«رسول ملاقلی‌پور» معتقد بود افرادی هستند که صدای تیر و تفنگ را نشنیده‌اند ولی خود را وارثان جنگ خواهند دانست. گویی او این پیش‌بینی را می‌کرد که کسانی هستند که سن و سالشان به حضور در جنگ قد نمی‌دهد ولی بعد ادعای ارث و میراث می‌کنند.

به گزارش مشرق، در آستانه هفته دفاع مقدس هستیم و همین موضوع بهترین بهانه شد تا در سری گزارش‌های «قاب جادو در گذر زمان» به اثری نوستالژیک با موضوع جنگ و دفاع مقدس بپردازیم. در این میان «سفر به چزابه» به کارگردانی زنده یاد «رسول ملاقلی‌پور» از جمله آثاری است که علی‌رغم موفقیت‌های بسیار در زمان پخش طی سال‌های اخیر خیلی مورد توجه قرار نگرفته است.

این هفته به سراغ ناخوانده‌ها، ناشنیده‌ها و نادیده‌های این مجموعه تلویزیونی بپردازیم و با «علی یعقوب‌زاده» بازیگر رزمنده مجروحی که در طول سریال با عاطفه رضوی به عنوان پرستار بیشترین بازی را دارد، گفت‌وگو کنیم.

**تلفیق واقعیت و خیال در اثری جسارت آمیز

مجموعه تلویزیونی «سفر به چزابه» را زنده یاد رسول ملاقلی‌پور کارگردانی کرده است و در ادامه ساخت آثاری که مستقیم به جنگ و یا تاثیر آن در جامعه می پرداختند، این بار زنده یاد «رسول ملاقلی پور» دریچه ای جدید به فضای جبهه و جنگ باز کرد.

او این بار به سراغ آدمهایی رفت که به شکل دیگری به جنگ نگاه می کردند اما درگیر این ماجرا می‌شوند.

ملاقلی‌پور ساخت این فیلم ـ مجموعه را از سال 73 آغاز کرد و در نهایت در سال 76 آن را به تلویزیون و سینما سپرد. «سفر به چزابه» عنوان مجموعه‌ای بود که بر اساس دو فیلم «سفر به چزابه» و «نجات‌یافتگان» سریال داستان گروهی گردشگر بود که به مناطق جنگی می‌روند و هر یک از آن‌ها از زمان جنگ داستانی در ذهن دارند.

یکی از آن‌ها کارگردان فیلمی جنگی است که با آهنگ‌ساز فیلمش سر صحنه فیلم‌برداری می‌رود و خود را در چزابه می‌یابد و با رزمندگان شهیدی که کارگردان با آن‌ها آشنا بوده، در صحنه نبرد رو‌به‌رو می‌شود. آهنگ‌ساز ابتدا از محیط می‌هراسد اما به‌ تدریج در حال و هوای جبهه قرار می‌گیرد و به حس مورد نظرش برای ساخت موسیقی فیلم جنگی می‌رسد. در این میان پرستار نجات‌یافته‌ای هم هست که به یاد داستان آخرین روزهای جنگ در یکی از درمانگاه‌های هلال احمر می‌افتد که برای نجات یک مجروح قطع نخاعی به آب و آتش زده بود.

 «سفر به چزابه» علاوه بر کارگردانی موفق ملاقلی‌پور، با استفاده از بازی‌های روان و جاافتاده بازیگران، فیلم‌برداری موفق فرهاد صبا و تدوین خوب شهرزاد پویا بهره گرفته است. بازی‌های درخشان علی یعقوب‌زاده، عاطفه رضوی، مسعود کرامتی،فرهاد اصلانی، جمشید اسماعیل‌خانی، سیامک انصاری، حبیب دهقان‌نسب و... به این سریال جسارت‌آمیز اعتبار دیگری بخشید.

**رزمنده‌ای که حضور زن پرستار را برای مداوا برنمی‌تابد

از نکات قابل توجه سریال که در زمان پخش نوعی ساختارشکنی به شمار می‌رفت، حضور عاطفه رضوی در نقش یک پرستار بود که در طول سریال جوان رزمنده‌ای را که مجروح شده با برانکارد از این سو به آن سو می‌برد تا بتواند جانش را نجات بدهد.

