بالاخره دغدغه ی فکری ما این بود که چگونه یک بار دیگر رادیویی به دست بیاوریم تا این که یک روز یک نگهبان عراقی که در طبقه دوم اردوگاه در حال قدم زدن بود رادیویی که همراه داشت روی دیواره گذاشت که کاملاً در دید ما بود.
در یک چشم به هم زدن سه نفر از برادران روی کتف همدیگر قرار گرفته و دو نفر دیگر هم از پایین دو سر یک تخته پتو را گرفته و با پرتاب رادیو روی پتو بدون آن که آن سرباز متوجه شود آن را به آسایشگاه منتقل کردند و رمز آن را سفره حضرت ابوالفضل(ع) گذاشتیم و تا پایان اسارت هیچ کدام از عراقی ها متوجه آن نشدند و ما هم از یک بحران روحی نجات پیدا کردیم.
راوی: آزاده خسرو نیکنام /سایت جامع آزادگان