کد خبر 608458
تاریخ انتشار: ۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۰

همایش واکاوی عملیات دفاع سراسری جاده اهواز خرمشهر با حضور جمعی از فرماندهان و رزمندگان لشگر10 سیدالشهداء علیه السلام در سالن همایش های گلزار شهدای بهشت زهرا(س) برگزار شد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، جعفرطهماسبی در همایش واکاوی عملیات دفاع سراسری "جاده اهواز خرمشهر" با حضور جمعی از فرماندهان و رزمندگان لشگر10 سیدالشهداء علیه السلام در سالن همایش های گلزار شهدای بهشت زهرا ء(س) برگزار شد گفت: 31 تیرماه تا 15 مرداد 67 روزهای طلایی ما در دفاع مقدس بود که رزمندگان فقط و فقط به امر امام گوش کردند و بس...و به اعتراف همه فرماندهان این 15 روز مساوی 8 سال دفاع مقدس بود. این 15 روز ماشین جنگی دشمن را منهدم کرد و بینی صدام و حزب بعث را به خاک مالید.

شاید نسل امروز سئوال کنند که چرا کسی این پانزده روز را تحلیل نمیکند؟ یک جواب اینه که تحلیل گری توی صحنه نبرد وجود نداشت و تحلیلگرها فرار رو بر قرار ترجیح دادند. در مصاف دشمن فقط امام بود و امت امام. دیگر کسی نبود که منم منم بگوید. همه مدعیان ماست ها را کیسه کرده بودند. فرمانده هانی که از امام امکانات جنگی میخواستند هنوز فرصت نکرده بودند که به قرارگاهشون بروند و بررسی انجام بدهند. اینجا بود که حسینیان به پا خواستند. روز عید قربان سال67 که مصادف با سوم مرداد ماه بود همه اسلام در مقابل همه کفر قرار گرفت....گرمای 55 درجه و تشنگی هم چیزی برای عرضه نداشتند....چون رزمنده ها آمده بودند با دشمن بجنگند... هرچه خوبی و خیر بود در صحنه بود. توکل، توسل، تحمل، تبسم و تهور.

عجیب تر از همه بدنهایی بود که هر ساعت از تن پوش سبک تر میشد. نزدیکی های ظهرانگار همه محرم شده بودند و برای قربانی به منا میرفتند. از فرط گرما لباسها رو کنده بودند و با زیرپیراهن آرپی جی بدوش و تیر بار به دست در جاده اهواز خرمشهر و کنارهای جاده دنبال دشمن میدویدند. سفیدی زیر پیراهن هاشون حوله احرام رو تداعی میکرد و لبیک گویان به فرمان امام شون میرفتند برای ذبح شدن. روز عجیبی بود. آنقدر سریع بچه ها به دل دشمن زدند که جبهه قاطی پاطی شد. دیگه تیربار و آرپی جی به کار نمیومد اونهایی که سرنیزه ویا نارنجکی در دست داشتند حمله میکردند ویک جاهایی هم کار به مشت و لگد کشید. دشمن با تاریکی هوا فرار رو برقرار ترجیح داد. توی درگیری های تن به تن بعضی از بچه ها گرفتار نفر برها و زره پوش های دشمن شدند و به اسارت رفتند. اونها میگفتند وقتی ما رو عقب میبردند دیدیم تا شهر بصره دشت از تانک و نفربر سیاهی میزد. همه آماده شده بودند بما حمله کنند. اما سر و ته کردند و به گاز از معرکه فرار میکردند...

اون پانزده روز افسانه ای، امام در جماران دست بر دعا و امتش دست بر سلاح ، تکلیف جنگ رو یکسره کردند. در این چند روز تابلویی از وفاداری رزمندگان به امامشون ترسیم شد و سندی در تاریخ ثبت شد که نظیرش رو ما درتاریخ جنگ صفین شنیدیم. اونجایی که سردارسپاه حیدر کرار به خیمه دشمن رسید و دقایقی کافی بود که خیمه فتنه ویران شود اما دستور مولا این بود که مالک برگرد. اینجا میدان نبرد واقعی بود و مالک به فرمان مولا برگشت. رزمنده ها از این میدان هم سر بلند بیرون اومدند. جایی که جنگ مغلوبه شد. و دشمن خوار ذلیل با تتمه نیروهای شاخ شکسته وتانک های برجک پریده میرفت که خبر شکست  را به صدام افلقی و اربابانش برساند فرمان امام رسید که رزمنده ها درتعقیب دشمن  در مرز متوقف شوند و اجازه شرعی عبور از مرز رو ندارند. همه میدونستند که اگر دنبال دشمن کنند براحتی میتوانند به بصره والعماره برسند. بقول دوستان اگر، اینطرف مرز گلوله بخوری به لقاء خدا میرسی و اگر اونطرف مرزگلوله ای نوش جان کنی در اسفل سافلین مهمان میشوی.

11 مرداد روز عید غدیر و عملیات غدیر تیر خلاص فرزندان خمینی در دفاع مقدس 8 ساله بود. دشمن تمام توانش رو هم به میدان آورد و نصرت خدا شامل حال رزمندگان شد و تقریبا جبهه جنوب به سکون رسید و از آنروز به بعد دشمن بعثی بساطش رو جمع کرد و پشت مرزهایش مستقر شد.

و اینگونه نصرت سربازان خمینی عزیز در با قربان شروع و به غدیر ختم شد و آبرویی که امام با خدا معامله کرد ضامن پیروزی شد.