بازی درخشان عاطفه رضوی و کل‌کل‌های او با علی یعقوب‌زاده که نقش آن جوان رزمنده را ایفا می‌کرد، از جمله بخش‌هایی بود که تا پیش از آن در آثار تلویزیونی و سینمایی مطرح نشده بود و مورد توجه منتقدان بسیاری قرار گرفت.

**انتخاب عاطفه رضوی از میان چهره‌های بسیار

در همین رابطه پای صحبت‌های «علی یعقوب‌زاده» نشستیم و او ناگفته‌های بسیاری برای ما گفت که در ادامه می‌خوانید:

-ورود من به سینما با آقای ملاقلی‌پور و در سال 1365 بود که آن زمان 19 ساله بودم و سال چهارم دبیرستان را می‌گذراندم. آن زمان برای ایفای نقش در فیلم «پرواز در شب» انتخاب شدم و با زنده یاد سلحشور هم‌بازی شدیم. من در این فیلم سینمایی نقش رزمنده جوانی را بازی کردم که همراه با سلحشور بود و مدام خوابش می‌برد.

 این ارتباط قطع شد تا سال 1375 که دوباره روبروی هم قرار گرفتیم. آن زمان آقای ملاقلی‌پور دنبال جوانی می‌گشت که از لحاظ شخصیتی به آن کاراکتر «پرواز در شب» نزدیک باشد ولی خوب سن و سال بیشتری داشته باشد. آن زمان دوستان من را پیشنهاد دادند و دعوت شدم و کاراکتر هم انتخاب شد.

-برای ایفای نقش مقابل من بازیگران بسیاری آمدند که در نهایت خانم عاطفه رضوی انتخاب شدند و آقای ملاقلی‌پور هم خیلی حساسیت داشتند که ارتباط ما خیلی بسته باشد و آن ارتباط عاطفی روی کارکتر ما تاثیر نگذارد.

**ماجرای واقعی سریال سفر به چزابه

-آن زمان عده‌ای می‌گفتند که این موضوع (فداکاری پرستار برای نجات رزمنده و کناره‌گیری او از درمان توسط یک زن) خیلی پذیرفته نیست و همه می دانند که دکتر محرم است.

این شخصیت در لحظاتی رفتار کاملا عین واقعیت بوده است. یادم هست ما در جلسه‌ای در دانشگاه تهران اکران فیلم را داشتیم و دانشجویان سوال کردند که شخصیت این قصه برای ما قابل باور نیست و ما در احکام اسلامی داریم که دکتر به بیمار محرم است و این فرد مجروح شده و آن خانم هم امدادگر است. در حالت کاملا اضطرار است ولی این آقا پسر صحبت از محرم و نامحرم می‌کند، اصلا جایی ندارد. رفتارش غیرمنطقی است.

-آقای ملاقلی‌پور گفتند که من زمان جنگ که برای فیلمبرداری رفته بودم، مجروح شدم و در بیمارستان بودم که آنجا یک پرستاری بود که رفتار بسیار جدی و مردانه‌ای داشته است. آنجا یک نوجوان را می‌خواسته به حمام ببرد که درمانش را کامل کنند و عملش کنند. اما آن نوجوان اکراه داشته و اصرار می‌کرده است. مرحوم ملاقلی‌پور می‌گفتند که آن زن میانسال پسر نوجوان را روی کولش انداخت و گفت من کارهای درمانی گنده‌تر از تو را هم انجام داده‌ام و تو که بچه‌ای.

-این شخصیت برای خود من هم غیرقابل باور بود ولی وقتی خاطرات زنده یاد ملاقلی‌پور را شنیدم توانستم با آن ارتباط برقرار کنم و ارتباطی هم که با خانم رضوی داشتیم در همین راستا شکل گرفت. ما در مقابل 2 شخصیتی قرار داشتیم که یکی از آنها به شدت معتقد است و دیگری تنها به کمک و نجات فکر می‌کند.

