کد خبر 63181
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۸:۲۰

مليحه صدر، دختر امام موسي صدر اعلام کرد، خانواده امام منتظر بازگشت ايشان از ليبي هستند.

به گزارش گروه بين الملل مشرق به نقل از پايگاه اطلاع رساني مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي امام موسي صدر، متن کامل اين گفت وگوي خواندني که چندي پيش از برنامه "پارک ملت" شبکه يک سيما پخش شد بدين شرح است:
 
شهيدي‌فر: شب شما بخير باشد ملت ايران. اينكه يك ايراني جهان را سير كند چيزي تازه‌ايي نيست، در تاريخ ايران، ايرانياني  بوده‌اند كه جهان را سير كرده‌اند. اما در دويست، سيصد سال گذشته كمتر ايرانياني  بوده‌اند كه جهان را فتح كرده باشند. امشب در مورد مردي صحبت مي‌كنيم كه به سادگي و  بدون لشكركشي، در همين سال‌هاي نزديک ما؛ يك ايراني، يك ايراني تمام قد، يك مسلمان  تمام قد، جهان را فتح كرده بود. اينها هيچ اغراق نيست.
حالا از اولين مهمان  برنامه امشب دعوت مي‌كنيم تشريف بياورند تا بلافاصله گفت‌وگوي با ايشان را آغاز  كنيم. سركار خانم صدر، سلام عليكم، بفرماييد. خيلي خوش آمديد. حال شما خوب  است؟
مليحه صدر: خيلي ممنون.
شهيدي‌فر: ان‌شاءالله كه سلامت باشيد. به ايران  خيلي خوش آمديد. و به پارك ملت. شما هر چند وقت يكبار مي‌آييد به ايران؟
مليحه صدر: بسم الله الرحمن الرحيم. من معمولاً تابستان‌ها مي‌آيم.
شهيدي‌فر: هر سال؟
مليحه صدر: سعي مي‌كنم كه يك ماه تابستان را در ايران باشم كه بچه‌ها با  خانواده باشند.
شهيدي‌فر: بچه‌هاي شما؟
مليحه صدر: بله.
شهيدي‌فر: چند  تا بچه داريد؟
مليحه صدر: من يك دختر دارم، چهارده ساله است و اسمش رباب است و  همين امروز هم چهارده سالش شد.
شهيدي‌فر: خوب ان‌شاء الله كه مبارك باشد.
مليحه صدر: و يك پسر دارم كه اسمش موسي است و دوازده سالش است و الآن هم دارند  تماشا مي‌كنند.
شهيدي‌فر: اسمش موسي است؟ و چرا موسي؟
مليحه صدر: بله.هم  رباب و هم موسي [نام‌هاي امام موسي صدر و خواهر بزرگوارشان سرکار خانم ربابه صدر]. يک شانسي داشتم كه خواهر و برادرهايم اين اسم‌ها را براي بچه‌هايشان نگذاشتند،  من توانستم اين دو اسم را داشته باشم، هم از خانواده عمه، يعني رباب خانم و هم از  خانواده خودمان.ان‌شاءالله كه يك درصدي از اين اسم‌ را در شخصيت‌شان داشته باشند.
شهيدي‌فر: ان‌شاءالله.همگي اسم امام موسي صدر را را شنيده‌ايم.سركار خانم  مليحه صدر، دختر امام موسي است.شما دختر كوچكتر امام موسي هستيد، درست است؟
مليحه صدر: بله.درست است.
شهيدي‌فر: شما چهار نفر هستيد؟ بچه‌هاي امام موسي  صدر؟
مليحه صدر.درست است.چهار نفر هستيم.دو برادر و دو خواهر.
شهيدي‌فر: همه که لبنان زندگي نمي‌كنيد؟
مليحه صدر: نه، تا يك مدتي هر كدام‌مان يك ور  بوديم ، الآن دو برادرم لبنان هستند.آقاي صدرالدين صدر و آقاي حميد صدر، و خواهرم  همين‌جا در ايران زندگي مي‌كنند.
شهيدي‌فر: ايشان هم كه قبلا لبنان بودند، درست  است يا اشتباه مي‌گويم؟
مليحه صدر: بيست و چند سال است که ايران هستند.
شهيدي‌فر: بيست و چندسال پيش، پس اشتباه مي‌كنم.شما چند ساله بوديد كه پدرتان  به ليبي رفتند و ديگر برنگشتند؟
مليحه صدر: هفت سالم بود.
