به گزارش مشرق، بشیر شاهنظری، 23 ساله و اهل سنندج است. وی در حمله مسلحانه به پاسگاه حضور داشته است. این حمله منجر به شهادت تنی چند از ماموران نیروی انتظامی شد.در ادامه گفتگو با وی را میخوانید.
شما تا پیش از دستگیری یکی از اعضای گروهک «توحید و جهاد» بودهاید، میخواهیم برای شروع از زبان شما در مورد اقدامات گروه بدانیم.
راستش را بخواهید باید بگویم که در گروه توحید و جهاد هر اقدامی انجام شد، در واقع نوعی جنایت بود. نمیشود برای اقدامات صورت گرفته در گروه تقسیمبندی کرد. وقتی علیه یک مسلمان اسلحه کشیده میشود، بدون شک این جنایت است. اگر بخواهم تیتروار توضیح بدهم، اولین اقدام در گروه حمله به دو پادگان بود، بعد از یک طلافروشی در قروه سرقت شد، بعد از یک شرکتی سرقت شد که همراه با گروگانگیری بود، ترور چهار محیطبان، ترور ماموستا شیخالاسلام، ماموستا برهان عالی و... از دیگر اقدامات گروه بود.
الان پشیمان هستی؟
بله، همین که الان حاضر شدم به سوالات شما جواب بدهم، نشان میدهد که پشیمانم چون به هر حال این مصاحبهای که الان انجام میدهم، میدانم بعدا به خاطرش تکفیر میشوم. من هر بار هم که افشاگری کردم، بهشدت تکفیر شدم. الان هم این پشیمانی میان من و خدای من است و امید دارم که بخشیده شوم.
اما شما برای «اعتقاد» این کارها را کردید، درست است؟
بله ما برای اعتقادمان این اقدامات را انجام دادیم. ما به کارهایی که میکردیم، معتقد بودیم. اما فریب خوردیم. این اعتقاد اشتباه، حاصل فریب بود. بدبختی ما این بود که همه دنیا، نظام اسلامی ایران را میشناسند، اما ما خودمان که در این کشور زندگی میکردیم نتوانستیم حقیقت را تشخیص دهیم. ما بهخاطر ناآگاهی فریب خوردیم و به این مسیر افتادیم. به ما اینگونه آموزش داده بودند و گفته بودند که ما حکومت اسلامی را احیا میکنیم، سنت پیامبر(ص) را باز میگردانیم. یعنی معتقد بودیم که اینها در نظام ایران از میان رفتهاند و ما موظف به بازگشت این مسائل هستیم. ما معتقد شده بودیم که قانون اساسی ایران کفر است، دادگاههای ایران براساس قرآنی که خدا نازل کرده است حکم نمیکنند. حکایت زندگی ما مانند آن شخصی شد که دکمههای لباسش را یکییکی میبندد و وقتی به دکمه آخر میرسد تازه متوجه میشود که در ابتدا یک دکمه را اشتباه بسته است و در نتیجه تا انتها دکمهها اشتباه بسته شدهاند.
ما وقتی دستگیر شدیم تازه فهمیدیم که چه بلایی به سرمان آمده است، ما در آخرین لحظه فهمیدیم که راه را اشتباه رفتهایم. در همین زندان قانون اساسی را مطالعه کردیم و تازه فهمیدیم که راجعبه چیزی که نمیدانستیم قضاوت کرده بودیم و چقدر هم اشتباه تصور کرده بودیم. در همین زندان وقتی کتابهایی را که در رد وهابیت توسط علمای اهل سنت نوشته شده بود مطالعه کردیم متوجه شدیم که چه کلاهی سرمان رفته است.
