*شما دو سریال کیمیا و برادر آقای افشار کار کردید. فکر میکنم قبل از این با آقای افشار کار نکرده بودید. درست است؟
عباسی: بله. اولین کارم کیمیا بود و برادر دومین.
*با پورسرخ هم هیمن طور؟
عباسی: بله، اما آشنایی ما برمیگردد به سالها قبل چون ما در کلاسهای آموزشگاه بازیگری آقای تارخ با هم همدوره بودیم و خیلی هم برای ما عجیب بود که چرا نمیتوانیم در یک کار مشترک حضور داشته باشیم. در این سالها هم پوریا کار کرده است هم من، اما اولین بار در کیمیا با هم همبازی شدیم.
*چند سال قبال در کلاس امین تاریخ بودید؟
عباسی: حدود 13 سال پیش.
*اولین تجربه همکاری که انجام شد دومی هم پیش آمد و آن هم در کار دیگری از آقای افشار. وقتی اولین بار مشخص شد که می خواهید با هم همکاری کنید چه حسی داشتی؟
عباسی: خیلی خوشحال شدیم و هنوز هم این خوشحالی ادامه دارد. آدمهایی که از قدیم همدیگر را میشناسند و از ابتدا با هم شروع کردند همکاریشان راحتتر و جذابتر است مخصوصاً که پوریا پورسرخ خیلی آدم با اخلاقی بود و هنوز هم هست. یعنی در این سالها هم هیچ تغییری در رفتار و اخلاقش ایجاد نشده و هنوز هم همان آدم با اخلاق 13 سال پیش است از اینکه این اتفاق افتاده و توانستیم با هم همبازی شویم خوشحالم. ما مثل یک خانوادهایم که از قدیم با هم آشنا هستند و به قول پوریا ما از بچگی با هم بزرگ شدیم.
*در سریال کیمیا نقش خواهر و برادر داشتید و اینجا نامزد. در آنجا هر دو نقش خاکستری مایل به منفی داشتید ...
عباسی: همین طوره. البته ما به عنوان بازیگر تلاش میکنیم که نقش هایی با طیفهای مختلف را بازی کنیم و مدام در نقشهای منفی دیده نشویم و نقشمان اقلا سیاه نباشد. این نقشها نقشهایی تقریباً خاکستری و بینابین است.
*در سریال برادر هم بنابر آنچه تاکنون مشخص شده همین طور است.
عباسی: بله. اینجا هم شاید میشود گفت نقش خاکستری قصه حساب میَشویم. این را براساس آنچه تا الان معلوم شده میگویم. بازیگرانی که من تا به حال با آنها دائم یا اقلا زیادتر کار کردم، زیاد نیستند. یعنی فکر نمیکنم که با کسی دو بار پشت سرهم نقشهایی را که اینطوری زیاد به یاد بماند را کار کرده باشیم. من در کیمیا با مهراوه و پوریا بودم. درشهرزاد با پریناز و از آن طرف با شهاب حسینی همبازی بودم. در شیار 143 با مریلا بودم. در شیدایی با امیر جعفری و عطا عمرانی بودم. در تکیه بر باد با اشکان خطیبی. یعنی این طوری نبوده که در دو کار پشت سر هم با یک بازیگر همراه باشم.
*از پارتنرهای به یادماندنی تاریخ سینمای ایران چه نقشهایی برایت به یادماندنی است؟
عباسی: یکی از به یادماندنیترینها نقش مرحوم خسرو شکیبایی و خانم بیتا فرهی در هامون است. البته چون هامون فیلم درخشانی در تاریخ سینمای ایران است و هر دو هم در نقشهایشان درخشان بودند، این پارتنری بیشتر از همه به یاد همه مانده است.
*وقتی پوریا برای بازی در سریال وفا کاندید شده بود شما هنوز بازیگری را شروع نکرده بودی؟
عباسی: من آن موقع سر سریال در چشم باد بودم چون از سال 82 یا 83 رفته بودم سر کار آقای جوزانی. پوریا جزو بچههایی بود که خیلی پرتلاش بود و خیلی صبوری به خرج داد تا به موقعیتش رسید.
*یعنی شما زودتر شروع کردی؟
عباسی: نه. تقریباً با هم شروع کردیم منتهی هر کس یک طرف. البته وفا خیلی خوب دیده شد و پوریا هم در آن خیلی خوب درخشید. کار من دیرتر دیده شد چون پخش سریال در چشم باد دیرتر بود.
*بعد هم رفت سر فیلم روز سوم.
عباسی: بله. خد را شکر پوریا خیلی کارهای خوبی هم در تلویزیون و هم در سینما بازی کرد. روز سوم، وفا، روز حسرتو خیلی کارهای خوب دیگر.
*در این کلاس که میرفتید، به جز شما و پوریا و مجید واشقانی دیگر چه کسانی بودند؟
عباسی: ترانه علیدوستی تقریباً هم دوره ما و کمی جلوتر از دوره ما بود. آرش عاصفی هم بود.