شهيدي‌فر: هفت  سال‌تان بود.سال پنجاه و هفت ما.شهريور سال پنجاه و هفت درست مي‌گويم؟ چه ماهي؟
مليحه صدر: نهم شهريور.سي و يكم اوت، هفتاد و هشت.من مي‌خواستم كه اول يك  چيزي خدمت شما بگويم.من خيلي خوش‌حال هستم كه خدمت شما هستم و با بينندگان عزيز  ايراني فارسي صحبت مي‌كنم.
شهيدي‌فر: اين خيلي حس خوبي هست.
مليحه صدر:  خيلي.براي من خيلي شيرين است.زبان فارسي، زبان مادري من هست.با اينكه خيلي صحيح  فارسي حرف نمي‌زنم.
شهيدي‌فر: خيلي خوب صحبت مي‌كنيد.
مليحه صدر: خيلي هم  پدر و مادر اصرار داشتند كه فارسي‌ زبان مادري ما باشد و هم من با اينکه همسرم  لبناني هستند، به بچه‌هايم فارسي ياد دادم.
شهيدي‌فر: شما تهران يا كه قم به  دنيا كه نيامديد؛ بيروت به دنيا آمديد؟
مليحه صدر: من بيروت به دنيا آمدم.درسم  را هم بيروت خواندم.فقط تابستان‌ها ايران مي‌آمدم.
شهيدي‌فر: پس خيلي خوب است،  يعني در واقع لهجه‌ عربي هم در تلفظ شما معلوم نيست.
مليحه صدر: يعني مي‌دانيد،  حتي اصرار از مادرم بود، مخصوصا چون پدر خيلي زود به سفر رفتند، حتي اگر ما عربي  سوال مي‌كرديم، ايشان فارسي جواب مي‌دادند.تا اينکه الحمدالله فارسي‌مان خوب  شد.
شهيدي‌فر: هفت سالگي، آدم بايد خاطراتي از پدر يادش مانده باشد، نه؟
مليحه صدر: ببنيد ايشان با مشغله‌هايي كه آن ايام در لبنان داشتند و  درگيري‌هايي داخلي كه در لبنان بود؛ ايشان هميشه ميانجي‌گري مي‌كردند و سعي  مي‌كردند كه اين جنگ‌ها را متوقف کنند و آن اعتصاب غذا كه معروف‌ترين اقدامشان هست،  را انجام دادند.حمله‌هاي اسرائيل هم هميشه ما را آرام نمي‌گذاشت و سفر آخرشان هم  به خاطر همين برنامه‌ها بود، براي همين خيلي كم مي‌شد كه ايشان واقعا وقت داشته  باشند، ولي وقتي كه بودند خيلي سعي مي‌كردند كه .. .
شهيدي‌فر: يعني شب دير  مي‌آمدند؟
مليحه صدر: شب‌ها دير مي‌آمدند.اما سعي مي‌كردند كه آن موقعي كه  هستند، صميمي باشند. من مي‌دويدم و ايشان دنبالم مي‌دويدند. با هم نماز مي‌خوانديم.يك خاطره خيلي قشنگي كه از ايشان دارم اين است كه هميشه وقتي كه ايشان از مسافرت  مي‌آمدند، سعي مي‌كردند كه برادر بزرگترم بگويند كه بيايد سراغ‌شان و كسي نفهمد.ولي وقتي من با برادرم به فرودگاه مي‌رفتيم، آخر كار همه مردم مي‌فهميدند و  بالاخره شلوغ مي‌شد.
شهيدي‌فر: دوستان عكس‌هاي خانم مليحه صدر را نشان بدهند. من عكس‌هايتان را ديدم اين‌ها براي چند سالگي‌تان است؟ براي سه، چهار سالگي؟
مليحه صدر: الآن اين فرودگاه را شما ببنيد.اين فرودگاه است كه قرار بود كه كسي  نفهمد كه ايشان مي‌آيند ولي بعد معلوم ‌شد و فرودگاه شلوغ ‌شد و همه به استقبال  مي‌رفتند.
 

شهيدي‌فر: اين بيروت بود؟
مليحه صدر: بله اين بيروت  بود.
شهيدي‌فر: اين اتفاق براي چند سالگي شما است؟
مليحه صدر: سه، چهار  سالگي، البته هر بار كه مي‌رفتيم فرودگاه همين پيشامد را داشت.
