اگر اینها منفور و مبغوض خدا هستند پس چرا در دنیا مشمول الطاف خدا می باشند؟!
خداوند حکیم در مقام دفع این توهّم می فرماید فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ (55 توبه)؛ این ظواهر تو را به شگفتی نیاورد.
اگرچه خطاب به شخص رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) است ولی در واقع خطاب به امّت است که: متعجب به مال و جاه کافران نباشید؛ این تجمّلات زندگی نشان محبوبیّت آنان در نزد خدا نیست بلکه:
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ... ؛ خدا می خواهد در همین دنیا با همین [اموال و اولاد و جاه و مقام] عذابشان دهد. (سوره توبه، آیه 55)
دارایی بیشتر نشان خوشبختی نیست!
بسیاری از ما خیال می کنیم اگر به مال و ثروت برسیم، فرزندانی داشته باشیم و به مقاماتی نائل بشویم خوشبخت خواهیم بود؛ غافل از اینکه اینها همه اش موجب رنج است و خستگی. مال، هم به دست آوردنش توأم با رنج است و هم حفظ و نگهداریش و هم به مصرف رساندنش!
همچنین است فرزند داری که شاید به مراتب از مالداری دشوارتر باشد! چه بسیار فرزندانی که مایه ی عار و ننگ پدرانشان بوده و هستند.
ما ظاهری فریبا از زندگی کافران و منافقان را می بینیم و می پنداریم که در باطن نیز خوش و خرمّند، غافل از اینکه «از خدا بریدگی» طوفانی در فضای جانشان برانگیخته که لحظه ای آرامشان نمی گذارد؛ همچون پر کاهی در دهانه ی گردبادی از این سو به آن سو پرتابشان می کند. اصلاً ممکن نیست انسان بی خدا آرامشی پیدا کند و روحش آسایشی ببیند: ... أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (سوره ی رعد، آیه ی 28)
بسیاری خیال می کنند چون کم دارند این چنین ناراحتند و اگر بیشتر داشته باشند حالشان بهتر می شود؛ چون پایین شهرهستند ناراحتند، بالای شهر که بروند بهتر می شود؛ یا به آمریکا و اروپا بروند راحت تر زندگی می کنند؛ غافل از اینکه این جهنّم درونی هر جا که بروی همراهت هست و آرامت نخواهد گذاشت.
معروف است که به هدهد گفتند: لانه ات بو می دهد. او هی لانه عوض می کرد، از این لانه به آن لانه می رفت که خوشبو شود. بالاخره گفتند: ای بیچاره! خودت بو می دهی، به هر لانه که بروی آنجا را هم بد بو و عفن می سازی. تو خودت را خوشبو کن؛ لانه ات هر جا که باشد خوشبو می شود!
بی خبر از خدا بد بو است و خودش نمی فهمد، خیال می کند اگر تغییر منزل یا تغییر شغل و تغییر وطن بدهد خوشبو می شود امّا قرآن می فرماید: وَأَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا وَقِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (سوره ی سجده، آیه ی 20)
حقیقت پست دنیا
بزغاله ی مرده ای در مزبله ای افتاده بود، رسول خد (صلی الله علیه واله وسلم) به همراهانشان که از آنجا عبور می کردند فرمودند: این چقدر می ارزد؟!
گفتند: اگر زنده بود یک درهم بیشتر نمی ارزید، حال که مرده است ارزشی ندارد. فرمودند: آیا صاحب این بزغاله ی مرده رضا می دهد که این را به خورد عزیزانش از فرزندان و برادران و دوستان بدهد؟
گفتند: نه؛ بلکه همچنانکه می بینیم می آورد در این مزبله می افکند تا سگ ها و لاشخورها دورش جمع بشوند و با هم مانند سگان به هم پریدن بر سر و کلّه ی هم بکوبند.
