همزمانی پیروزی انقلاب اسلامی و تهاجم شوروی به افغانستان باعث شد که باتوجه به ماهیت انقلاب اسلامی مبنی بر دفاع از مستضعفان جهان، فعالیتهایی در رابطه با کمکرسانی به جهاد افغانستانیها در ایران صورت بگیرد. سردار محمدنبی رودکی فرمانده لشکر 19 فجر در دوران دفاع مقدس در گفتوگویی بیان داشته است: «روز 31 شهریور سال 59 در تهران بودم. تازه از سنندج آمده بودیم، ارتش سرخ شوروی نیز به افغانستان حمله کرده بود. میخواستیم به افغانستان برویم که یکمرتبه صدای بمباران مهرآباد شنیده شد و به جبهههای خودمان رفتیم.»
سردار محمدرضا حکیم جوادی نیز در این رابطه میگوید: «ما از سال 58 همراه با یکی دو نفر از فرماندهان کنونی همچون سردار مرتضی صفاری(فرمانده کنونی دانشگاه افسری امام حسین(ع)) در رابطه با افغانستان کار میکردیم. همچنین با شهید مزاری از فرماندهان افغانستانی که آن وقت رئیس حزب وحدت بود، همراه بودیم.
ما قبل از آغاز جنگ به عنوان پاسدار به افغانستان رفتیم و زمانی که جنگ آغاز شد نیز آنجا بودیم. ما در آنجا به افغانستانیها آموزش نظامی میدادیم و با آنها کار میکردیم. مدتی نیز در منظریه قم این دورهها را برگزار کردیم و سپس به پادگان امام حسین(ع) منتقل شدیم. در پادگان امام حسین(ع)، ساختمانی ویژه نهضتها بود که آن ساختمان به ساختمان افغانستانیها معروف شد و بنده فرماندهاش بودم.
مرکز آموزش نهضتها زیر نظر اطلاعات سپاه بود. من با چند نفر از مسئولین سپاه صحبت کردم که نیاز است برادران آموزشهای تخصصی ببینند و سپس سازماندهی شوند و به جبهههای خودمان جهت کسب تجربه اعزام شوند و سپس با همین سازمانشان به داخل افغانستان بروند.»
این طرح سردار حکیم جوادی توسط فرماندهان سپاه پذیرفته و وی مامور به تشکیل تیپ ابوذر شد. لذا افغانستانیهای مقیم تهران، قم، کاشان و حومهی این شهرها در پادگانهای سپاه دورههای آموزشی تخصصی تخریب، شناسایی و... را گذارندند. البته از ابتدای دوران دفاع مقدس افغانستانیها به صورت داوطلب و در قالب بسیجی در یگانهای مختلفی از جمله یگانهای 21 امام رضا(ع)، 5 نصر خراسان و 17 علی بن ابیطالب(ع) قم حضور داشتند.
پس از طی دورههای آموزشی و تربیت فرماندهان، کادرهای این تیپ انتخاب شدند. عبدالرضا رحمانی و علی حکیم جوادی برادرِ سردار محمدرضا حکیم جوادی به همراه چند افغانستانی کادرهای اصلی این تیپ را تشکیل دادند و نیروها در قالب 4 گردان سازماندهی شدند و گروه نخست در اولین ماموریت در زمستان سال 64، به قرارگاه رمضان(قرارگاه عملیاتی برون مرزی سپاه) در غرب کشور اعزام و در محورهای پاوه، نوسود، قله شمشی و تپه شهیدان رجایی و باهنر خط پدافندی تشکیل دادند.
یکی از رزمندگان این تیپ در رابطه با مظلومیت خود در آن دوران میگوید: به ما گفته بودند که حتی به همسنگریهای ایرانی خود هم نگویید افغانستانی هستید و خود را خراسانی معرفی کنید.
در فروردین سال 65 نیز گروه دوم به قرارگاه رمضان در غرب اعزام و در محورهای عملیاتی کلاشین، سه راه شهدا، سه راه لولان و قلعه سنگی عملیاتهای چریکی انجام دادند به طوری که یکبار دیدبان عراقی را به اسارت گرفتند.
نیروهای تیپ ابوذر به دلیل آشنایی با کوهستان به غرب کشور اعزام شده بودند.
پس از گذشت یک سال از تشکیل تیپ ابوذر در سال 65 و با به شهادت رسیدن تعدادی از نیروهای این تیپ، پشتیبانی خوبی از سوی قرارگاه در رابطه با این تیپ صورت نگرفت و فرماندهان این تیپ تصمیم به انحلال آن گرفتند.