شهيدي‌فر: يعني  هر بار كه ايشان سفر مي‌رفتند و برمي‌گشتند، كه خيلي هم اين اتفاق مي‌افتاد؟
مليحه صدر: بله.يعني از مسؤولين تا مردم، به استقبال مي‌رفتند.
شهيدي‌فر: اين عكس چند سالگي‌تان است؟
مليحه صدر: اين عكس خيلي خاطره جالبي دارد.در سالن  مجلس اعلاي شيعيان، ايشان يك برنامه‌اي داشتند كه نخست وزير هم بود.خانه‌مان طبقه  سوم بود، آمدم پايين و مستقيم پيش خودشان رفتم ، و من را بغل کردند و در آغوش خود  نشاندند و به صحبت‌ هم ادامه دادند.در اين اثني كفشم هم افتاد.
شهيدي‌فر: در  همان جلسه را داريد مي‌فرماييد؟ مهمانان و نخست وزير لبنان آن‌جا هستند و شما وارد  مي‌شويد.
مليحه صدر: در همان جلسه، همه نشسته‌اند و ايشان خم شدند و كفشم را  دوباره به پايم کردند و روزنامه‌ها عكس آن را اندختند.
شهيدي‌فر: خيلي جالب  است.داشتيم مي‌گفتيم كه آن روزي كه ديگر شما براي آخرين بار پدر را ديديد، امام  موسي صدر را ديديد، چيزي يادتان مي‌آيد؟
مليحه صدر: اتفاقا چون الآن داريد  مي‌گوييد من يادم مي‌آيد.مادرم مريض بودند در بيمارستان و ايشان يك شب پيش مادرم  در بيمارستان بودند و مي‌خواستند به بيروت بروند و بعد از بيروت به طرف ليبي بروند،  يعني دولت ليبي دعوت‌شان كرده بود.چون مي‌خواستند كه سرهنگ قذافي را آنجا ببينند.اين آخرين خاطره من بود.
شهيدي‌فر: ايشان هميشه با عبا و عمامه بيرون مي‌رفتند؟
مليحه صدر: بله.
شهيدي‌فر: يعني هيچ وقت نبود كه مثلا بدون عبا و عمامه  بيرون بروند؟
مليحه صدر: بيرون هيچ وقت.يعني من يادم نيست.
شهيدي‌فر: رنگ  عباي ايشان را يادتان هست؟ مثلا رنگ‌هاي متنوع استفاده مي‌كردند؟
مليحه صدر:  عباشان و قبايشان، خاكستري، طوسي پررنگ، بعضي وقت‌ها آبي پررنگ.خيلي لباس  پوشيدن‌شان قشنگ بود.
شهيدي‌فر: چرا مقيد بودند؟
مليحه صدر: خيلي مقيد  بودند، بله.ايشان يك چيز مخصوصي بودند.يعني حالا من دخترشان هستم نمي‌توانم .. .
شهيدي‌فر: خب همين را بگوييد، حالا بگذاريد راجع به ويژگي ديگر ايشان حرف  مي‌زنيم.يعني چيزي كه براي من مهم است سركار خانم صدر، شما به عنوان دخترشان اين  حسي كه از پدر تا هفت سالگي گرفتيد خاطره و حال و احوالي كه از ايشان داريد، تصويري  كه از ايشان تا هفت سالگي داريد چيست؟
مليحه صدر: ببينيد ايشان، مثلا الآن حرف  لباس شد؛ خيلي مقيد بودند كه شلوار به قبا بخورد.رنگ‌ها با همديگر متناسب باشد.يقه مرتب باشد.عمامه مرتب پيچيده شده باشد.مقيد اين چيزها بودند.حتي من يادم  هست  كه خواهرم به من مي‌گفتند، كه حتي اگر يك ذره لباس‌شان درست نبود، مي‌گفتند كه من  از اين حجاب راضي نيستم، شما بايد حجاب‌تان مرتب باشد.بايد مردم دوست داشته باشند  كه با حجاب باشند.اين حجابي كه اين‌جوري مي‌پوشيد و نامرتب باشد من راضي نيستم.
