به گزارش مشرق، به مناسبت شهادت مولای متقیان، امیرالمومنین(ع) برخی از فضائل آن امام بزرگوار و همچنین شرایط حکومت امیرالمومنین(ع) را در گفتگو با حجت الاسلام کاشانی، خطیب و کارشناس دینی مورد بررسی قرار داده ایم که در ادامه از نظر می گذرد؛
حجت الاسلام حامد کاشانی در ابتدا با اشاره به برخی از فضائل امیرالمومنین در خصوص اینکه امیر المؤمنین نفس پیامبر است گفت: فردی از پیامبر سوال می کند از میان صحابهی شما کدام یک بهتر است؟ حضرت فرمود: سلمان. سؤالکننده گفت: علی چه؟ حضرت فرمود: «إِنَّمَا سَأَلْتَنِی عَنِ النَّاسِ» از مردم سؤال کردی، جواب دادم؛ «وَ لَمْ تَسْأَلْنِی عَنْ نَفْسِی، علیٌّ نفسی» علی نفس من است. لذا اگر بگویند: احبّ خلق پیغمبر است یا امیر المؤمنین؟ از نظر ما اینها با هم تفاوتی ندارند. امیر المؤمنین فضیلتهای بسیاری دارد، دو مورد از آنها را بیشتر از بقیه دوست داشت، آن هم نفس الرّسول و زوج البتول بود. ما در زیارت جامعهی کبیره میگوییم «تَوَلَّیْتُ آخِرَکُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَکُمْ» همه یک حقیقت هستند.
وی در خصوص اقداماتی که برای کتمان فضائل امیرالمومنین صورت گرفته است، گفت: دشمن اقدامات گستردهای انجام داد برای اینکه فضائل امیر المؤمنین (ع) در جامعه دفن بشود. در تاریخ هزینهی معرفی امیرالمؤمنین را خیلی بالا بردند و از سوی دیگر شروع کردند به مقابلسازی کردن. برای یک به یک روایات مقابل ساختند و این مقابله را تبلیغ کردند.
وی ادامه داد: وقتی حدیث سدّ ابواب که حدیثی منحصر به فرد است و عظمت دارد، برای دیگران هم شبیه داشته باشد اهمّیّت آن کم میشود. مثلاً ابن تیمیه به دروغ میگوید «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه» که چیزی نیست، هفت نفر دیگر هم نزدیک مرگ خود «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ» را گفتهاند. تا وقتی یک نفر هنگام شهادت «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ» گفته باشد اهمّیّت دارد وقتی که همه بگویند اهمّیّت خود را از دست میدهد.
کاشانی گفت: سناریوی عظیمی چیدند برای اینکه شخصیت امیر المؤمنین(ع) را دفن کنند و امروز هم کار تبلیغی ما را مشکل میکنند. یا هزینه را بالا میبرند که کسی جرأت بیان فضائل امیر المؤمنین (ع) را نداشته باشد یا مقابلسازی میکنند.
این کارشناس دینی با اشاره به درد دلهای حضرت امیر المؤمنین(ع) از ظلم زمانه گفت: در جایی بغض حضرت ترکید و راجع به آنها حرف زد. «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی» مشغول بررسی شدم، «بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ» با دست شکسته بجنگم، -دست شکسته کنایه از این است که یار و نیرو ندارند، بلکه کنایهی تصریحی است- «أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاء» یا در دورانی که سیاهی وحشتناک ظلمانی است باید صبر کنم. آن ۲۵ سال اینطور است. «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى» دیدم باید صبر کنم چون اگر بجنگم خودم و حسنین کشته میشوند و کار تمام میشود. سزاوار این است که صبر کنم «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا».
ضرورت بررسی حکومت امیر المؤمنین(ع)
حجت الاسلام کاشانی در خصوص درس های حکومت حضرت امیر(ع) برای دوران کنونی ما گفت: این دورانی که ما هستیم خیلی شبیه به دوران امیر المؤمنین (ع) است. اینکه تهران را کوفه کنیم درست نیست. امّا اینکه مبانی اصلی کوفه و شهرهای حکومت امیر المؤمنین (ع)، روشهای حکومت امیر المؤمنین (ع) بررسی شود، مفید خواهد بود. نقاط قوّت و ضعف حکومت امیر المؤمنین (ع) باید بررسی شود، آن حکومت نقاط ضعف جدّی داشته، معاذ الله نه به واسطهی ضعف حضرت امیر (ع). چون حکومت اساساً بر پایهی یک نفر اداره نمی شود، حداقل آن دولت و ملّت است. لذا اگر بررسی کنیم میبینیم خیلی به شرایط امروز نزدیک است و میشود عبرت گرفت.
