من نقش اصلی فیلم «جشن تولد» را بازی کرده بودم و تنها به دلیل ارادتی که به حضرت زینب(س) داشتم گفتم می‌روم و اگر توانستم هر کار کوچکی که از دستم برآید را انجام خواهم داد.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - وقتی سینمای ایران را دوره می کنیم به فقدان قهرمان در دوره ای طولانی از سینما حسرت می‌خوریم. دورانی که می توانست نگاهی همراستا با رشادت های غرورآفرین مردان دفاع مقدس را از طریق سینمایی داستانگو و دغدغه‌مند فراهم سازد و قهرمانانی ملموس را از طریق هنر هفتم برایمان دلچسب نماید. در گفت و گوی پیش رو با علیرام نورایی، نگاهی از این منظر به معضلات سینمای دفاع مقدس داشته ایم. علیرام نورایی با  توجه به فیزیک مناسب بدنی و علاقه مفرطی که به آثار حادثه ای دارد می توانست یکی از گزینه های این سینمای قهرمان محور باشد و حالا دردهایی خواندنی از این هجران دارد که طی گپ و گفتی متفاوت به انضمام مروری بر فعالیت های این بازیگر مطرح سینمای ایران به خصوص تازه ترین فعالیتش در شبکه نمایش خانگی به خوانندگان تقدیم می گردد.



با فیلم «جشن تولد» که درباره حضور داعشی ها در منطقه می باشد به جشنواره فجر سال گذشته آمدید اما این فیلم و بازی شما دیده نشد!

به هر حال ما تلاش زیادی برای آن کار کردیم و موضوعی ویژه داشت. اما فیلم «جشن تولد» از ابتدا هم بدون حمایت لازم و از طریق شخصی ساخته شد. البته بعدها انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس پای کار آمد اما ما در هنگام تولید نیاز به حمایت داشتیم و اگر اینطور می شد اتفاقات بهتری برای فیلم می افتاد ما در دمشق اسیر خیلی از محدودیت ها بودیم. آن هم در جایی غریب که خودشان هم درگیر جنگ و محدودیت ها هستند. در واقع بچه های سوری که به تیم تولید ما کمک کردند هم دلی آمدند. با توجه به موضوع مهم فیلم می توانست اتفاقات خیلی خوبی برای «جشن تولد» بیفتد، اگر چه فیلم ساخته شده بیشتر از تصور اولیه ام بود.

فیلم جسورانه ای بود و شما هم با توجه به دشواری های کار بسیار شجاعانه به دل اتفاقات رفتید!

من نقش اصلی فیلم «یتیم‌خانه ایران» را بازی کرده بودم و تنها به دلیل ارادتی که به حضرت زینب(س) داشتم گفتم می‌روم و اگر توانستم هر کار کوچکی که از دستم برآید را انجام خواهم داد.
در ابتدا دلهره‌هایی بابت کار وجود داشت اما خدا را شکر که آبرومندانه به پایان رسید. ما فرصت کمی برای رسیدن به جشنواره فجر داشتیم و منابع چندان مالی وجود نداشت و با همه این محدودیت ها فیلم «جشن تولد» راضی کننده بود، اگر چه می توانست کامل تر هم باشد.

سال ها است که درباره آثار دفاع مقدسی چندان توجه ای صورت نمی گیرد و انگار متولیان امر این گونه سینمایی را جدی نمی گیرند!

راجع به دفاع مقدس که صحبت می کنید، داغ دلم تازه می شود!



شما با توجه به استیل و فیزیک بدنی مناسب می توانید شمایلی قهرمان را در آثار دفاع مقدس به عهده بگیرید! در این زمینه فیلم ناموفق «گلوگاه شیطان» را هم در کارنامه دارید.