شهيدي‌فر: رابطه‌شان را با مادرتان يادتان هست؟ مثلا هيچ وقت بگو و مگويي،  ناراحتي، دلخوريي، بين پدرومادر باشد، يادتان مي‌آيد؟
مليحه صدر: نه.دلخوري  يادم نمي‌آيد.اتفاقا هميشه يعني عكسي كه به ذهنم مي‌آيد ايشان هميشه با همان قد  رشيد آرام آرام و هميشه با مشورت، يعني هر تصميمي را كه مي‌گرفتند با مشورت بود.
شهيدي‌فر: با خانواده؟
مليحه صدر: با تمام مشغله‌هاشان.و اين هم در دنياي  عرب خيلي عجيب بود.يعني ايشان مثلا جايي دعوت مي‌شدند، مي‌گفتند صبر كنيد كه ببينم  كه خانم مي‌توانند.براي‌شان خيلي عجيب بود، يعني چه كه مثلا بپرسد كه همسرش، زنش  مي‌تواند يا نمي‌تواند.مي‌گفتند كه خانمم وزارت امور داخلي است.
مليحه صدر: و  حتي من از مادرم شنيدم با تمام مشغله‌هاشان حتي در امور منزل شريك بودند.يعني اين  مبل را چكار كنيم.يعني حتي با اينکه چه وقتي مي‌آمدند، دير مي‌آمدند ولي حتي در  امور ريز خانه هم با همسرشان شريك بودند.
شهيدي‌فر: در خانه با همان حداقل  زمان‌هايي كه گفتيد با شما بودند، به چه مي‌گذشت؟ يك بخشي از بازي را گفتيد، مثلا  آيا ايشان پدري بودند كه هميشه روزنامه مي‌خوانَد، و بچه‌هايش وقتي كه مي‌آيند  دوروبرش مي‌گويد كه بابا جان برو كنار مي‌خواهم روزنامه بخوانم.مدام تلفن مي‌زند؟  امام موسي صدر با اين همه كار حتما اين‌جوري بودند، ديگر.
مليحه صدر: نه، در  ذهنم اين نيست.آني‌كه در ذهنم هست، وقتي كه در خانه بودند كنار سفره مي‌نشستيم با  هم ناهار مي‌خورديم.ما روي زمين ناهار مي‌خورديم، يعني سفره‌مان را روي زمين  مي‌انداختيم.يادم هست من را در بغل‌شان مي‌گذاشتد، با هم غذا مي‌خورديم.ريش‌شان  را شانه مي‌کردم.موهايشان را شانه مي‌کردم.حتي آن پنج دقيقه‌ايي را كه بعد از غذا  مي‌خوابيدند، كنار سفره مي‌خوابيدند كه كنار ما باشند.وقتي كه بودند، بودند.يعني  خيلي صميمي بودند.احساس ديگري نمي‌كرديم، مثل الآن ما خودمان كه سرمان شلوغ مي‌شود  زود به بچه‌ها مي‌گوييم كه حوصله ندارم.من نه هيچ وقت اين را نديدم با اينکه خيلي  كم بود ولي هيچ وقت اين را نديدم.و سعي مي‌كردند كه هر چه را در موردش صحبت  مي‌کنند و از آن يك نتيجه‌ايي بگيريم.مثلا يك گلي را مي‌ديدند، فورا درباره‌اش  صحبت مي‌كردند.سعي مي‌كردند كه بحث علمي بكنند كه ما هم استفاده کنيم.
شهيدي‌فر: شما هيچ وقت از پدر هديه گرفتيه‌ايد يا كه نه؟ حتما ديگر.مثلا  يادتان مي‌آيد كه پدر كه از بيرون مي‌آمدند براي شما چيزي يا هديه‌ايي بخرند؟ چيز  خاصي، يا برادر و خواهرتان؟
مليحه صدر: الآن چيز خاصي يادم نمي‌آيد.مي‌دانيد كه  ما به خاطر جنگ خيلي خانه به خانه شديم.
شهيدي‌فر: چند سال پيش در يك برنامه  ديگري كه ما داشتيم كه خانم حورا صدر كه در يك برنامه ديگري تشريف آورند، با دكتر  طباطبايي راجع به چيزهاي مختلفي حرف زديم البته چند جمله‌ايي راجع به پدر شما و  رابطه خودشان با پدر شما مفصل صحبت کردند.