وی ادامه داد: دورهی حکومت امیرالمؤمنین (ع) دورهای است که مردم امیرالمؤمنین را به عنوان یک شخصیت ویژه نمیشناسند. در حدّ سلمان که شما قبول دارید، نمیشناسند، این در فهم نصوص مهم است. اگر دست علیّ بن ابیطالب (ع) را میبوسیدند نه به عنوان حیدر کرّار که آن وقت بوسیدن کف کفش او هم خوب است، به عنوان اینکه حالا قدرت را در دست دارد به او احترام میگذاشتند. این احترام فایده ندارد. اگر آن فضائل را قبول داشتند که اصلاً مشکلات بعدی اتّفاق نمیافتاد.
سقوط شهرها در زمان حکومت امیرالمومنین(ع)
این کارشناس دینی گفت: لذا کاری کردند که حیدر کرّار نتوانست امنیّت حکومت را حفظ کند. یعنی حکومت دست امیر المؤمنین (ع) بود، و شهرها یکی یکی سقوط کرد. حکومتی که چند برابر ایران امروز است به یک استان تبدیل شد، و کم شد. حضرت از نظر کارآمدی دچار سؤال شد، گفتند نمیتوانی اداره کنی. چه چیزهایی باعث شد اینطور شود؟
وی ادامه داد: اکنون هم بعد از هزار و ۴۰۰ سال حکومتی دست شیعیان افتاده، ما در توهم خود میگوییم در فلان مسئله اگر علی(ع) بود، گردنها را میزد. بله، حضرت نسبت به ظلم برخورد میکرد، اما تا وقتی که بسط ید داشت. بسط ید را چه کسی ایجاد میکند؟ مردم. اگر حضرت بنا بر معجزه کردن داشت در سقیفه معجزه میکرد، قرار نبود اینطور باشد، قرار بود مردم به چیزهایی که میدانند عمل کنند.
تهمت افراطی بودن به امیرالمومنین(ع)
کاشانی گفت: تا مردم نباشند به حکومت امیرالمؤمنین (ع) شبههی ناکارآمدی، ناامنی، فساد اقتصادی میخورد. تنها مشکلی که به علیّ بن ابیطالب (ع) گرفتند، تهمت تندروی و افراط است. هم آن موقع گفتند هم الآن میگویند، منتها الآن جرأت نمیکنند به امیر المؤمنین (ع) تندرو بگویند، بلکه میگویند مالک و عمّار افراطی بودند. الآن میگویند و زمان خود حضرت هم میگفتند، هم زبیر گفت، هم طلحه گفت، هم معاویه گفت. گفتند: علی برای حکومت مناسب نیست، علی برای حکومت مناسب نیست، چون تندرو است. تندروی کجا روی اصول ایستادن کجا؟ این ادبیات امروز ما است.
خیانت مردم مدینه به امیرالمومنین(ع)
وی در خصوص خیانت مردم مدینه به امیرالمومنین گفت: بُسر فرماندهی نظامی حکومت معاویه به مدینه حمله کرد، این شخص بسیار وحشی بود، شروع کرد ناسزا گفت. مردم مدینه حوصله نداشتند بجنگند. مردم مدینه گفتند مهم نیست، اگر ما بخواهیم جلوی بسر با این سپاه بایستیم بچّههای ما باید شهید شوند، تکّه تکّه شویم، لذا بیعت کردند. با امیر المؤمنین (ع) بیعت کرده بودند، همانها که بعضی از پدران آنها آمدند به حضرت زهرا (س) گفتند اگر زودتر آمده بودی با دیگری بیعت نکرده بودیم و با شما بیعت میکردیم، همینها در حالی که در بیعت با امیر المؤمنین (ع) بودند، با بسر بیعت کردند.
علت کمک خواستن حضرت امیر از عمار در روزهای پایانی عمر خود
وی ادامه داد: چرا امیر المؤمنین (ع) فرمود أَیْنَ عَمَّارٌ؟ عمار چه کار کرده است. تمام محبّان امیر المؤمنین تا قیامت مدیون عمار هستند. عمار نمیگذاشت اسم امیر المؤمنین به صورت مطلق در جامعه فراموش بشود.
