به گزارش مشرق، يكي از خبرهايي كه چندي پيش در عالم مجازي منتشر شد اعلام نگراني از بابت رشد طلاقهاي توافقي در كشور است. آمارهاي مربوط به اين موضوع هر چند جديد نبود اما ميديدم كه اطرافيانم چطور با ديدن اين خبر نگران شده بودند چون به تصور عموم مردم اگر تا ديروز آمار طلاق كشور بالا بود هميشه يك طرف زندگي درخواست طلاق ميداد و طرف دوم مخالف جدايي بود؛ همين موضوع باعث ميشد كه روند طلاق به درازا كشيده شود.
اگرچه اين خواست ما نيست اما رويه طلاقها در گذشته ثابت ميكرد كه ميتوان حداقل روي دو زوج كار كرد تا مانع از جدا شدنشان باشيم اما با اعلام آمارهاي رسمي از طلاقهاي توافقي همين اميد هم نااميد شده است. زيرا كار به جايي رسيده كه دو طرف زندگي مشترك حاضر به جدايي سريع شدهاند و اين يعني چيزي بالاتر از خطر. در پرونده امروز با نگاهي آماري به وضعيت طلاق، در عين حال به آسيبشناسي موضوع ميپردازيم.
عدم توازن رشد طلاق و ازدواج
بررسي روند اجتماعي ايران به طور مشخص در حوزه ازدواج و طلاق نشان ميدهد ما در اين رابطه با مسائل متعددي روبهرو هستيم. تغييرات طلاق در طول سالهاي گذشته هميشه مثبت بوده است يعني وقتي ميزان طلاقهاي سالهاي اخير را نسبت به سالهاي قبل بررسي ميكنيم ميبينيم درصد تغييرات رو به رشد است. در نقطه مقابل اكثر اين سالها رشد ازدواج منفي بوده، يعني ما اگر در محور مختصات درصد تغييرات اين دو پديده را نمايش دهيم طلاق قسمت بالاي تغييرات و ازدواج در بخش پايين خواهد بود و اين فاصله و شكاف با يك شيب قابل توجهي در حال افزايش است و با توجه به جمعيت 11 ميليون نفري مجردها كه در سن ازدواج قرار دارند نگرانكننده است.
طلاق و افزايش زنان سرپرست خانوار
نكته مهم ديگر افزايش تعداد زنان سرپرست خانوار به عنوان يكي از تبعات افزايش طلاق در كشور است. اگر آمار سرشماري سالهاي 85 - 75 و 90 را تحليل كنيم ميبينيم در سال 75 بيش از يك ميليون و 200 هزار نفر زن سرپرست خانوار در كشور وجود داشته است. اين آمار در سال 85 به يك ميليون و 663 هزار نفر رسيده است اما در سال 90 با يك شيب قابل توجه به 2 ميليون و 563 هزار نفر رسيدهايم، يعني در فاصله 10 ساله سرشماري سالهاي 75 و 85، درصد تغييرات و رشد زنان سرپرست خانوار حدود 39 درصد بوده است اما در فاصله پنج ساله 85 تا 90 اين رشد به بيش از 53 درصد رسيده است. از طرف ديگر فاصله زندگي مشترك كه قبلاً پنج سال بوده، امروز به سه سال زندگي مشترك رسيده است.
بگذاريد توضيح دهم كه در اين ميان منظور از فاصله زندگي مشترك، زماني است كه زوجها زندگي مشتركشان را آغاز ميكنند تا زماني كه طلاق بگيرند. نكته مهم بعدي، طلاقهاي هنگام عقد است كه باز اطلاعات و دادههاي مراكز ارائهكننده خدمات كاهش طلاق نشان ميدهد كه درصد رو به رشد اين نوع طلاقها هم روند نگرانكنندهاي به خود گرفته است.
طلاق و آسيبهاي تجرد قطعي
يكي از چالشهاي ديگر موضوع ظهور و پررنگ شدن پديدهاي به نام «تجرد قطعي» است. منظور از تجرد قطعي يعني اشخاص يا عمدتاً زناني كه با افزايش سن و تعويق ازدواج عملاً از سن ازدواج و باروري عبور كردهاند و حالا تنها زندگي ميكنند يا اينكه پيشتر ازدواج كرده بودند اما اينك با گرفتن طلاق و عبور از سن ازدواج به زندگي مجردي روي آوردهاند.