از نگاه تو که امروز پشیمان شدهای و به قول خودت حقیقت را فهمیدهای، انحرافات در اندیشههای وهابیت چیست؟ در واقع تفاوت اهل سنت با تفکر انحرافی وهابیت چیست؟
الان کسی که وهابی میشود خودش را اهل سنت معرفی میکند و غیر خودش را هم که تکفیر میکند. یک وهابی همه تفکرات غیر خودش را کفر میداند. مثلا اگر یک شخص وهابی بخواهد یک مسلمان شیعه یا سنی را جذب کند از ابتدا کتابهایی را برای آموزش واجبات به او تدریس میکند! یعنی از ابتدا قصد دارد لاالهالاالله را به او آموزش دهد! این یعنی چه؟ این حرکت یعنی اینکه این شخص وهابی، آن فرد مسلمان را که قصد دارد جذب کند اساسا نهتنها مسلمان نمیداند، بلکه وی را کافر فرض کرده که آموزش را از مرحله توحید آغاز کرده است! یعنی سعی میکند که اصل دین را آموزش دهد و بگوید خدایت کیست و اصولت چیست! من در اینجا این سوال را مطرح میکنم که اساسا چطور میشود وهابیت را اهل سنت نامید؟ وقتی که یک وهابی همه مسلمانان غیر وهابی را کافر میداند، آن هم بهخاطر مسائلی همچون توسل یا استعانه! علمای اهل سنت در کتابهای معتبر در همین مورد توسل مطرح کردهاند که در این مورد اجماع وجود دارد. یعنی بحث توسل در امت اسلامی مورد قبول بوده است.
در مورد ترور همین ماموستا شیخالاسلام در گروه میگفتند که ایشان چون عضو خبرگان رهبری است؛ یعنی برای حکومت کار میکند و عضو مجمع تقریب مذاهب هستند، یعنی اینکه میخواهد دین جدیدی بیاورد! در گروه میگفتند که دین اسلام یکی است و اینها قصد دارند تا دین جدیدی را در کنار اسلام بهوجود آورند! غیر از اینها، ایشان بحثهایی مثل توسل و استعانه و دیگر بحثهای مشابه را که از دیدگاه وهابیت کفر است، قبول داشتند. برای همین هم حکم اعدام ایشان در همان گروه صادر شد و در ماه مبارک رمضان سال 1389 هم اجرا شد. البته من در آن عملیات حضور نداشتم و جزئیات آن را دقیق نمیدانم، فقط همین مقدار میدانم که ایشان وقتی قصد خارج شدن از مسجد را داشتند هدف قرار گرفتند و شهید شدند.
خب شما گفتی که فریب خوردی و با ورودت به زندان متوجه شدی که چه اشتباهی کردهای، اینجا مهم این است که بدانیم چه مسیری تو را به این اعتقادات اشتباه کشانده است، برای همین میخواهیم در مورد نقش کاوه ویسی و کاوه شریفی بهعنوان رهبران فکری گروه توضیح دهی؟
کاوی ویسی هسته مذهبی گروه بود و میگفتند که کاوه خیلی باسواد است. اما بعد از اینکه دستگیر شدیم در زندان از کاوه پرسیدیم که میگویند تو خیلی باسوادی و فلان کتاب را حفظی؟! کاوه خودش این مساله را رد کرد. مثلا بیرون که بودیم در مورد کاوه میگفتند که حافظ کل قرآن است، اما در زندان متوجه شدیم که کاوه فقط سوره بقره را حفظ بوده و تازه در زندان چند جزء دیگر را حفظ کرده و هنوز هم نتوانسته قرآن را کامل حفظ کند. کاوه شریفی هم که با نام مستعار ابوبکر فعالیت میکرد، هسته جذب گروه بود. اگر بخواهم مختصر و ساده توضیح دهم باید بگویم که اگر کاوه شریفی نبود، شاید هیچگاه این گروه تشکیل نمیشد. در واقع شریفی هم یک هسته و تشکیلات را مدیریت میکرد که باعث تشکیل گروه شد و او هم چندان در مباحث دینی و اسلامی تبحر نداشت. الان با وجود گذشت چندین سال هنوز نتوانستهام فریبی را که از این افراد خوردهام فراموش کنم.
اقدامات «توحید و جهاد» در چه دوره زمانی رخ داد؟
اقدامات توحید و جهاد در بهار 88 شروع شد و دقیقا تا بهار 1390 طول کشید. از یک اردیبهشت سال 90 آخرین خانه تیمی «توحید و جهاد» هم کشف شد و در آنجا هم چهار نفر کشته شدند و از آن به بعد دیگر حتی یک تیر در سنندج شلیک نشده است.
منبع: پنجره