کاشانی گفت: روایت از پیغمبر رسیده است «الْحَقُّ مَعَ عَمَّار» خیلی حرف بزرگی است. متأسّفانه در جامعهی امروز ما برای اینکه عمار را بزنند که دیگر ما أین عمار نگوییم پنج تا مقاله نوشتند که عمار تندرو و افراطی است و این شیعهی واقعی امیر المؤمنین نیست. در کشور خود ما این حرف را زدند و آن کسی که این حرف را گفته است معمّم است.
علت رویگردان شدن طلحه از جنگ جمل
وی در خصوص نقش عمار در جنگ جمل گفت: جمل که شد، چند چیز باعث شد که طلحه وارد میدان نشد. طلحه نجنگید. یکی از اینها این بود -خود آنها نوشتند- که وقتی شنید عمار فرماندهی سواره نظام امیر المؤمنین است، گفت: اگر من در این جنگ شرکت بکنم، میگویند «الْحَقُّ مَعَ عَمَّارٍ» و نمیگویند «الحق مع طلحه». چون امیر المؤمنین در بایکوت بوده نمیشد فضائل او را نقل کرد، اما فضائل عمار را نقل کرده بودند و همه شنیده بودند. یکی از چیزهایی که جلوی طلحه را گرفت، وجود عمار بود. یعنی عمار به جایی رسیده است که علامت حق است. ببینید چقدر امیر المؤمنین مظلوم است که باید عمار علامت حقّ امیر المؤمنین باشد، اینقدر غربت دارد.
نقش خواص در هدایت مردم
کاشانی ادامه داد: بعد که عمار کشته میشود و قصه خوارج اتّفاق میافتد، و معاویه حمله میکند و مردم کمک نمیکنند، اینجا امیر المؤمنین میفرماید «أَیْنَ عَمَّارٌ» یعنی علیّ بن ابیطالب (ع) هم باشی، اگر خواصّی در جامعه نباشند که حق را به مردم بگویند، مردم از در خانهی حقّ که امیرالمؤمنین است، دور میشوند. حضرت کمبود او را حس میکند.
تشخیص اهم و مصلحتسنجی در برخوردهای حکومتی
کاشانی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه چرا امیر المؤمنین (ع) به ظاهر بعضی از مصلحت اندیشیها را نکردند و بر خلاف معمول مثلاً باجی به معاویه ندادند و باعث نشدند در عوض امنیّت امّت اسلامی مدّت بیشتری حفظ شود و یا در مقابل اهل جمل کوتاه نیامدند؟ گفت: مرحوم شهید صدر وقتی میخواست به این سؤال پاسخ دهد، آن را با یک عنوان شرعی به اسم تزاحم مطرح کرده است.
وی گفت: اینجا امیر المؤمنین (ع) باید انتخاب کند بین اینکه ۵۰ استان خود را به ۴۹ استان تبدیل کند ولی ۴۹ استان امن داشته باشد بهتر است یا اینکه ۴۹ استان داشته باشد که یک به یک کم میشوند و آن یک استان را هم به دست نیاورد ولی با معاویه بجنگد؟ کدام یک مهمتر است؟ چه شد که امیر المؤمنین (ع) از موضع خود عقبنشینی نکرد؟
کاشانی ادامه داد: مثلاً امیر المؤمنین (ع) در زمان خلیفهی دوم خیلی از اوقات وقتی از عکس العمل ناامید شده در آن جامعه سکوت کرده است ولی در برابر بعضی از خطاهای خلیفهی سوم اعتراض کرده است. لذا باید پرسید در برابر کدام خطا هیچ وقت نباید سکوت کرد و در برابر کدام دسته از خطاها باید مصلحتسنجی کرد؟ مبانی این مصلحتاندیشی چیست؟
نپذیرفتن امیرالمومنین(ع) برای مذاکره با معاویه
وی گفت: امیرالمومنین فرمود من دو روز هم معاویه را نصب نمیکنم. مذاکره با معاویه را قبول نکرد. چه شد که امیر المؤمنین (ع) اینجا کوتاه نیامد؟ کسانی که استاد درس مذاکره هستند و میتوانند از کربلا مذاکره بیرون بیاورند این را چگونه توجیه می کنند؟
متهم کردن امیرالمومنین(ع) به افراطی گری
وی در پایان گفت: «بَدءَ الإسلَامُ غَریباً وَ سَیعُودُ غَریباً» اگر میبینید حکومت امیر المؤمنین (ع) شکست خورد به خاطر تحلیلی بود که معاویه از علیّ ابن ابیطالب داشت، میگفت: علی حکومت بلد نیست، من میفهمم. او که محکم روی اصول ایستاده است و افراطیگری میکند. کما اینکه طلحه و زبیر این را به امیر المؤمنین گفتند. همین را ابن عبّاس هم به امیر المؤمنین میگوید. دقیقاً آن چیزی که معاویه در مورد امیر المؤمنین تبلیغ میکند. همان حرفهایی که معاویه میزند و امیر المؤمنین را میکوبد، ابن عبّاس در ذهن خود، امیر المؤمنین را آنطور میبیند. بدبختی اینجا است.