حمید بهمنی انسانی فوق العاده است و من واقعا برایش احترام قائلم و دوستش دارم. مساله ما حمید بهمنی ها نیستند. مشکل ما عدم حمایت لازم مسئولان از ساخت فیلم هایی است که می توانند بازگوکننده 8 سال مهم از دوران دفاع مقدس باشند. برخی ها از این عناوین به نفع خود بازی می کنند! و فقط درباره 8 سال دفاع مقدس شعارش را می دهند. چگونه است که ما 8 سال پُر شکوه و سرشار از دلاوری دفاع مقدس داریم و بعد آمریکای جنایتکار به خاطر حملات نامقدس خود به سرزمین های مختلف آن چنان قهرمان سازی هایی می کند که آدم بعضا از فیلم هایش شگفت زده می شود. آن ها از ابزار سینما به نفع سیاست های تاریک خود بهره برداری می کنند. اما منِ نوعی که عاشق ژانر دفاع مقدس هستم و افتخار می کنم به آن دوران 8 ساله که مردمان سرزمینم دفاع جانانه ای صورت دادند، نمی توانم فیلمی را که دوست دارم بازی کنم! من وقتی فیلم های جنگی هالیوودی را می بینم تاسف می خورم از این همه کوتاهی هایی که در سینمای دفاع مقدس انجام می شود.

آن ها در برخی فیلم ها چنان تاثیر گذار وقایع تاریخی را به مصادره خود درمی آورند که مخاطب آن اتفاق وارونه و آن قهرمان غیرواقعی را کاملا می پذیرد! در صورتی که ما قهرمانانی حقیقی و گران بها داریم و آن ها را به شکلی تصنعی درمی آوریم و این روند معکوس حیرت آور است!

بله، خیلی درد است که مخاطب نسبت به قهرمان فیلم های هالیوودی که در واقعیت به کشورهای دیگر تجاوز کرده به دلیل سینمای خوش فکر برخی فیلمسازان اظهار همدردی کند و حتی دلش برای آن شخصیت بسوزد! خیلی سخت است که آن شخصیت دارد آدم های مظلوم را می کشد و باز هم بیننده نگرانش می شود که نکند آن آمریکایی در فیلم بمیرد! این ها به دلیل سینمایی است که در خدمت منافع آن کشور است.

حتی الیور استون که فیلمساز معترض سیاست های آمریکا است، از میان سه گانه اش در ارتباط با جنگ ویتنام نهایتا به فیلم «بهشت و زمین» ی می رسد که بهشت موعود را در غرب نمایان می سازد!

آن ها برخلاف ما از امکانات و ابزار سینمایی به نفع خود نهایت استفاده را می کنند. من از همین آقایانی که شعار می دهند می پرسم که وقتی فیلمی دفاع مقدسی ساخته می شود، کدام شان پای کار می آیند؟ فقط راجع به این مساله می توانیم قشنگ حرف بزنیم. منِ بازیگری که شاید برخی ها بچه سوسول هم خطابم کنند و هیچ ادعایی هم در این زمینه ندارم، به خاطر ادای دِین به آن هایی که برای این مملکت جانشان را دادند، می روم و بازی می کنم. آن ها زندگی خود را پای امروز من گذاشتند و من عاشقانه در فیلم «گلوگاه شیطان» تا کمر وارد لجنزار دریاچه فشافویه شهرک دفاع مقدس شدم. اما این آقایان پُر مدعا کجا هستند؟! چرا کاری می کنند که برخی همکاران من وقتی به آن ها فیلمی دفاع مقدسی پیشنهاد می شود در عین این که دوست دارند بازی کنند به دلیل خطراتی که پیش بینی می کنند خود را کنار می کشند؟

و برخی فیلم های دفاع مقدسی چنان در سطحی نازل ساخته می شوند که مخاطب را پس می زنند!
بله، ببینید من و امین زندگانی و علیرضا کمالی دست به دست هم عاشقانه قول دادیم که با همه وجود در فیلم «گلوگاه شیطان» بازی کنیم. خیلی خوشحال بودم که قصه ای خوب داریم و در آن غواصی و صحنه های اکشن هم وجود دارد.



و جمشید هاشم پور خاطره انگیز!