-این موقعیت وضعیت دراماتیکی ایجاد کرده بود که وقتی تنها می‌شوند، ما این دو شخصیت را با زوایای پنهانشان بیشتر بشناسیم و واکاوی شخصیتی می‌شود که حضور مرحوم جمشید اسماعیل خانی باعث می شود که درام یک شکل دیگری پیدا کند و حالا آدم‌هایی را ببینیم که فارغ از مرزها با هم همراه می‌شوند تا خود را نجات بدهند.

-من از لحاظ شخصیت کارگردان، با کارگردان و کارش آشنایی کامل داشتم ولی شخصیتی که بازی می‌کردم را نمی‌شناختم. یک جاهایی بود که واقعا متوجه نمی‌شدم آقای ملاقلی‌پور چه می‌خواهد که آن هم به واسطه تجربه کمی بود که داشتم. آن زمان حدود 26 سالم بود و جاهایی آقای ملاقلی‌پور بسیار با حوصله من را توجیه می‌کردند. خوشبختانه در طول کار هم دوستانی حضور داشتند که خودشان جنگ را تجربه کرده بودند و آشنا بودند.

**وارثان غیرحقیقی دفاع مقدس از نگاه ملاقلی‌پور

-من هم در دوران دانش آموزی در قالب کاروان‌های فرهنگی هنری به منطقه رفته بودم و آشنایی با حال و هوای جبهه داشتم. مخصوصا سکانسی داشتیم که شخصیت بهروز از من می پرسد آقا رضا؟ که من تلویحا پاسخ شهید باکری را می‌دهم که می‌گوید دعا کن که ما شهید شویم چون اگر بمانیم 3 دسته می‌شویم. دسته اول که می‌بُرند، دسته دوم روی اعتقادات خود می‌مانند و دسته سوم که پشت پا می‌زنند. اما مرحوم ملاقلی‌پور یک دسته دیگر هم از زبان یکی از بازیگران اضافه می‌کند و آن این است که یک دسته دیگر هم اضافه کن که افرادی هستند که صدای تیر و تفنگ را نشنیده‌اند ولی خود را وراثان جنگ خواهند دانست.

انگار ملاقلی‌پور این پیش‌بینی را می‌کرد که کسانی هستند که سن و سالشان به حضور در جنگ قد نمی‌دهد و یا قد می‌دهد و حضور فیزیکی ندارند ولی بعد ادعای ارث و میراث می‌کنند. مرحوم ملاقلی‌پور با این دیالوگ موضع خود را اعلام می‌کند.

-من آن زمان کل فیلمنامه را خوانده بودم و یکی از اتفاقاتی که افتاد و خیلی گل کرد، آن جریان سیالی بود که خیلی لطیف آقای ملاقلی‌پور با آن حرکن کرد و با یک پلانی که بازیگر ما از روی سربند یازهرا(س) رد می‌شود، انگار که از زمان می‌گذرد و ناگاه موبایل کارگردان ما که آقای مسعود کرامتی نقشش را بازی می‌کرد، به دست یکی از رزمندگان می‌افتد و او شماره خانه‌اش را می‌گیرد و با دخترش صحبت می‌کند که در آینده پدرش شهید شده و آن دختر از دید پدر 8 ساله است ولی در واقع 18 ساله است. این سیر زمان با یک موبایل ترفند جالبی بود که ما خودمان را برای 10 سال آینده قضاوت کنیم که آیا هنوز هم ما این نگاه ها را به زندگی داریم یا نه و ملاقلی پور بسیار زیرکانه و از سر درد بیان کرده بود.

-در فاصله میان دو فیلمم نمایش خواندم و فارغ التحصیل کارگردانی بودم و در این 9 سال از لحاظ علمی تجهیز شده بودم و خودم را به روز کرده بودم و در این میان چند کار تلویزیونی هم داشتم.