فرمود: دنیا در نظر خدا از این بزغاله ی مردار هم پست تر است. هیچ گاه راضی نمی شود این مردار عفن را به انبیا و اولیا و مقرّبان درگاهش بدهد، بلکه آن را در خانه فرعون و نمرود و شدّاد می اندازد که با هم تکالب کنند و سر و کلّه ی هم بزنند و شکم ها پاره کنند: و تزهق أنفسهم و هم کافرون؛ جان از تنشان بیرون برود در حال کفر و خالی از ایمان.
در آن موقع است که فریادشان بلند می شود: یَا لَیْتَهَا کَانَتِ الْقَاضِیَةَ (سوره ی حاقّه، آیه ی 27)
ای کاش نابود می شدم و نه از خودم چیزی باقی می ماند و نه از اعمالم.
مَا أَغْنَى عَنِّی مَالِیَهْ (28)هَلَکَ عَنِّی سُلْطَانِیَهْ(29) (سوره حاقه، آیه 28 و 29)
ثروتم رفت و به دادم نمی رسد. قدرتم رفت و دردی از من دوا نمی کند.» ( همان، آیات 28و 29)
مطلوبیت دنیا، محرومیت آخرت!
وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (سوره ی احقاف، آیه ی 20)
آنچه که می توانستید در دنیا کیف کردید و لذّت بردید و معده ی خود را پر کردید و دیگر جا برای نعمت های بهشتی باقی نگذاشتید تا از آنها بهره ای ببرید؛ امروز، جز ذّلت و خواری و محرومیّت از نعمت های بهشتی حظّی نخواهید داشت.
ما اگر به خانه ی ثروتمند و کریمی برویم و بدانیم موقع ناهار، سفره ی رنگین از غذاهای الوان و رنگارنگ خواهند چید. قبل از ناهار، مقداری شلغم و خیار و آش رشته آوردند، در عین حال که خیلی گرسنه ایم، امّا نمی خوریم. چون پیش خود فکر می کنیم عاقلانه نیست که معده را از خیار و آش و شلغم پر کنیم، آنگاه که سر سفره نشستیم از غذاهای عالی محروم بمانیم.
حال، ما که به خاطر بوقلمون بریان و خورش فسنجان از خوردن شلغم و خیار می پرهیزیم، با چه جرأت به شلغم و خیار دنیا چسبیده ایم و آش رشته ی دنیا را با حرص و ولع تمام سر می کشیم و معده ی جان را از این آشغال ها پر می کنیم. آیا هیچ نمی ترسیم فردا که خداوند کریم، مهماندار عظیم الشّأن ما، سفره ی رنگین خود را چید؛ آن سفره ای که خودش در نامه ی دعوت خویش توصیف کرده: " برتخت هایى جواهرنشان، که روبروى هم بر آنها تکیه داده اند، بر گردشان پسرانى جاودان [به خدمت] مى گردند، با جام ها و آبریزها و پیاله[ها]یى از باده ناب روان، [که] نه از آن دردسر گیرند و نه بى خرد گردند، و میوه از هر چه اختیار کنند، و از گوشت پرنده هر چه بخواهند، و حوران چشم درشت، مثل لولو نهان میان صدف." (سوره ی واقعه، آیات 15 تا 23)
هشدار قرآن!
و وای بر آن روزی که وقتی کنار این سفره بهشتی آخرت می رویم تا از آن متنعم شویم، به ما بگویند: از کنار این سفره برخیزید، دیگر شما از این سفره بهره ای ندارید: "در دنیا با اعمالتان بهره های بهشتی خود را از بین بردید و شایستگی های خود را تباه کردید."
برای شما سفره ی دیگری پهن کرده ایم: " درخت زقوم، خوراک گناه پیشه است، چون مس گداخته در شکمها مى گدازد، همانند جوشش آب جوشان، او را بگیرید و به میان دوزخش بکشانید، آنگاه از عذاب آب جوشان بر سرش فرو ریزید، بچش که تو همان ارجمند بزرگوارى." (سوره دخان، آیات 43 ای 49)
اینها بیدار باش های قرآن است تا ما را از خواب غفلت بیدار کند.