«پریشب خبری را به مادرم دادم که باعث شد تا صبح بیخواب شود: «رجویِ ملعون به درک واصل شد» تا صبح نتوانستم بخوابم و مدام حواسم به مادرم بود. خیلی دوست داشتم بدانم در ذهن او چه میگذرد؟ همهاش آه میکشید و زیر لب «لااله الا الله» میگفت. چشمهایش پر از حرفهای ناگفته بود.
صبح روز بعد، وقتی که بیدار شدم رفتم داخل آشپزخانه و مادرم را که چای دم میکرد بغل کردم و صبح به خیر گفتم. وقتی برگشت، چشمهای لبریز از اشکش را دیدم. منقلب شدم و گفتم: «مادرم! دردت به جانم! چی شده مهربانم؟» گفت: «فائزهجان! دیشب پدرت برایم یک پیراهن نخیِ آبی آورد، وقتی که آن را تنم کردم، احساس کردم چقدر سبک است و پر از آرامش».
بغض من و مادر را مجال نداد. وقتی او را در بغل گرفتم، بوی بهشتی که رد پای پدر در آن بود، استشمام میشد. به درک واصل شدن رجوی آرامبخشِ جسم و روحم شد. مرگ واژه مقدسی است و به کار بردن آن برای این جماعتِ لعنتشده حیف است. دردهای مادرم گوشِ دل میخواست. آرامش و سکوتِ این دو روزه او فلاشبکی شده بود به خاطرات کودکی. دستهای مهربانش را به دستانم گره زدم و سرم را روی پاهایش گذاشتم و مثل همیشه با دستهایش نوازشی کرد و من خوابیدم، اما این بار با آرامش و بدون مصرف قرصهای آرامبخش».
مسعود رجوی، سرکرده گروهک منافقین که قدرتگیری در این گروهک را در سالهای پیش از انقلاب با لو دادن عناصر اصلی این گروه به ساواک و در سالهای پس از آن با تسویه حسابهای درونگروهی پی گرفته بود، در نهایت پس از ورود منافقین به فاز جنگ مسلحانه علیه مردم ایران از 30 خرداد 1360 و در نهایت با کشته شدن موسی خیابانی، مهره اصلی منافقین در 19 بهمن 1360، نفر شماره یک این گروه تروریستی شد. همزمان رجوی بهعنوان متحد صدام حسین، بخش عمده اعضای گروهک تروریستیاش را به عراق منتقل کرد و منافقین برای دوره طولانی، علاوه بر هزاران مورد ترور و به شهادت رساندن دهها هزار ایرانی، از جمله گروهی از مهمترین سیاستمداران و تصمیمگیران کشور، اقدام به ارائه اطلاعات درباره عملیاتهای ایران و لو دادن برنامهها و موقعیتهای رزمندگان ایران در دفاع مقدس میکرد که کثیفترین نوع خیانت به کشور تلقی میشد.
رجوی در مرداد 1367 با این توهم که در صورت حمله به ایران با استقبال مردم مواجه میشود، قطار نیروهایش را بهسمت ایران گسیل کرد که با مقاومت شدید مردمی و سپس حضور نیروهای نظامی کشورمان، بخش عمده توان نظامی منافقین در این عملیات که نام مرصاد به خود گرفت، نابود شد. پادگان اشرف پس از این شکست به یک زندان بزرگ برای اعضای منافقین تبدیل و گزارشهای وحشتناکی درباره اعضای این گروه از سوی نجات یافتگان منتشر شده است.