-من خیلی از خانم رضوی در طول کار یاد گرفتم. ایشان پیش از سفر به چزابه در چند اثر حضور موفق و چشمگیری داشتند و من مقابل ایشان خیلی خودم را جمع و جور کردم که حضور آبرومندی داشتم و وقتی حس و تعهد ایشان را نسبت به نقش می‌دیدم واقعا تحسین برانگیز بود. بیرون از کار که خانم رضوی را می دیدید خانمی بود که بسیار به لباس و ظاهر خود اهمیت می‌داد ولی در زمان کار و در دل بیابان و گرمایی که ما بودیم، ایشان بسیار خاکی و در خدمت کار بودند و آن آفتاب سوزان را تحمل می‌کردند.

**عاطفه رضوی گفت ذره‌ای وجودم در سفر به چزابه جاماند

-خانم رضوی آن زمان جمله ای به من گفت که هیچ وقت یادم نمی‌رود. زمانی که کار تمام شد و خداحافظی می‌کردیم، ایشان گفتند که انگار من ذره ای از وجودم را در این فیلم گذاشتم. من برای این فیلم تعصب دارم چون کم نگذاشتم و خوشبختانه جایزه شان را هم گرفتند.

-سال 75و 76 بود که هلال احمر با این فیلم مشکل داشت و به خاطر نوع نگاهی که به زن و جنگ بود و اعتراضی که کرده بودند فیلم 2 سال توقیف شد و بعد از تلویزیون پخش شد و در ادامه در سینما اکران شد که متاسفانه دیگر آن طور که باید نسخه سینمایی آن دیده نشد.

-2 ویژگی در من و آقای ملاقلی پور بود و آن این است که برای من 2 ژانر قابل گذشت و اغماض است و آن این است که کار ضعیف نباشد و آبرومند باشد و دیگری کارهای مربوط به دفاع مقدس است که حتما باید قوی باشد. چون کار ضعیف منجر به دیدن نشدن است. در همین رابطه کارهای مذهبی هم تعصب خاصی دارم که حتما باید قوی باشد. شما به کارهای آقای ملاقلی پور که نگاه کنید آثار متفاوتی ساخته اند ولی جایگاه فیلم‌های جنگی در میان آثار ایشان بسیار شاخص است و صداقتی در آثارش موج می‌زند که نشان از خلوص او دارد. ملاقلی‌پور با جدیت روی تک تک پلان‌ها کار می‌کرد و من برایم راضی کردن او سخت بود. بعد از سه الی چهار جلسه بود که با هم هماهنگ شدیم.

**ملاقلی‌پور از روی احساس و غریزه کار می‌کرد

-ملاقلی‌پور بسیار حسی و غریزی کار می‌کرد و چون برادرش هم جزو جاویدالاثرها بود، بسیار با فضای خانواده‌های درگیر دفاع مقدس آشنایی داشت.

-وقتی سفر به چزابه ساخته شد، همه از پروداکشن بزرگ آن تعجب کردند و این فیلم هم حس و هم تکنیک را با هم داشت و خودش می‌گفت این فیلم امضاء هنری من در سینمای جنگ است و بعد از آن هم فیلم‌های دیگری را ساخت که باز هم اشاره و نگاهی به جنگ داشتند.

 -ملاقلی پور اخلاق تند و سخت‌گیرانه ای سر کار داشت و آن هم به خاطر تعصبی بود که به کار داشت و شاید در لحظه بسیار هم عصبانی می‌شد ولی به سرعت با مهربانی آن را تلافی می‌کرد.

-سر صحنه میدان مین قرار بود پایش را روی مین بگذارد و مین منفجر شود، آن زمان شیوه‌ای بود که با کمپرس باد حالت انفجار ایجاد می‌شد، خانم رضوی هم نگران این صحنه بود که اتفاقی نیفتد. آقای اکبر محمدی مسئول انفجار جوراب و کفشش را درآورد و پای برهنه‌اش را گذاشت روی محلی که قرار بود انفجار صوری اتفاق بیافتد.

یکباره انفجار شد و هیچ اتفاقی هم برایش نیافتاد و خانم رضوی خیالش راحت شد. صحنه خیلی خوبی هم در کار شد. در طول ساخت چندین بار گوسفند قربانی کردند که اتفاقی برای کسی نیافتد. در طول پروژه البته دو نفر از بین ما رفتند. از جمله آقای پیمان سنندجی زاده که تصادف کرده و فوت کردند.

منبع: فارس