نمی‌دهند. گفتم اما یک ورزشکار با شکست آمریکا پرچم ایران را بالاتر از پرچم آمریکا به اهتزاز درمی‌آورد و سرود کشورش در آن کشورش طنین‌انداز می‌شود. این کار یک ورزشکاری است که 180 هزار تومان می‌گیرد. این حرف‌های من باعث شد تا این وکیل بارها عذرخواهی کند.

* حقوقی که برای مدال برنز المپیک در آن زمان گرفتید چقدر بود؟

جایزه ما را بعد از مسابقات منچستر دادند. نزد شاه رفتیم. دو نامه نوشتم که اگر یکی را گرفتند، نامه دیگر را به شاه بدهم. شاه یکی یکی با کشتی‌گیران صحبت کرد. وقتی به من نزدیک شد، یکی از نامه‌ها را از جیبم خارج کردم که ناگهان چند نفر دست مرا گرفتند که نامه را به ما بده، گفتم می‌خواهم خودم شخصا نامه را به شاه بدهم. در همین شرایط بود که دیدم شاه به ما نگاه می‌کند. نامه را رها کردم و تا شاه نزدیک شد نامه دیگر را به او دادم.

* در نامه چه نوشته بودید؟

نوشتم یک قهرمان هستم و خانه‌ای ندارم. اگر خانه داشتم بیشتر برای کشورم افتخارآفرینی می‌کردم. گفتم یک خانه گرفته‌ام، اما بدهکارم. شاه نامه را به وزیر دربار داد تا به موضوع رسیدگی کند. حالا نه خانه خریده بودم و نه بدهکار بودم. به من خبر دادند که سندهای بدهکاری‌ات را بیاور. یک خانه در امیریه با 45 هزار تومان خریدم. 5 هزار تومان دادم و 40 هزار تومان بدهکار شدم. آن زمان وقتی یک ورزشکاری قهرمان دنیا می‌شد، 30 هزار تومان می‌دادند، اما من ریسک کردم. به دفتر املاکی رفتم که از ورزش‌دوستان بود. قضیه را برای او تعریف کردم که قول داد به من کمک کند. از دربار به من خبر دادند که به محضری که آنها می‌گویند بروم. اسناد را هم طوری درست کرده بود که مشکلی نداشته باشد. ناهار را خوردم و بعد دیدم دو نفر با لباس‌های مشکی و کیف به محضر آمدند. گفتند منتظر یک قهرمان هستیم وقتی مرا دیدند تعجب کردند. مدارک را آوردیم، اسناد را خواند و بعد گفت ما را این همه راه به اینجا کشانده‌ای به خاطر 40 هزار تومان؟! ما فکر کردیم شما نیم میلیون تومان بدهکارید! گفتم تیمسار می‌شود یک خانه دیگر بخرم که اجازه ندادند.

* پس به این صورت نبود که از قبل جایزه مشخص کنند؟

30 هزار تومان به نفر اول، 20 هزار تومان به نفر دوم و 15 هزار تومان به نفر سوم جایزه برای المپیک تعریف کردند، اما آن را هم ندادند. الان به مدال‌آوران المپیک 300 سکه می‌دهند که اگر روی هم بچینید اندازه یک انسان می‌شود. در آن زمان مردم چراغانی می‌کردند، اما از پول خبری نبود. من از المپیک که برگشتم، چند کاسب محله ما چراغانی کرده بودند. حجله هم گذاشته بودند. مادرم که در خیابان بود دید چند نفر می‌گفتند خدا او را بیامرزد جوان بود، مادرم گفت این پسر من است که قهرمان شده است! بعد از چند روز وقتی سراغ کاسبان رفتم به من گفتند سهم شما از این چراغانی 18 تومان است!

* در کشتی‌گیران امروزی ورزشکاری هست که بگویید یک پدیده است؟

از وقتی خادم به فدراسیون آمده کشتی‌ها به دل می‌نشیند. 10-20 سال اصلا کشتی که به دل بنشیند نبود. ما مدال‌هایی داشتیم که کشتی‌گیر با هول دادن به مدال طلا رسیده بود.

* شاید به همین دلیل تصمیم گرفتند کشتی را از المپیک خارج کنند؟

درست است، اما ممکن است از سال 2020 دوباره کشتی را کنار بگذارند.

* کشتی‌گیری هست که به سبک شما کشتی بگیرد؟

متاسفانه من مدتی است از کشتی دور هستم و این سوال را باید کسانی پاسخ بدهند که بالاسر تیم ملی هستند.
منبع: فارس