*استادان شما چه کسانی بودند؟
عباسی: آقای تارخ، آقای پسیانی، امیر پوریا و دوستان دیگر.
*به جز موضوع همبازی شدن، بین هنرمندان و به خصوص بازیگران دوستان صمیمیات چه کسانی هستند؟
عباسی: لاله اسکندری هست، شبنم مقدمی هست، شبنم قلی خانی هست، مهراوه شریفینیاهست و دوستان خوب دیگر.
*آیا دوست داری با دوستان نزدیکت همبازی هم باشی؟
عباسی: دوست دارم اما کمتر پیش آمده. با لاله در «در چشم باد» همبازی بودیم و دیگر فرصتی برای این همراهی پیش نیامد. با شبنم یک تله فیلم کار کردم. با شبنم مقدمی کمی بیشتر همکاری داشتم؛ در سریال آقای طلاحمند چند ماه با هم کار کردیم.
*این با هم کار کردن چه تأثیر مثبت یا منفی میگذارد در ادامه این دوستیها؟
عباسی: وقتی با یک نفر مدتها سر کار هستی طبیعتاً بین شما دوستی ایجاد میشود و این دوستیها حتی شکلی خانوادگی به خودش میگیرد. کار ما طوری است که مدت زمانی که در کنار هم هستیم طولانی است و گاهی وقتها پارتنر خودمان را که با او سر یک کار هستیم از اعضای خانوادهمان بیشتر میبینیم. البته از آنجایی که خاصیت شغل ما طوری است که یک مدت فشرده با هم هستیم و بعد بین ما فاصله می افتد، هر کس میرود سر یک پروژه دیگر و با یک عده آدم دیگر سر یک کار دیگر است و خاناواده دیگری شکل میگیرد.
یعنی با افراد زیادی آشنا میشوید و در مدت محدود همکاری دوستیهایی شکل میگیرد اما این دوستیها با همه ادامهدار نیست. الان در برادر، با آقای یاری، آقای پورسرخ و دیگر دوستان در جریان زندگی و مسائل خانوادگی همدیگر هستیم و دوستیها نزدیکتر میشود و بعد که کار تمام میشود، هر کدام سر یک کار میرویم، یکی کارش شبکاری است، یکی میرود شهرستان و کم کم فاصله ایجاد میشود. البته این صمیمیتها از بین نمیرود و دوباره با پروژه بعدی زنده میشود.
*اتفاقات بامزهای که در کیمیا برایتان افتاد یادت هست؟
عباسی: خیلی اتفاقات بامزهای افتاد و نقشهای ما نقشهای خوبی از آب در آمد، من و پوریا و مهراوه با هم خیلی بازی داشتیم و طبیعتاً مثل یک خانواده شدیم، سکانسهایمان هم طوری بود که خدا رو شکر خوب دیده شد.
*توجه کردی که تو پوریا هر دو متولد تیر ماه هستید و مجله ما هم در تیر ماه منتشر میشود؟ یعنی انگار این مصاحبه میتواند برای جشن تولد شما هم باشد.
عباسی: راست میگی. چه جالب! یادم نبود. یادم نبود که پوریا هم تیر ماهی است.
*به این طالع بینیهای و این حرفها اعتقاد داری؟
عباسی: بالاخره یک سری اخلاقها هست که اخلاق تیر ماهی هست. نمیگویم خیلی دنبال این حرفها هستم و کارهایم را بر این اساس انجام میدهم ولی بالاخره برایم جالب است و مثل خیلی از آدمها پیگیری میکنم. خصوصیت تیر ماهیها را که میخوانم خیلی به من نزدیک است.
*از این خصوصیات که مال تیر ماهیهاست و شما خواندی الان چه چیزی یادت هست؟
عباسی: مثلاً اینکه گاهی مودی میشوند، یک موقعی خیلی خوباند و یک موقعی خیلی بد حالشان بعضی وقتها خیلی بد میشود. برای چیزی که دوست دارند خیلی انرژی میگذارند و چیزی که برایشان تمام میشود تمام میشود و دیگر نمیشود درستش کرد. کاری که دوست دارند را با تمام عشق و علاقه انجام میدهند و کاری که دوست ندارند را هم نمیشود راضیشان کرد که انجام دهند.
*ما خیلی دنبال این بودیم که با شما و همسرتان با هم مصاحبه کنیم و یک بار هم عکس همزمان شما را با هم داشته باشیم اما نشد. چرا؟
راد نه اینکه دوست نداشته باشد اما او نگاهی کاملاً جدی به مقوله بازیگری دارد و به آن به شکل شغل من نگاه میکند. برای همین میگوید که چرا من باید عکس بگیرم و بروم روی جلد مجلات. میگوید این شغل توست و تو باید مصاحبه کنی. او مدل زندگی خودش را دارد و زندگی بیحاشیه و آرام را دوست دارد. نه اینکه کسانی که با همسرشان عکس میگیرند را کار بدی بداند اما در مورد خودش میگوید من که کار این نیست. چرا باید عکس بگیرم و عکسم توی مجلات باشد این کار توست.