در ادامه گفتوگوی ما با "غلامعلی حسنی" یکی از فرماندهان افغانستانی این تیپ را میخوانید که این روزها در تهران مشغول به کار است:
چه نگاه و روحیهای باعث شد که شما مهاجرین افغانستانی در جبهههای دفاع مقدس برای دفاع از ایران اسلامی حضور یابید که امتداد آن را در رشادتهای تیپ فاطمیون در سوریه برای دفاع از حرم میبینیم؟
حسنی: ابتدا باید عرض کنم که تیپ ابوذر در سالهای پس از دوران دفاع مقدس غریب بوده و نامی از آن و شهدایش برده نشده است و تشکر میکنیم که شما به این موضوع میپردازید.
امروز که پیاده از محله خزانه به محل کارم میآمدم به این فکر بودم که در گفتوگو با شما چیزی بگویم تا در شان رزمندگان تیپ ابوذر و مجاهدان افغانستانی باشد لذا متوسل به امام خمینی و خدای خمینی شدم و این چند بیت به ذهنم رسید که آن را نگاشتم و برای شما میخوانم:
با عشق خمینی شور حسینی یافتیم
مرزهای مادی را یک به یک بشکافتیم
پیرو سلمان و بوذر بودیم ما
هم به خندق پا گذاشتیم هم ربذ را ساختیم
در ره عشق و شهادت، باختن را عیب نیست
سر و جان ناقابل است، حتی هویت باختیم
مشکلی نیست ما با عشق رهبر زندهایم
واعتصموا را ما ز اول سفت و محکم بافتیم
فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر دفاع از کشور ایران اسلامی که ام القرای جهان اسلام بود ما را داوطلبانه به جبههها کشاند. ما شیعیان افغانستان امام خمینی(ره) را رهبر خود و فرمان او را بر خود لازم الاجرا میدانستیم.
ما از اشنویه آذربایجان غربی تا 40 کیلومتری شهر اربیل عراق جبههای را باز کرده بودیم و با دشمن بعثی میجنگیدیم که فرماندهی محورها را مهاجران افغانستانی و پاسداران ایرانی بر عهده داشتند. در جبهه برای ما ملیت معنا نداشت. جبهه، جبههی دفاع از اسلام بود و کسی این سوال را مطرح نمیکرد که شما ایرانی هستی یا عراقی و افغانستانی و لبنانی. در برخی جاها ما، برادران ایرانی، لبنانی، عراقیهای مخالف رژیم بعث، کرد و عرب با هم و در کنار همدیگر بودیم. این جمع تنها شیعیان نیز نبودند بلکه اهل تسنن نیز بودند چرا که جبهه، جبههی دفاع از اسلام بود. چند رزمنده، با چند ملیت و با چند زبان برای هدفی واحد میجنگیدیم.
وقتی وارد منطقهی عملیاتی که بسیار صعب العبور بود، شدیم بر نیروهای دشمن تاختیم تا جایی یکی از دیدبانهای عراقی را اسیر گرفتیم. نیروهای افغانستانی از آنجایی که در کوه تمرین رزم کرده بودند به خوبی میتوانستند در آن مناطق کوهستانی شمالغرب کشور با دشمن مقابله کنند و آنان را به ستوه در آورند. علاوه بر این جنگ در شمالغرب یک جنگ چریکی و نامنظم بود و زرهی در آنجا کاربردی نداشت و سختیهای بسیاری داشت.
همان طور که ذکر شد در خط مقدم علاوه بر نیروهای افغانستانی، برادران ایرانی نیز حضور داشتند، برخی از این نیروهای ایرانی در محورها تحت فرماندهی نیروهای مجاهد افغانستانی بودند و این نیروهای بزرگوار و پاسدار که برخی نیز دانشجو بودند، با کمال تواضع از امر فرماندهان افغانستانی اطاعت میکردند و حتی برای کوچکترین کار از ما اجازه میگرفتند که ما شرمنده این رزمندگان بودیم. آنان میگفتند دستور شما، دستور امام خمینی(ره) است.
جبههی شمالغرب، جنگهای چریکی در فضای کوهستان و قرارگاه رمضان، فضای بسیار عجیبی داشت. آنجا وحدت رنگ بسیار بیشتری داشت که تا به امروز در این خصوص کم گفته شده است. جنگ نامنظم در تفاوت با جنگ منظم این ویژگیها را به صورت خاص تری به وجود آورده بود.