وی در خصوص اقداماتی که برای کتمان فضائل امیرالمومنین صورت گرفته است، گفت: دشمن اقدامات گستردهای انجام داد برای اینکه فضائل امیر المؤمنین (ع) در جامعه دفن بشود. در تاریخ هزینهی معرفی امیرالمؤمنین را خیلی بالا بردند و از سوی دیگر شروع کردند به مقابلسازی کردن. برای یک به یک روایات مقابل ساختند و این مقابله را تبلیغ کردند.
وی ادامه داد: وقتی حدیث سدّ ابواب که حدیثی منحصر به فرد است و عظمت دارد، برای دیگران هم شبیه داشته باشد اهمّیّت آن کم میشود. مثلاً ابن تیمیه به دروغ میگوید «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه» که چیزی نیست، هفت نفر دیگر هم نزدیک مرگ خود «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ» را گفتهاند. تا وقتی یک نفر هنگام شهادت «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ» گفته باشد اهمّیّت دارد وقتی که همه بگویند اهمّیّت خود را از دست میدهد.
کاشانی گفت: سناریوی عظیمی چیدند برای اینکه شخصیت امیر المؤمنین(ع) را دفن کنند و امروز هم کار تبلیغی ما را مشکل میکنند. یا هزینه را بالا میبرند که کسی جرأت بیان فضائل امیر المؤمنین (ع) را نداشته باشد یا مقابلسازی میکنند.
این کارشناس دینی با اشاره به درد دلهای حضرت امیر المؤمنین(ع) از ظلم زمانه گفت: در جایی بغض حضرت ترکید و راجع به آنها حرف زد. «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی» مشغول بررسی شدم، «بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ» با دست شکسته بجنگم، -دست شکسته کنایه از این است که یار و نیرو ندارند، بلکه کنایهی تصریحی است- «أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاء» یا در دورانی که سیاهی وحشتناک ظلمانی است باید صبر کنم. آن ۲۵ سال اینطور است. «فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى» دیدم باید صبر کنم چون اگر بجنگم خودم و حسنین کشته میشوند و کار تمام میشود. سزاوار این است که صبر کنم «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا».
ضرورت بررسی حکومت امیر المؤمنین(ع)
حجت الاسلام کاشانی در خصوص درس های حکومت حضرت امیر(ع) برای دوران کنونی ما گفت: این دورانی که ما هستیم خیلی شبیه به دوران امیر المؤمنین (ع) است. اینکه تهران را کوفه کنیم درست نیست. امّا اینکه مبانی اصلی کوفه و شهرهای حکومت امیر المؤمنین (ع)، روشهای حکومت امیر المؤمنین (ع) بررسی شود، مفید خواهد بود. نقاط قوّت و ضعف حکومت امیر المؤمنین (ع) باید بررسی شود، آن حکومت نقاط ضعف جدّی داشته، معاذ الله نه به واسطهی ضعف حضرت امیر (ع). چون حکومت اساساً بر پایهی یک نفر اداره نمی شود، حداقل آن دولت و ملّت است. لذا اگر بررسی کنیم میبینیم خیلی به شرایط امروز نزدیک است و میشود عبرت گرفت.
وی ادامه داد: دورهی حکومت امیرالمؤمنین (ع) دورهای است که مردم امیرالمؤمنین را به عنوان یک شخصیت ویژه نمیشناسند. در حدّ سلمان که شما قبول دارید، نمیشناسند، این در فهم نصوص مهم است. اگر دست علیّ بن ابیطالب (ع) را میبوسیدند نه به عنوان حیدر کرّار که آن وقت بوسیدن کف کفش او هم خوب است، به عنوان اینکه حالا قدرت را در دست دارد به او احترام میگذاشتند. این احترام فایده ندارد. اگر آن فضائل را قبول داشتند که اصلاً مشکلات بعدی اتّفاق نمیافتاد.
