همه این دردها در همان روزهایی جان بر لب مهاجران آورد که برخی تمام تلاش خود را به کار گرفتند و وقیحانه اعلام کردند که بنا دارند امام(ره) را به موزه تاریخ بفرستند. آنانی که کمر به حذف امام بسته بودند یاران افغانستانی امام را هم تاب تحمل نداشتند و آنان را بیگانه و خارجی خواندند. برای چند دهه، اخلالی در مسیر مطالبه آرمانهای انقلاب پیش آمد و هزینههایی که افغانستانیها در این مسیر دادند، کم از ایرانیها نداشت. هر چند هنوز هم مسئولانی هستند که به گفتمان انقلاب اسلامی باور ندارند و به آموزههای فراملیتی، فراقومیتی و کارکرد اسلام انقلابی و معنویتگرایی در دنیای مادی جدید باور ندارند.
چندی پیش یک مقام استانی در نامهای به رئیس کمیته تفحص شهدا در واکنش به تشییع پیکر گروهی از شهدای ایرانی گمنام تازه تفحص شده نوشت این شهدا را در استان ما تشییع نکنید، چون هیچ کدام از این رزمندگان از لشگرهای اعزامی استان ما نبوده و در مناطق عملیاتی نیروهای ما شهید نشدهاند فلذا مردم نمیآیند. سردار باقرزاده، در نامهای سرگشاده جواب او را داد و ابراز تأسف کرد از این که او هنوز از حقیقت و ماهیت فرهنگ شهادت و عمق پیوند قلبی مردم با شهدا غافل است و گفت این مراسم برگزار میشود تا تو درس بگیری. مراسم اجرا شد، کاروان شهدا نه تنها در مرکز استان بلکه در تمام شهرستانهای استان تشییع شد. مردم سنگ تمام گذاشتند و تحلیلهای آن مقام مسئول «بیراهه» لقب گرفت.
به طرزی مشابه این ماجرا برای تشییع چند شهید فاطمیون اتفاق افتاد. در یکی از شهرستانها عدهای محدود بنر زدند که اجازه نمیدهیم «افغانستانی» در شهر ما به خاک بسپارید. ماجرا جالب شد. باز هم مردم به میدان آمدند. بنرها را پاره کردند. برای این شهدای افغانستانی که هیچ کدام از بستگانشان در ایران نبودند تا 40 روز عزاداری کردند. آنان را فرزندان خود خواندند و در ترازی متعالی کنایههای سنگین و ضربات کوبندهای به مواضع محقرانه نژاد پرستان زدند.
حالا ماجرای انتظار افغانستانیها هم گویا به روزهای پایانیاش نزدیک شده است. حالا دیگر افغانستانیها را با چیز دیگری هم در دنیا میشناسند. هرجا اسلام و انسانیت تهدید شود، اولینهایی که صف میکشند افغانستانیها هستند و مردم حامی اصلی آنان هستند و چه سرنوشت عجیبی. باز هم برخی مسئولان از مردم جا ماندند.
قرنها گذشته است و امروز کوچه پسکوچههای باریک و تنگ گلشهر، طلاب، جاده سیمان و... در «مشهد» و کوچه پسکوچههای تاریک شهرک قائم و نیروگاه و منطقه شاهابراهیم و...در «قم» گواهی خواهند داند که روزی روزگاری، آدمهایی از «خراسان» و از «قم» بزرگترین شهرهای مهاجرپذیر ایران به پا خاستند و از کیلومترها دورتر از «شام»، رنج جنگ به تن خریدند و پا به سرزمین شام گذاشتند. آدمهایی که زندگیشان را، زندگی کوچک و جمعوجورشان را رها کردند، دختران و پسران خردسال، چشم بادامی زیبایشان را برای آخرین بار در آغوش گرفتند و روانه این سرزمین شدند تا قرنها بعد از ماجرای خونبار عاشورای سال 61، این بار دیگر پرچم سبز اهل بیت(ع) به روی زمین نیفتد و دخترکی دوباره مضطرب نشود و خاطره تلخ «شام» دوباره تکرار نشود.
از «خراسان» و «قم» تا «شام» راهی نیست. همانطور که از «افغانستان» تا «ایران» راه نبود و «آرمان» جغرافیای مرزهای افغانستانیهاست و «شام» را این بار افغانستانیها از محنت و رنج اهل بیت(ع) رهانیده بودند و امروز «ابوحامد»، «فاتح»، «ابوسجاد» و «سید حکیمِ» افغانستانی قهرمانان جهانی مسلمانان هستند.