*شما در کار ایشان دخالت نمیکنی و وارد نمیشوی؟
عباسی: اصلاً بلد نیستم که بخواهم وارد بشوم و دخالت کنم اما از او راجع به کار خودم میپرسم. کار ما کاری است که با مردم در ارتباط است و میَشود پرسید و بنابراین من خیلی با ایشان مشورت میکنم و نظرش را میپرسم.
*چه سوالی میپرسی؟
گلاره: مثلاٌ میپرسم در این نقش و این بازی که داشتم آیا باورپذیر بودم یا نه. یا مثلاً میپرسم به نظرت خوب است که الان دوباره بروم سر یک سریال یا نه. همانطور که گفتم کار ما طوری است که میشود راجع به آن نظر داد چون مردم هم نظر میدهند و آنها هم هستند که باید دوست داشته باشند.از همسرم خیلی مشورت میگیرم ولی کار او خیلی کار تخصصی است و من درباره تولید هیچ سررشتهای نداشتم و ندارم.
*آیا علاقهاش به هنر جدی است یا تفننی؟
عباسی: به کار من خیلی جدی و با علاقه نگاه میکند و پیگیر کار من است اما اینکه یک شاخه تخصصی در هنر را خیلی حرفهای دنبال کند، نه. البته همان طوری که گفتم آدم هنر دوستی است، به هنر و کار من علاقه دارد. از وقتی که با هم ازدواج کردیم رابطهاش با هنر و هنرمندان بیشتر و این ماجرا هم برایش جدیتر شده است.
*از همکاران و دوستانت کدام را بیشتر میبیند؟
گلاره: اجازه بده که اسم نیاورم اما همین قدر بگویم که دوستیها و رفت آمدهای خوب خانوادگی داریم.
*میدانی بازیگر مورد علاقهاش چه کسی است؟
گلاره: راستش هیچ وقت از او نپرسیدم.
*آیا سکانس خاصی از بازیات بوده که خیلی دوست داشته باشد و خیلی تحت تأثیر قرار بگیرد؟
گلاره: هیچ وقت به من نمیگوید این سکانس خوب بودی و آن سکانس بد چون کلا در راستای حمایت کردن از من است. (خنده). اگر انتقاد داشته باشد هم خیلی با ملایمت میگوید و البته اعتماد به نفس کاذب هم نمیدهد. حضورم در کیمیا را دوست داشت، سریال شهرزاد را دوست داشت. فیلم اشیاء در آینه را دوست داشت ولی هیچ وقت خیلی اصرار نمیکنم که حتما نظرش را بگوید چون میدانم راحت نیست که نظر منفیاش را بگوید. همه چیز را در حالت تعادلی قرار میدهیم.
*یعنی در این موارد زیاد حرف نمیزنید.
گلاره: خیلی با هم حرف میزنیم و بحث میکنیم و مثلا او از موفقیتهای من خوشحال میشود و از شکستهایم ناراحت میشود و اما جایی که خوب نباشم با ریزهکاری برای من نمیگوید.
*چطوری با هم آشنا شدید؟
گلاره: ماجرایش طولانی است اما من خلاصه و کوتاه میگویم ما یک آشنایی خانوادگی قدیمی داریم و از طریق عزیزی که از بزرگان سینما و تلویزیون ما هست ( و چون شاید دوست نداشته باشد اسمشان را نمیآورم.)، به هم معرفی شدیم. بعد از اینکه به هم معرفی شدیم مدتی ارتباط خانوادگی داشتیم و بعد ازدواج کردیم.
*شغل زن و شوهر با هم یکی باشد بهتر است یا اینکه شغلشان با هم فرق کند؟
گلاره: خیلی فرق ندارد. مهم این است که همدیگر را درک کنند. یعنی آدم میتواند با همکارش ازدواج کند و درک متقابل داشته باشند و میتواند با یک آدم دیگر ازدواج کند که کاملاً خارج از محیط هنر است. مهم درک است چون زندگی مشترک خیلی فراتر از حرفه و شغل ماست. زندگی مشترک دنیای وسیعی است و به این ختم نمیَشود که ببینیم آیا در کار درکت میکند یا نه. خیلی المانهای مهمی در این مورد اینکه یک ازدواج، ازدواج موفقی باشد وجود دارد. اینکه همکار باشد یا نباشد تعیین کننده نیست، آنقدر ماجرا مهم و پیچیده هست که خیلی نکات مهمتر از این وجود دارد. مهمترین نکته هم درک و احترام متقابل است.
*مهمترین خصیصه همسرتان که شما هم خیلی دوست دارید چیست؟
عباسی: راد آدم بسیار راستگویی است و آدمی است که به آدمها خیلی احترام میگذارد و این خیلی برای من ارزشمند است.