بله، خیلی لذت بخش بود و باعث افتخارم بود که در کنار این بزرگوار بودم، چون عاشق بازی اش بودم و حتی قبل از حضور در کنار ایشان تا صبح نخوابیدم و وحشت داشتم. جمشید هاشم پور عزیز واقعا برایم دوست داشتنی و قابل احترام است و برایش آرزوی سلامتی دارم. ایشان به لحاظ شخصیتی بی نظیر است اما چگونه می توان با این امکانات کار کرد که گروه منتظر یک جیپ باشند. قصه فیلم باید روی دریا باشد اما ما قایق نداشتیم و مجبور بودیم همان قایق ایرانی را دوباره رنگ بزنیم و با آرم عراقی کار کنیم. من منظورم اصلا شهرک دفاع مقدس نیست بلکه مسئولان سینمایی است که باید از فیلم هایی با محتوای ارزشی دفاع کنند. آقا این اتفاقی مهم می شود در سینما و سال ها می توانند نسل های مختلف رشادت بچه های جنگ را از طریق تصاویر فیلم ببینند. من چرا وقتی در فیلمی کلاشنیکف در دست می گیرم باید مساله ام این باشد که نکند این اسلحه شلیک نکند! ما در فیلم «گلوگاه شیطان» یکدل برای اتفاقی خاص شده بودیم و یادم می آید چنان روحیه خوبی داشتیم که مثلا با آقای هاشم پور در پشت صحنه کلی می گفتیم و می خندیدیم، چون ایشان برخلاف هیکل خود خیلی روحیه طنازانه ای دارند.

حواس بازیگر با این محدودیت ها باید به ابزار باشد تا نوع بازی اش!

من دیگر به دیالوگ ها و نوع بازی ام فکر نمی کنم بلکه نگرانی ام از ابزارها است تا نکند گیر کند. من در تله فیلم «خط باریک» به کارگردانی شفیع آقا محمدیان کار می کردم که یک شب تا صبح منتظر بودیم تا یک منور بفرستیم و نتوانستیم، چون همه تاریخ مصرف گذشته بودند! ما به جای امکانات فقط ادعا داریم و نتوانستیم رشادت ها و ایثارگری های آن جوانان گرانقدر را از طریق سینما نشان دهیم و قصور آن به گردن مسئولان است.

الان هم که انگار مسئولان سینمایی به بهانه فقدان امکانات به جای توسعه بخشی راه بی تفاوتی را دنبال می کنند!

متاسفانه همینطور شده است، در صورتی که سینمای جنگ به دلیل اکشن بودن صحنه ها همیشه می تواند تماشاگر داشته باشد و اگر فیلمی در قالب دفاع مقدس با تکنیک خوبی ساخته شود حتما مخاطب خواهد داشت. اما با این نوع امکانات بیننده نخواهد داشت. مگر می شود با قایق سوراخ روی آب کار کرد که ما در فیلم «گلوگاه شیطان» این کار را کردیم!

با توجه به این شرایط اگر باز هم برای فیلمی دفاع مقدسی از شما دعوت شود، خواهید پذیرفت؟

من این گونه فیلم ها را واقعا دوست دارم بازی کنم و سرم درد می کند برای کارهای سخت و دشوار.

در مقطعی خیلی پُر کار شدید و در همه نوع فیلم و سریالی بازی کردید! به نظرم علیرام نورایی بیشتر باید مراقب خودش باشد و در هر فیلمی بازی نکند!

من باید انتخاب بشوم تا انتخاب کنم! سال ها به دلیل فضای سینما و این که من جزو آن بازیگران چشم رنگی! نبودم به من کار نمی دادند.

چون سینمای ما به شدت آپارتمانی و سوگلی شده بود و شما شمایلی از سینمای قهرمان پرور و حادثه محور دارید!

بله، سینما فقط آپارتمانی بود و سینمای عاشقانه را می خواست که من نسبتی با آن سینما نداشتم. من همه خط زندگی ام را در مسیر بازیگری گذاشتم و در همان دوران به جای درس خواندن همیشه در سالن های تئاتر بودم.