حالا چرا تا اين اندازه نسبت به اين زنان نگراني وجود دارد؟ شما يك سبد را در نظر بگيريد و حمايتهاي عاطفي، رواني، شغلي و پاسخ به نيازيهاي جنسي را در آن ببينيد.
شما وقتي ميبينيد بخش قابل توجهي از گروه زنان مطلقه ما به دليل اينكه مهارتهاي لازم ورود به بازار كار را ندارند، نميتوانند به راحتي جذب بازار كار شوند چراغ هشدار آسيب اجتماعي در اينجا به شما چشمك ميزند چون عملاً در نبود مهارتهاي شغلي و امكان جذب شدن به بازار كار، افرادِ پشت نوبت سازمانهاي حمايتي مثل كميته امداد و بهزيستي روز به روز بيشتر و بيشتر ميشود در حالي كه اولاً خدمات و كمكهاي اين سازمانها كفاف اين همه جمعيت را نميدهد و در ثاني براي گذران يك زندگي كافي نيست.
آسيبهاي فرزندان طلاق
پديدهاي كه به ويژه در ميان زوجهاي طلاق گرفتهاي كه بچهدار شدهاند شاهد هستيم، تبعات افزايش ميزان طلاقها در كيفيت زندگي و تربيت فرزندان است كه در بهترين شرايط و با وجود مديريت منطقي از طرف زوجي كه طلاق گرفتهاند اثرات منفي جدايي والدين در ذهن كودك از بين نميرود چه برسد به اينكه برنامهاي هم اين وسط وجود نداشته باشد. پس اين هم موضوعي است كه به سادگي نميشود از كنار آن رد شد. به عنوان مثال اگر امروز بخواهيم تحليلي از وضعيت كودكان بزهكار ارائه كنيم ميبينيم اين حوزه سخت تحت تأثير پديده طلاق است و همين يك واقعيت اجتماعي نشاندهنده عمق تأثيرات منفي بر زندگي، ذهنيت و سرنوشت كودكان طلاق است.
قبح ابغضالحلال فرو ريخته است
از سوي ديگر افزايش روزافزون پديده طلاق به نوعي قُبح اين مسئله را شكسته و نوعي عاديسازي در اين زمينه پديد آورده است. در باورهاي ديني ما طلاق در عين حال كه فعل حلال است اما در عين حال ابغضالحلال نيز به حساب ميآيد. آن هم به دليل موج تبعات و ظهور پديدههاي منفياي كه بعد از طلاق، افراد و جامعه را در بر ميگيرد و درگير ميكند و زندگي خيليها را حرام يا آغشته به حرام ميكند!
آينده خوبي در انتظارمان نيست
با يك نگاه كلي ميتوانيم بگوييم آنچه امروز از كاهش آمار ازدواج و در مقابل افزايش آمار طلاق در كشور ميبينيم آينده خوبي در انتظارمان نيست؛ دستكم آمارها بيانگر چنين وضعيتي هستند. ما امروز به ازاي هر پنج ازدواج با يك طلاق روبهرو هستيم. به عبارت ديگر هر ساعت حدود 20 طلاق اتفاق ميافتد. طبيعتاً اين شرايط، شرايط خوبي نيست براي خانوادهها و جامعه ما، شايد اين آمارها اتفاقاً براي يك جامعه ديگر اميدبخش هم باشد اما در جامعه ما وضعيت فرق ميكند. امروز در بعضي از استانها ما به آمار يك طلاق به ازاي كمتر از چهار ازدواج رسيدهايم كه طبيعتاً اين وضعيت نگرانكنندهتر است و ادامه اين روند پيامدهاي منفي قضيه را بيشتر ميكند. لذا در يك كلام ازدواج و طلاق اصلاً در وضعيت نرمال و طبيعي قرار ندارد.
نویسنده : دكتر روزبه محمدي -آسيبشناس اجتماعي و محقق در حوزه خانواده
منبع:روزنامه جوان