هدف گرفتن هنرمندان ايراني و استفاده از حساسيت هاي آنها و تبديل کردن شان به مجسمه اعتراض عليه ايران حربه اي است که بارها و بارها درباره ايران استفاده شده است. با اين تفاوت که تاريخ مصرف هر هنرمندي متفاوت است.

سرويس فرهنگي مشرق، حضور سينماگران ايراني در غرب بيش از اين که رنگ هنري بگيرد رنگي سياسي گرفته است. اين را مي شود از حواشي فعاليت هاي آن سوي مرزهاي اين هنرمندان فهميد. مردان بيشتر فيلم ساز هستند و آثارشان در جشنواره هاي رنگارنگ از لوکارنو گرفته تا کن به نمايش در مي آيد و بعد هم سر بزنگاه چند مصاحبه مي کنند و عکس مي گيرند و مي شوند فعال فرهنگي معترض. اين نظريه را هم مي شود با يک بررسي آماري از مصاحبه ها و موضع گيري هاي کارگردانان جشنواره اي به اثبات رساند.
اخيرا سينماگران زن هم به اين قافله اضافه شده اند. زنان مشهور سينماي ايران در جشنواره هاي آن سوي آب ها بيش از آن که به واسطه اثرشان مورد توجه قرار بگيرند به خاطر ايراني بودن و شکل ظاهر شدن شان که متفاوت از ظاهرشان در ايران است سوژه مي شوند.
نمونه اش خانم ميترا حجار بود که چند فيلمي در سينماي غرب بازي کرد، فيلم هايي که تقريبا هيچ وقت گل نکردد، اگر چه حجار از ديگران کم حاشيه تر بود ولي چند باري بواسطه حضور بدون حجاب در فيلم هاي آن طرف آبي سوژه خبري شد.
نمونه ديگر گلشيفته فراهاني است. او هنرپيشه خوش آتيه اي در ايران به نظر مي رسيد. چند فيلمي هم که باز کرد کم بيش، خوب از آب در آمدند. اما تصميم ناگهاني براي بازي در فيلم "ريدلي اسکات" و بعد هم عکس هايي که در مصاحبه مطبوعاتي گرفت کارش را در ايران سخت کرد. حالا بايد پرسيد آيا فراهاني به يک پديده سينماي غرب تبديل شد؟ آيا پس از اسکات کارگردان مهم ديگري از هاليوود براي بازي او درخواست کرده است؟ آيا فراهاني موضوع مقالات سينمايي نشريات هنري آمريکا و اروپا است؟
متاسفانه پاسخ به سوالات منفي است. بازي در فيلم ريدلي اسکات تنها نتيجه اي که براي فراهاني داشت سخت کردن شرايط براي حضور در سينماي ايران بود کاري که او با فيگورهايش مقابل دوربين هاي مطبوعاتي پس از فيلم پيچيده ترش کرد.گلشيفته فراهاني البته اخيرا به عنوان عضو هيات داوران جشنواره لوکارنو نيز پذيرفته شده است و اين خودش سوژه اي است که رسانه ها به سراغ او بروند، اما نه براي به ميان کشيدن يک بحث هنري. نمونه اين اقبال رسانه اي را مي شود در بي بي سي فارسي پيدا کرد؛ مصاحبه با اين تيتر منتشر شده است:"گلشيفته فراهاني: تا جايي که بتوانم از سياست فرار مي کنم" و سرتاسر مصاحبه گفت و گو کننده مي کوشد که تا جايي که مي شود تا فراهاني را به موضع گيري سياسي مجبور کند، اگر چه فراهاني چند باري از زير سوالات زهر دار مصاحبه کننده مي گريزد اما او جوان است و مانند همه جواناني که زود به شهرت رسيده اند نقطه ضعف هايي نيز دارد.شايد اگر پخته تر بود کمي محاسبات را در کارش دخالت مي داد. او تنها 27 سال دارد و مسير طولاني در راه حرفه اي شدن، اما هيچگاه نگاهي به گذشته نداشته و اين سوال را از خود نپرسيد که آيا بايد براي يک لحظه هم که شده در داغ شدن بازارش آن هم به صورت ناگهاني شک کند. شايد اگر در نمونه هاي ديگري مانند خودش در گذشته تامل مي کرد اندکي ماجرا متفاوت بود.

فراهاني در پاسخ به خبرنگار بي بي سي مي گويد که تا مي تواند از سياست فرار مي کند و اگر زماني به سراغ آن برود اين رويکرد بعد هنري خواهد داشت و نه شبيه سياستمدار. اما وقتي خبرنگار با زيرکي ماجراي ممنوع الخروج شدنش را وسط مي کشد، احساساتي شده و موضع مي گيرد و گله مي کند. خبرنگار انگار که نقطه ضعف را پيدا کرده باشد، مي پرسد اگر به تو تضمين بدهند به ايران بر مي گردي؟ او جواب منفي مي دهد و تاکيد مي کند که تضميني وجود ندارد، و خبرنگار باز با شيطنت مي پرسد اگر اين تضمين داده شود چه که بالاخره فراهاني مي گويد بستگي دارد و....

داستان گلشيفته فراهاني داستان جديدي نيست. انتخاب يک بازيگر، استفاده از حساسيت هاي يک هنرمند، به کار بستن نقطه ضعف ها و سرانجام استفاده تبليغاتي و پايان تاريخ مصرف. اين يک پروژه تکراري است که با طعمه گذاري آغاز و اسطوره سازي پايان مي يابد. در اين ميان شايد تنها برخي مانند عباس کيارستمي باشند که توانسته اند تا به امروز اين قمار را به دقت پيش ببرند جالب اينکه امثال کيارستمي نيز هيچگاه پل هاي پشت سر خود را خراب نکردند. با اين همه اين بازي براي جوانان ناپخته چندان خالي از خطر نيست.

گلشيفته چند فيلم جديد براي امسال در نظر گرفته، يکي "جاي اژدها" از کارگرداني نه چندان مشهور"رولند جفي"  که در آن نقشي محوري ندارد و دو فيلم ديگر که کارگردان يکي شان مرجان ساتراپي سازنده انيميشن "پرسپوليس" است.