به گزارش مشرق، محسن جلالپور، رئیس اتاق بازرگانی ایران که دو هفته پیش دچار عارضه قلبی شده بود امروز در نامهای از ادامه فعالیت در این سمت استعفا کرد.
جلالپور در استعفانامه خود نوشته است: «حال در بستر بیماری افتادهام، رمقی نمانده. پزشکان صریحاً مرا از اشتغالات سنگین و تنشزا تا پایان عمر نهی میکنند. میدانم در بحبوحه کارزار سخت شما زنان و مردان کارآفرین ایرانی، برای نجات اقتصاد ملی نمیتوان پذیرفت سخنگوی بخش خصوصی، ناقص و نیمهکاره درخدمتتان باشد، علیهذا امروز اقتضای خدمت به شما، استعفا از ریاست اتاق ایران است».
متن کامل نامه استعفای محسن جلالپور بهشرح زیر است:
وه،که با این عمرهای کوته و بیاعتبار...
٢٤خرداد١٣٩٤ مهمترین روز و بزرگترین افتخار زندگی من است، روزی که ازسوی کارآفرینان این کشور بهعنوان سخنگوی بخش خصوصی ایران برگزیده شدم. آن روز کرسی ریاست اتاق ایران به امانت به من سپرده شد و مأموریتی بس خطیر و بزرگ پیش رویم نهاد. میدانستم کار بس دشواری پیش رو دارم. تحریمهای چندلایه، انباشت عظیم بیکاران و رکود مزمن کشور را تهدید میکرد. نبرد سنگین با تورم درجریان بود. بنگاهها از نفس افتاده و حال اقتصاد اصلاً خوب نبود.
مسئولیت سنگینی پذیرفته بودم وعهد کردم هرچه دارم بر سر این خدمت بنهم.
بر این عهد صادقانه ایستادم و کوتاهی نکردم.
چهبسیار زنان و مردان پاکنهاد در هیئت رئیسه، هیئت نمایندگان و سازمان اتاق که در این تلاش بیش از من کوشیدند. این مأموریت مهم تمام ساعات عمر من، تمام نیروی بدنی و مهمتر از همه، بسیج همه قوای عاطفی و روحیام را میطلبید.
قلب من سابقه بیماری داشت اما گمان داشتم اشتیاق روحی خدمت به ایران عزیز این عضو بیمار را نیز همراه خواهد کرد. در ابتدای سال جاری عارضه قلبی چند روزی بستریام کرد. پزشکان کار سنگین و پرتنش را اکیدأ ممنوع کردند اما نمیتوانستم کار را وانهم. به خود گفتم باز میکوشم اما اجازه نخواهم داد تنش کار مرا بیازارد، اما نشد.
بهباور من بنگاهها سرمایه اصلی اقتصاد هر کشورند. من که خود بارها بنگاه ساخته و برای توفیق آن جنگیده بودم نیک میدانستم هربنگاه موفق عصاره سرمایه گذاری و تلاش سالیان دهها، صدها و هزاران ایرانی است. وقتی مرگ بنگاهی را میدیدم، هنگامی که زانوزدن فعالان اقتصادی را ناظربودم، آنگاه که در هرجا و هرسفر صدها جوان لایق ایرانی از من تقاضای شغل داشتند چگونه میتوانستم رنج نبرم؟!
مشاهده هجوم یکپارچه دشمنان خارجی ایران در عرصه بین الملل در کنار سنگاندازی و کلوخپرانی داخلی دائماً قلبم را جریحهدار میکرد.
هرشب به خود نهیب میزدم که تو ضامن همه آنچه میگذرد نیستی... حدیث با نفس میکردم که در این ساختار بزرگ و عریض و طویل تو عضو کوچکی هستی که باید تا میتوانی در انجام وظیفه خود، خوب بکوشی... اما مگر قلب آدمیزاد زبان آدمی سرش میشود؟! میسوزد و کار دستت میدهد.
این قلب دمدمیمزاج و فرصتطلب... .
القصه، بامداد چهارشنبه دوهفته قبل پس از بازگشت از سفر کردستان آنچه پزشکان پیشبینی میکردند پیش آمد، مرگ را بهچشم دیدم، تجربهای است خنک و تسلیبخش...
گفتمش:
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
حال در بستر بیماری افتادهام، رمقی نمانده. پزشکان صریحاً مرا از اشتغالات سنگین و تنشزا تا پایان عمر نهی میکنند. میدانم در بحبوحه کارزار سخت شما زنان و مردان کارآفرین ایرانی، برای نجات اقتصاد ملی نمیتوان پذیرفت سخنگوی بخش خصوصی، ناقص و نیمهکاره در خدمتتان باشد، علیهذا امروز اقتضای خدمت به شما، استعفا از ریاست اتاق ایران است.
این استعفا قطعی از سر وظیفهشناسی و امانتداری و متکی بر عقل و تدبیر است.
در کمال فروتنی از تک تک شما عزیزان سپاسگزاری و از تقصیر و قصور خود عذر خواهم. از شما میخواهم این خدمتگزار کوچک را عفو و از دعا فراموش نکنید.
فرصت خدمت به این سرزمین جاودانه و این مردم خوب برای هرکس بهاری زودگذراست. فرصتهایتان را غنیمت شمرید و قدر بدانید.