از طریق آقای قاسم جعفری کشف شدید؟

من برای سریال «خط قرمز» به دفتر آقای جعفری رفتم. در آن دوران کار تئاتر و فیلم کوتاه می کردم و با وجودی که کاندیدای یکی از نقش های سریال بود، این اتفاق رخ نداد تا فرصت حضور در سریال «شب آفتابی» ایشان پیش آمد و بعد هم فیلم «گرگ و میش»، سریال «کمکم کن»، «مسافری از هند»، «از نفس افتاده» و فیلم «بازنده» را با ایشان کار کردم.

و با «قلاده های طلا» و انواع حاشیه های پیرامون فیلم دیده شدید. از آن تجربه خاص زندگی راضی هستید؟

خدا را شکر که فرصت حضور در فیلم «قلاده های طلا» پیش آمد و من پای آن کار ایستادم و اگر باز هم به گذشته برگردیم همین انتخاب را خواهم داشت. من پای این فیلم و اعتقاداتم ایستادم. خیلی ها چشم دیدن مرا نداشتند و متاسفانه بسیاری به من توهین کردند. امیدوارم خدا در این فضا به ما صبر بدهد.

توهین هایی غیر انسانی و سیاسی که روزهای سختی را برایتان رقم زد!

نمی خواهم زیاد به آن دوران فکر کنم. اما برایم جالب است که یک عده آمدند و گفتند تقلب شده و انتخابات در ایران قانونی نیست و از این حرف ها، اما همان آدم ها در دوره هایی دیگر باز هم شرکت کردند و هیاهو به نفع نماینده ای دیگر کرده و تنها رنگ دستبند خود را عوض کردند. به کجا وصل هستید دوست عزیز که تنها رنگ مچ بندت تغییر می کند؟! واقعا این دوگانگی برخی جای تعجب دارد. من به آن ها می گویم چند چند هستید شما با این مملکت که جایزه های جشنواره این مملکت را می گیرید و خرج زندگی خود را از همین کشور درمی آورید، بعد می روید و پُز روشنفکری می دهید! من این چیزها را نمی فهمم. این صحبت ها مخاطب خاص ندارد و لطفا دوستان برای این گفته هایی که با شما دارم انجام می دهم فلش نگذارند. من واقعا سیاسی نیستم و به جایی هم وصل نیستم که جریان خاصی از من حمایت کند. اتفاقا گاهی در زندگی کم می آورم و این را دوستانی که می گویند خودت را برای بازی در فیلم «قلاده های طلا» فروختی بدانند که من تنها دستمزد معمولی خودم را گرفتم.



حالا بگذار کمی زاویه نگاهمان را تغییر بدهیم و درباره علایق و آرزوهای شما گپ بزنیم. نقشی بوده که علیرام نورایی دوست داشته آن را ایفا کند؟

نقش مختار در مجموعه «مختارنامه» را خیلی دوست داشتم بازی کنم، اگر چه نمی توانستم مانند فریبرز عرب نیا که پیشکسوت و بزرگ ما است، باشم. البته با من برای بازی در این سریال صحبت شده بود و سر صحنه هم رفتم و آقای میرباقری هم مرا دیدند اما با توجه به یکسری اتفاقات آن مساله فراموش شد.

افتاد مشکل ها...!

ببین، دستیاران در سینمای ایران خیلی تاثیر می گذارند و تعیین کننده می شوند، چون کارگردان های فعال در دوران تولید همه حواس شان معطوف به کارشان است و برخی مناسبت ها دور از اطلاع کارگردان رخ می دهد که خوشبختانه در این زمینه هم من مدیون کسی نیستم!

پس جزو گعده های خاص و تاثیرگذار سینما نیستید؟!

سعی کردم روی پای خودم بایستم و به کسی وابسته نباشم.

هدف می تواند مسیر پیش رو را برای آدمی روشن سازد. شما چه اهدافی را برای خود در نظر گرفتید؟

بازیگری خیلی گسترده است و واقعا باید تلاش کرد.

نمی خواهید مانند برخی لژیونر شوید؟!