سقوط شهرها در زمان حکومت امیرالمومنین(ع)
این کارشناس دینی گفت: لذا کاری کردند که حیدر کرّار نتوانست امنیّت حکومت را حفظ کند. یعنی حکومت دست امیر المؤمنین (ع) بود، و شهرها یکی یکی سقوط کرد. حکومتی که چند برابر ایران امروز است به یک استان تبدیل شد، و کم شد. حضرت از نظر کارآمدی دچار سؤال شد، گفتند نمیتوانی اداره کنی. چه چیزهایی باعث شد اینطور شود؟
وی ادامه داد: اکنون هم بعد از هزار و ۴۰۰ سال حکومتی دست شیعیان افتاده، ما در توهم خود میگوییم در فلان مسئله اگر علی(ع) بود، گردنها را میزد. بله، حضرت نسبت به ظلم برخورد میکرد، اما تا وقتی که بسط ید داشت. بسط ید را چه کسی ایجاد میکند؟ مردم. اگر حضرت بنا بر معجزه کردن داشت در سقیفه معجزه میکرد، قرار نبود اینطور باشد، قرار بود مردم به چیزهایی که میدانند عمل کنند.
تهمت افراطی بودن به امیرالمومنین(ع)
کاشانی گفت: تا مردم نباشند به حکومت امیرالمؤمنین (ع) شبههی ناکارآمدی، ناامنی، فساد اقتصادی میخورد. تنها مشکلی که به علیّ بن ابیطالب (ع) گرفتند، تهمت تندروی و افراط است. هم آن موقع گفتند هم الآن میگویند، منتها الآن جرأت نمیکنند به امیر المؤمنین (ع) تندرو بگویند، بلکه میگویند مالک و عمّار افراطی بودند. الآن میگویند و زمان خود حضرت هم میگفتند، هم زبیر گفت، هم طلحه گفت، هم معاویه گفت. گفتند: علی برای حکومت مناسب نیست، علی برای حکومت مناسب نیست، چون تندرو است. تندروی کجا روی اصول ایستادن کجا؟ این ادبیات امروز ما است.
خیانت مردم مدینه به امیرالمومنین(ع)
وی در خصوص خیانت مردم مدینه به امیرالمومنین گفت: بُسر فرماندهی نظامی حکومت معاویه به مدینه حمله کرد، این شخص بسیار وحشی بود، شروع کرد ناسزا گفت. مردم مدینه حوصله نداشتند بجنگند. مردم مدینه گفتند مهم نیست، اگر ما بخواهیم جلوی بسر با این سپاه بایستیم بچّههای ما باید شهید شوند، تکّه تکّه شویم، لذا بیعت کردند. با امیر المؤمنین (ع) بیعت کرده بودند، همانها که بعضی از پدران آنها آمدند به حضرت زهرا (س) گفتند اگر زودتر آمده بودی با دیگری بیعت نکرده بودیم و با شما بیعت میکردیم، همینها در حالی که در بیعت با امیر المؤمنین (ع) بودند، با بسر بیعت کردند.
علت کمک خواستن حضرت امیر از عمار در روزهای پایانی عمر خود
وی ادامه داد: چرا امیر المؤمنین (ع) فرمود أَیْنَ عَمَّارٌ؟ عمار چه کار کرده است. تمام محبّان امیر المؤمنین تا قیامت مدیون عمار هستند. عمار نمیگذاشت اسم امیر المؤمنین به صورت مطلق در جامعه فراموش بشود.
کاشانی گفت: روایت از پیغمبر رسیده است «الْحَقُّ مَعَ عَمَّار» خیلی حرف بزرگی است. متأسّفانه در جامعهی امروز ما برای اینکه عمار را بزنند که دیگر ما أین عمار نگوییم پنج تا مقاله نوشتند که عمار تندرو و افراطی است و این شیعهی واقعی امیر المؤمنین نیست. در کشور خود ما این حرف را زدند و آن کسی که این حرف را گفته است معمّم است.