فردا بیشک از آن ایران است.
جلالپور در استعفانامه خود نوشته است: «حال در بستر بیماری افتادهام، رمقی نمانده. پزشکان صریحاً مرا از اشتغالات سنگین و تنشزا تا پایان عمر نهی میکنند. میدانم در بحبوحه کارزار سخت شما زنان و مردان کارآفرین ایرانی، برای نجات اقتصاد ملی نمیتوان پذیرفت سخنگوی بخش خصوصی، ناقص و نیمهکاره درخدمتتان باشد، علیهذا امروز اقتضای خدمت به شما، استعفا از ریاست اتاق ایران است».
متن کامل نامه استعفای محسن جلالپور بهشرح زیر است:
وه،که با این عمرهای کوته و بیاعتبار...
٢٤خرداد١٣٩٤ مهمترین روز و بزرگترین افتخار زندگی من است، روزی که ازسوی کارآفرینان این کشور بهعنوان سخنگوی بخش خصوصی ایران برگزیده شدم. آن روز کرسی ریاست اتاق ایران به امانت به من سپرده شد و مأموریتی بس خطیر و بزرگ پیش رویم نهاد. میدانستم کار بس دشواری پیش رو دارم. تحریمهای چندلایه، انباشت عظیم بیکاران و رکود مزمن کشور را تهدید میکرد. نبرد سنگین با تورم درجریان بود. بنگاهها از نفس افتاده و حال اقتصاد اصلاً خوب نبود.
مسئولیت سنگینی پذیرفته بودم وعهد کردم هرچه دارم بر سر این خدمت بنهم.
بر این عهد صادقانه ایستادم و کوتاهی نکردم.
چهبسیار زنان و مردان پاکنهاد در هیئت رئیسه، هیئت نمایندگان و سازمان اتاق که در این تلاش بیش از من کوشیدند. این مأموریت مهم تمام ساعات عمر من، تمام نیروی بدنی و مهمتر از همه، بسیج همه قوای عاطفی و روحیام را میطلبید.
قلب من سابقه بیماری داشت اما گمان داشتم اشتیاق روحی خدمت به ایران عزیز این عضو بیمار را نیز همراه خواهد کرد. در ابتدای سال جاری عارضه قلبی چند روزی بستریام کرد. پزشکان کار سنگین و پرتنش را اکیدأ ممنوع کردند اما نمیتوانستم کار را وانهم. به خود گفتم باز میکوشم اما اجازه نخواهم داد تنش کار مرا بیازارد، اما نشد.
بهباور من بنگاهها سرمایه اصلی اقتصاد هر کشورند. من که خود بارها بنگاه ساخته و برای توفیق آن جنگیده بودم نیک میدانستم هربنگاه موفق عصاره سرمایه گذاری و تلاش سالیان دهها، صدها و هزاران ایرانی است. وقتی مرگ بنگاهی را میدیدم، هنگامی که زانوزدن فعالان اقتصادی را ناظربودم، آنگاه که در هرجا و هرسفر صدها جوان لایق ایرانی از من تقاضای شغل داشتند چگونه میتوانستم رنج نبرم؟!
مشاهده هجوم یکپارچه دشمنان خارجی ایران در عرصه بین الملل در کنار سنگاندازی و کلوخپرانی داخلی دائماً قلبم را جریحهدار میکرد.
هرشب به خود نهیب میزدم که تو ضامن همه آنچه میگذرد نیستی... حدیث با نفس میکردم که در این ساختار بزرگ و عریض و طویل تو عضو کوچکی هستی که باید تا میتوانی در انجام وظیفه خود، خوب بکوشی... اما مگر قلب آدمیزاد زبان آدمی سرش میشود؟! میسوزد و کار دستت میدهد.
این قلب دمدمیمزاج و فرصتطلب... .
القصه، بامداد چهارشنبه دوهفته قبل پس از بازگشت از سفر کردستان آنچه پزشکان پیشبینی میکردند پیش آمد، مرگ را بهچشم دیدم، تجربهای است خنک و تسلیبخش...
گفتمش:
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
حال در بستر بیماری افتادهام، رمقی نمانده. پزشکان صریحاً مرا از اشتغالات سنگین و تنشزا تا پایان عمر نهی میکنند. میدانم در بحبوحه کارزار سخت شما زنان و مردان کارآفرین ایرانی، برای نجات اقتصاد ملی نمیتوان پذیرفت سخنگوی بخش خصوصی، ناقص و نیمهکاره در خدمتتان باشد، علیهذا امروز اقتضای خدمت به شما، استعفا از ریاست اتاق ایران است.
این استعفا قطعی از سر وظیفهشناسی و امانتداری و متکی بر عقل و تدبیر است.
در کمال فروتنی از تک تک شما عزیزان سپاسگزاری و از تقصیر و قصور خود عذر خواهم. از شما میخواهم این خدمتگزار کوچک را عفو و از دعا فراموش نکنید.
فرصت خدمت به این سرزمین جاودانه و این مردم خوب برای هرکس بهاری زودگذراست. فرصتهایتان را غنیمت شمرید و قدر بدانید.
فردا بیشک از آن ایران است.