مليحه صدر: اتفاقا ايشان يك نواري  دارند كه پدرم براي ايشان ضبط كرده بودند.كه در مورد دين صحبت مي‌كنند كه خيلي هم  شيرين هست، يعني نگاه‌شان به دين اصلا يك شكل مختلفي هست.اعتقاد داشتند كه دين  براي زندگي هست.براي بهتر زندگي كردن و براي قشنگ زندگي كردن درست هست كه براي  آخرت هم هست، ولي اول براي همين زندگي هست.
شهيدي‌فر: آخر اگر اين‌جا نباشد كه  آن‌جا هم نيست.
مليحه صدر: بله.دين براي قشنگ زندگي كردن است.بله.براي منظم  كردن هست.و فقط براي آن دنيا نيست .
مليحه صدر: درپرانتز يک نکته را بگويم.در  فيلمي که پخش شد شما لهجه ايشان را شنيديد.خيلي‌ها دوست داشتند كه مثل ايشان صحبت  كنند، لهجه زبان‌شان را يك‌جوري مي‌كردند كه فارسي در آن ديده شود و دوست داشتند كه  مثل خود امام صحبت كنند.
شهيدي‌فر: پدر متولد قم هستند؟ تا چند سالگي قم  بودند؟
مليحه صدر: بله متولد قم هستند.به تاريخ ميلادي سال 1959 [1338خورشيدي ] به صور رفتند.
شهيدي‌فر: 1959 به صور و لبنان مي‌آيند.حالا اين ديگر قصه دارد  كه چرا اصلا ايشان از قم مي‌روند كه ماجراي مفصلي دارد كه اگر خدا بخواهد در وقت  ديگري راجعش حرف مي‌زنيم.
مليحه صدر: ان‌شاءالله.وقتي كه وارد لبنان مي‌شوند،  بعد از مدتي، مثل اينکه يك سال و خرده‌اي، ايشان فقط مناطق را مي‌چرخيدند.خانه به  خانه و جا به جا و خلاصه مي‌شنيدند كه مشكلات مردم چيست و دقتي كردند و ديدند كه  خيلي گدايي هست.
شهيدي‌فر: فقير هستند و گدايي مي‌كنند.
مليحه صدر: و  خيلي‌ها در خيابان گدايي مي‌كنند و ديدند كه اين گدايي اسبابش چيست و چرا گدايي  هست.و برنامه‌اي گذاشتند كه ببينند گدايي براي چيست؟ كه اگر فقر است بايد برايش  برنامه‌ريزي كرد، و اگر كه معلوليت است كه بايد برايش مؤسسات درست كرد، اگر هم  تنبلي هست، که تنبلي را بايد حذف كرد، خيلي و واقعا ديگر سال بعد در صور گدا نبود.يعني طوري برنامه گذاشتند كه اين گدايي در صور توقف پيدا كرد.
شهيدي‌فر: يعني  يك مردي كه از يك كشور ديگر وارد يك سرزمين ديگري مي‌شود و خوب دورو برش را تماشا  مي‌كند و در يك برنامه‌ريزي فقط يك ساله، در كشور ديگر موفق مي‌شود كه فقر را از  سيماي اصلي شهر بردارد.
مليحه صدر: ببينيد ايشان درست مي‌شنيدند.ما اين ايام  ديگر نمي‌شنويم.
شهيدي‌فر: اين عکس براي صور هست نه؟
مليحه صدر: اين عكس صور  هست.و قسم هست.كه قسم مي‌خورند مردم صور جمع مي‌شوند مي‌دانيد كه به خاطر محرومين  و به خاطر اشكالات بزرگي كه بود كه يك‌بار گردهمايي بزرگي در صور انجام مي‌شود،  مردم جمع مي‌شوند هزاران، و آنجا دست‌شان را بلند مي‌كنند و مي‌گويند كه من  مي‌خواهم كه يك قسم بخورم.بياييد با هم قسم بخوريم و قسم مي‌خورند: قسم به كوه‌هاي  لبنان، به درياي قشنگ لبنان، به ابرها.و به گريه يتيمان و دانه دانه اين قسم را  مي‌گويند كه ما رها نمي‌كنيم، مثل موج دريا اين را تا موقعي كه كسي محروم در لبنان  نباشد.
شهيدي‌فر: يعني پدر، امام موسي صدر مي‌ايستند و دست‌شان را بلند مي‌كنند  و يكي يكي قسم‌ها را در حضور مردم بيان مي‌کنند، در واقع قسم جمعي  مي‌خورند.