خیر(با خنده). هیچ وقت دنبال این کار نبودم و مانند برخی ها عاشق «ممل آمریکایی» نیستم! حتی در دوران تین ایجری هم خدا را صد هزار مرتبه شکر عشق خارج رفتن نداشتم.

البته حاشیه هایی را برای شما رقم زدند که شاید برخی برگرفته از حسادت حضورتان در «قلاده های طلا» بوده است!

واقعا درباره من این همه حرف گفته اند؟!

مثلا گفتند شما از کشور خارج شده اید! یا این که در انتخابات شورای شهر ثبت نام کردید!

من که اصلا خارج نرفتم و درباره شورای شهر به دلیل حس کنجکاوی فقط رفتم ببینم چه مدارکی می خواهند تا بعدا درباره اش فکر کنم که اصلا شرایط ثبت نام شامل حال من نمی شد.

این ها را به این دلیل می پرسم که حاشیه ها درباره شما بسیار است و می تواند ادامه داشته باشد و نیاز است مانند فوتبالیست ها مراقب رفتارهای خود باشید!

من واقعا مراقب زندگی خود هستم که مانند برخی ها به قول شما گاف ندهم! ورزش هم می کنم البته مقداری آسیب دیدگی دارم که این مساله را تحت تاثیر قرار داده است.

این بدن آماده تان با برنامه خاصی در ورزش حاصل شده است؟
 
جدا از سابقه ورزشی ام جالب است برایتان بگویم که وقتی به پروژه «یتیم خانه ایران» پیوستم، 10 سالی بود سوار اسب نشده بودم. اما وقتی برای پیش تولید این فیلم رفتم، دوباره دوست داشتم خودم سوارکاری کنم.

دوست دارید خودتان عملیات دشوار و اکشن را انجام دهید؟ یا شاید برایتان افت باشد بدلکار، این کارها را انجام دهد!

خیر، برای صنف بدلکاران احترام خاصی قائل هستم اما یک جاهایی دوست دارم اگر خطر خاصی نداشته باشد خودم کار کنم. من با دوستان بدلکار مانند ارشا اقدسی عزیز، دوست خوبم تعامل داریم و اگر ایشان تائید کند و با تمرین لازم دوست دارم خودم برخی صحنه های سخت را ایفا کنم.

در فیلم «یتیم خانه ایران» هم صحنه های دشواری را بدون بدلکار بازی کردید و مشخص بوده حسابی کار کردید.

برای فیلم «یتیم خانه ایران» که دوستان سازنده زحمات خاصی برایش کشیدند، آقای طالبی با من صحبت کرد که قرار است نقش اصلی را بازی کنم و نباید شکم داشته باشم! و گفت که باید بدن فوق العاده ای داشته باشم. من درخواست اسب برای تمرین کردم و با تمرین های بسیار بدنسازی و اسب سواری خودم را آماده کردم.

تازه ترین حضورتان در سریال «آسپرین» در شبکه نمایش خانگی است. چگونه به این مجموعه پیوستید و قابلیت‌های این سریال برای جذب مخاطب را چگونه می بینید؟

بعد از همکاری با کارگردان خوبی چون فرهاد نجفی در سریال «ماتادور»، توفیق این را داشتم که باز هم در سریال «آسپرین» با هم کار کنیم. امیدوارم سریال خوبی شده باشد و بتواند با مردم ارتباط برقرار کند. البته این انتظار را داریم که هیچ مقایسه ای میان این سریال و آثار دیگری مانند «شهرزاد» که در شبکه نمایش خانگی طرفداران زیادی داشت، رخ ندهد. ما تلاش خود را کردیم و به نظرم سریال «آسپرین» در شبکه نمایش خانگی ظرفیت این را دارد که مخاطب خودش را جذب کند. خوشبختانه یکی از دلایل موفقیت سریال «شهرزاد» این بود که شبکه های ماهواره ای دچار تنزل کیفیت در سریال سازی شدند و مردم هم متوجه سخیف بودن آثار ماهواره ای شده و به سمت آثار داخلی بازگشتند که اتفاق خیلی خوبی است.