علت رویگردان شدن طلحه از جنگ جمل
وی در خصوص نقش عمار در جنگ جمل گفت: جمل که شد، چند چیز باعث شد که طلحه وارد میدان نشد. طلحه نجنگید. یکی از اینها این بود -خود آنها نوشتند- که وقتی شنید عمار فرماندهی سواره نظام امیر المؤمنین است، گفت: اگر من در این جنگ شرکت بکنم، میگویند «الْحَقُّ مَعَ عَمَّارٍ» و نمیگویند «الحق مع طلحه». چون امیر المؤمنین در بایکوت بوده نمیشد فضائل او را نقل کرد، اما فضائل عمار را نقل کرده بودند و همه شنیده بودند. یکی از چیزهایی که جلوی طلحه را گرفت، وجود عمار بود. یعنی عمار به جایی رسیده است که علامت حق است. ببینید چقدر امیر المؤمنین مظلوم است که باید عمار علامت حقّ امیر المؤمنین باشد، اینقدر غربت دارد.
نقش خواص در هدایت مردم
کاشانی ادامه داد: بعد که عمار کشته میشود و قصه خوارج اتّفاق میافتد، و معاویه حمله میکند و مردم کمک نمیکنند، اینجا امیر المؤمنین میفرماید «أَیْنَ عَمَّارٌ» یعنی علیّ بن ابیطالب (ع) هم باشی، اگر خواصّی در جامعه نباشند که حق را به مردم بگویند، مردم از در خانهی حقّ که امیرالمؤمنین است، دور میشوند. حضرت کمبود او را حس میکند.
تشخیص اهم و مصلحتسنجی در برخوردهای حکومتی
کاشانی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه چرا امیر المؤمنین (ع) به ظاهر بعضی از مصلحت اندیشیها را نکردند و بر خلاف معمول مثلاً باجی به معاویه ندادند و باعث نشدند در عوض امنیّت امّت اسلامی مدّت بیشتری حفظ شود و یا در مقابل اهل جمل کوتاه نیامدند؟ گفت: مرحوم شهید صدر وقتی میخواست به این سؤال پاسخ دهد، آن را با یک عنوان شرعی به اسم تزاحم مطرح کرده است.
وی گفت: اینجا امیر المؤمنین (ع) باید انتخاب کند بین اینکه ۵۰ استان خود را به ۴۹ استان تبدیل کند ولی ۴۹ استان امن داشته باشد بهتر است یا اینکه ۴۹ استان داشته باشد که یک به یک کم میشوند و آن یک استان را هم به دست نیاورد ولی با معاویه بجنگد؟ کدام یک مهمتر است؟ چه شد که امیر المؤمنین (ع) از موضع خود عقبنشینی نکرد؟
کاشانی ادامه داد: مثلاً امیر المؤمنین (ع) در زمان خلیفهی دوم خیلی از اوقات وقتی از عکس العمل ناامید شده در آن جامعه سکوت کرده است ولی در برابر بعضی از خطاهای خلیفهی سوم اعتراض کرده است. لذا باید پرسید در برابر کدام خطا هیچ وقت نباید سکوت کرد و در برابر کدام دسته از خطاها باید مصلحتسنجی کرد؟ مبانی این مصلحتاندیشی چیست؟
نپذیرفتن امیرالمومنین(ع) برای مذاکره با معاویه
وی گفت: امیرالمومنین فرمود من دو روز هم معاویه را نصب نمیکنم. مذاکره با معاویه را قبول نکرد. چه شد که امیر المؤمنین (ع) اینجا کوتاه نیامد؟ کسانی که استاد درس مذاکره هستند و میتوانند از کربلا مذاکره بیرون بیاورند این را چگونه توجیه می کنند؟
متهم کردن امیرالمومنین(ع) به افراطی گری
وی در پایان گفت: «بَدءَ الإسلَامُ غَریباً وَ سَیعُودُ غَریباً» اگر میبینید حکومت امیر المؤمنین (ع) شکست خورد به خاطر تحلیلی بود که معاویه از علیّ ابن ابیطالب داشت، میگفت: علی حکومت بلد نیست، من میفهمم. او که محکم روی اصول ایستاده است و افراطیگری میکند. کما اینکه طلحه و زبیر این را به امیر المؤمنین گفتند. همین را ابن عبّاس هم به امیر المؤمنین میگوید. دقیقاً آن چیزی که معاویه در مورد امیر المؤمنین تبلیغ میکند. همان حرفهایی که معاویه میزند و امیر المؤمنین را میکوبد، ابن عبّاس در ذهن خود، امیر المؤمنین را آنطور میبیند. بدبختی اینجا است.