مليحه صدر: و معروف هست كه اين حرف را كه مي‌زنند.مي‌گويند كه شما هم  مثل موج دريا هستيد، اگرايستاديد تمام شديد.بايد مثل موج برويد و برويد تا اينکه  برسيد به حقوق‌تان.
 
 
شهيدي‌فر: اين براي همان ابتداي ورودشان به لبنان است.
مليحه صدر: آن چند سال اول.يك چيز جالبي يكبار گفتند، گفتند كه معمولا  روحانيون مثل ما، مي‌نشستيم در خانه و مردم پيش ما مي‌آمدند.من مي‌خواهم كه پيش  مردم بروم.كسي يكبار به شكل خنده‌دار به ايشان گفت: چرا همه شما را دوست‌تان  دارند؟ به ايشان مي‌گويد كه شما برويد كليومتر ماشين من را ببينيد و بعد ببنيد كه  من در اين لبنان كوچك صدها كيلومتر در روز مي‌رفتم، و بعضي از اوقات آن‌هايي كه با  ايشان بودند راننده‌ها را عوض مي‌كردند و يك راننده‌هاي ديگري را مي‌گرفتند و  مي‌رفتند يك جاي ديگر.
شهيدي‌فر: بس كه اين راننده خسته مي‌شد و ديگر تاب  رانندگي را نداشت، ولي پدر بدون خستگي ادامه مي‌داند.
مليحه صدر: بعضي جاها  مي‌رسيدند كه مثلا برف بود و نمي‌توانستند كه برسند، پياده مي‌شدند و پياده  مي‌رفتند و مي‌رسيدند به مقصد.
شهيدي‌فر: شما هنوز با همين قصه‌ها زندگي  مي‌كنيد؟
مليحه صدر: مي‌دانيد كه من پدر را از طريق چشم مردم شنيدم.
شهيدي‌فر: آن‌هايي كه گفته‌اند؟
مليحه صدر: بله.در لبنان هر جا كه برويد و  هر گروهي كه بودند زن، مرد، مسلمان و مسيحي و مي‌دانيد كه در لبنان مذاهب مختلفي  هست هر كسي يك داستاني با ايشان دارد، خيلي عجيب است يعني اگر كسي بخواهد فكر كند،  فكر مي‌كند كه اين اغراق است.ولي واقعا همين كه بعضي از وقت‌ها از شكل من  مي‌شناسند كه من كي هستم.يا اسم را كه بشنوند، فورا از برق چشم‌شان معلوم مي‌شود.من از اين برق چشم‌ها توانستم به شكل يك پازل يك عكسي از صورت ايشان در ذهنم روشن  كنم.
شهيدي‌فر: محبوب هستند.يعني فقط بين شيعيان محبوب نيستند كه.الآن يك  عكسي را، بچه‌ها مي‌شود كه دوباره نشان بدهيد.عكس با آن دو، سه تا كشيش وروحاني  مذهبي ديگر.اين عكسي كه زير درخت است، ماجراي اين عکس را مي‌دانيد؟
مليحه صدر:  من اسمش را مي‌گذارم زير درخت سدر.اين عکس براي هيئت جنوب است كه در لبنان درست  كرده‌اند، مقاومت هيئت نصرت الجنوب.كه براي مقاومت جنوب لبنان از تمام مذاهب درست  كرده بودند، مسلمان و مسيحي براي اينکه فقط شيعيان نباشند كه مقاومت مي‌كنند.