آن زمان کشور خودتان نیز درگیر جنگ با شوروی بود. احساس تکلیفتان نسبت به آن جنگ چه بود؟
حسنی: جبههی افغانستان و جبههی ایران را یکی میدانستیم و دشمن بعثی و شوروی را هم واحد میدانستیم. کشور خودمان نیز در اولویت بود و از آنجا غافل نبودیم. به دنبال این بودیم که پس از حضور در جبهههای ایران و کسب تجربههای نظامی به افغانستان برویم که اینگونه نیز شد و 50 درصد نیروهای تیپ ابوذر در نبرد با نیروهای شوروی و طالبان به شهادت رسیدند.
با همین سازمان نظامی یعنی تیپ ابوذر به افغانستان رفتید؟
حسنی: نه متاسفانه. یکی از دردهایی که همواره ما را اذیت میکند و رنج میدهد، انحلال تیپ ابوذر است. برای تشکیل تیپ ابوذر تلاشهای بسیاری صورت گرفت اما آن وقتی که لحظهی ثمر دادن آن بود، منحل شد. این غفلت نیز از سوی بنیانگذاران و مجاهدان افغانستانی صورت گرفت.
تشکیل تیپ ابوذر همزمان با شکل گیری حزب الله لبنان است. اگر آن تیپ ابوذر ادامه و رشد مییافت، وضعیت امروز افغانستان را چگونه میدیدید؟
حسنی: آن روزی که تیپ منحل شد، تلخ ترین روز زندگی من بود. سردار محمدرضا حکیم جوادی فرمانده تیپ آمد به من گفت که شما با بچهها صحبت و آنها را آرام کن. گفتم: چه بگویم؟ بگویم که عشق بازی شما تمام شد؟ هر چقدر اصرار کرد که صحبت کنم، نتوانستم سخن بگویم.
اگر آن نیرو را امروز داشتیم، بسیاری از مشکلاتمان حل شده بود. نیروهای تیپ ابوذر و رزمندههای دوران دفاع مقدس در شکل گیری تیپ فاطمیون نقش داشتند اما اگر آن تیپ امتداد مییافت نیازی به سازمان سازی مجدد نبود چرا که تشکیل سازمان هزینههایی از همه لحاظ دارد. تیپ ابوذر میتوانست مشت آهنینی در برابر دشمنان اسلام در همه جای جهان باشد. امروز خدا را شاکریم که فاطمیون است و راه جهاد و دفاع از اسلام توسط افغانستانیها ادامه دارد.
یکی از دلایلی که منجر به انحلال تیپ ابوذر شد، عدم درک اهمیت آن تیپ در آن برهه زمانی بود. اگر نگاهی به آینده داشتیم قطعا تلاش میکردیم تا تیپ بماند. پس از انحلال تیپ متاسفانه رزمندگان آن بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و برچسبهای زیادی خوردند. رزمندگان شجاع و وطن پرست تیپ را جاسوس و خائن نامیدند. وقتی نیز که وارد افغانستان شدند، توسط گروههای معارض شکنجه جسمی شدند.
شما تجربه تیپ ابوذر و سپاهیان محمد را درگیری با طالبان دارید، به نظرتان چه کار باید کرد که فاطمیون به سرنوشت ابوذر دچار نشود؟
حسنی: در رابطه با سپاهیان محمد باید ذکر کنم که پایه گذاری این سازمان نیز به مانند تیپ ابوذر بود. پیشنهاد فرماندهی در شاخه نظامی به من داده شد اما هر چه با خودم فکر کردم به نتیجه نرسیدم که مسئولیت بپذیرم چرا که از سرنوشت تیپ ابوذر دلگیر بودم و تصمیمات و کارها را مقطعی میدانستم که بعد از آن مورد حمایت قرار نمیگیرد و نیروهای مجاهد مورد اذیت و آزار قرار میگیرند و خانوادههای شهدا بی سرپرست میمانند.
تحصیل فرزندانتان در دانشگاه به چه صورت است؟
حسنی: هر آن کسی که توانایی علمی را داشته باشد و در آزمون سراسری پذیرفته شده باشد میتواند در دانشگاههای ایران تحصیل کند اما برای تحصیل نیازمند این است که فرد برود افغانستان و از آنجا گذرنامه تحصیلی بگیرد و به ایران برگردد. دختر من برای درس خواندن در دانشگاه این مشکل را دارد. خانواده من ممکن است در افغانستان مورد آزار و اذیت قرار بگیرند و این این مشکل جدی برای ماست. این مشکل برای دیگر فرماندهان تیپ ابوذر در دوران دفاع مقدس که سالها مربی رزمندگان و بسیجیها بودهاند نیز وجود دارد چرا که توسط گروههای معارض شناسایی شدهایم. درخواست ما این است که قانونهای مربوط به مهاجرین مورد بازنگری قرار گیرد.