شهيدي‌فر: يك تعبيري داشتيد از نگاه پدرتان به دين، مي‌خواهيد كه آن را ادامه  بدهيم و باز هم راجعش به ما اطلاعاتي بدهيد؟ الآن ما با روحاني‌اي مواجه هستيم كه  از سرزمين خودش به سرزمين ديگري مهاجرت مي‌كند و در خانه هم نمي‌نشيند.كارش فقط  شيعيان هم نيست، فقط مسلمانان هم نيست، سراغ يك يك، اينکه مي‌گويم يك يك به دقت  دارم جملاتم را استفاده مي‌كنم، به يك يك مسيحيان و ساير ادياني كه آنجا هستند در  واقع سرمي‌زند و مشكلات‌شان را حل مي‌كند.و محرومان همه امام موسي صدر را رهبر  ديني، برادر بزرگ ديني خودشان مي‌دانند؛ حتي غير مسلمان‌ها.اين ناشي از يك نگاه  ويژه به دين هست.پدر شما دين را چگونه مگر تعريف مي‌كردند؟ مگر فكر مي‌كردند به  عنوان يك مبلغ ديني با چه نگاهي و با چه آيه‌ايي و كدام روايتي و كدام قصه‌ايي بايد  چنان نگاهي را داشت؟
مليحه صدر: ببينيد ايشان مي‌نويسند: من همواره بر اين نكته  تاكيد داشتم كه دين پيش از آن‌كه توشه آخرت باشد بالاترين وسيله براي زندگي هست.ايشان نقش خودشان را با اينکه روحاني بودند، نقش اجتماعي هم مي‌دانستند يعني مثلا  مي‌گويند كه فعاليت‌هاي ديني من قبل از هر چيز به هدف ارتقاي زندگي اجتماعي مردم به  طور عام و فرهنگ ديني مسلمانان به طور خاص صورت مي‌پذيرد.بر اين باور هستم كه تا  موقعي كه زندگي اجتماعي مردم در اين سطح است وضع ديني آن‌ها را نمي‌توانم بهبود  بخشيد.وقتي كه وضع اجتماعي‌شان جور نيست نمي‌توانيم از آن‌ها بخواهيم كه بي‌آييد  به مساله دين‌تان.يعني اصلا دين‌شان و تفسيرشان از قرآن تفسير انسان اجتماعي بود.
شهيدي‌فر: و مقيد بودند اول شرايط در واقع رفاهي، اقتصادي، اجتماعي زندگي مردم  را به سامان كنيم وبعد سراغ گام‌هاي بعد برويم؟
مليحه صدر: بله.
شهيدي‌فر: اين كتاب شما ترجمه شده به فارسي را خوانديد، نه خانم؟ عذرخواهي مي‌كنم.چون طبيعتا  الآن خيلي‌ها خواهند پرسيد.
مليحه صدر: بله.به فارسي.اين از نشريات مؤسسه  فرهنگي امام موسي صدر است كه در تهران است.
شهيدي‌فر: عنوان کتاب انديشه ربوده  شده، گفتارهاي صاحب نظران ايراني و غيره ايراني درباره امام موسي صدر كه آقاي  فرخيان آن را گردآوري کرده است.خب، خدا را شكر كتاب‌هاي زيادي به زبان فارسي در  ايران چاپ شده است.
مليحه صدر: جالب اينجاست که براي ايشان كرامت انسان خيلي  مهم بود يعني با يك كسي كه صحبت مي‌كردند اول كرامت انسان بود براي همين هر كس كه  با ايشان صحبت مي‌كرد از يك نقطه با هم شروع مي‌كردند يك نقطه نه اختلاف يك نقطه  مشترك اشتراك.براي همين مثلا مي‌بينيد كه شارل حلو رئيس جمهور سابق لبنان كه مسيحي  هست به ايشان مي‌گويد كه اين مسيح عصر است.اسم ايشان را مي‌گذارد مسيح عصر. يا دروزي‌ها كه يكي از فرقه‌هاي مسلمان هستند، همچين صحبتي را مي‌كند كه، يا مثلا الآن  جرج جرداق درباره امام حرف‌هاي زيبايي دارند که من متن آن را مي‌دهم لطفا شما قرائت  کنيد.
شهيدي‌فر: اختيار داريد.اين چيست؟ آهان نويسنده اين مقاله جورج جورداق  است.به مناسبت انتخاب امام موسي صدر به رياست مجلس اعلي.
مليحه صدر: مقاله‌ايي  است كه ايشان نوشته‌اند.
شهيدي‌فر:جورج جورداق به مناسبت انتخاب امام موسي صدر  نوشته است.چاپ شده است اين تا به حال؟
مليحه صدر: چاپ شده است.اما به فارسي  هنوز نه.
شهيدي‌فر: در ايران هنوز منتشر نشده است؟
مليحه صدر: نه.ولي يك  قسمتي هست كه من دلم مي‌خواهد كه خود شما بخوانيد.كه وقتي كه مي‌گويند ما وقتي با  ايشان صحبت مي‌كنيم چه احساسي داريم.نمي‌دانم اگر كه بتوانيد.
شهيدي‌فر: باشد  شما هم راهنمايي بكنيد.حالا اميدوارم كه اشتباه نخوانم: باخبر انتخاب امام موسي  صدر به رياست مجلس شيعيان اعلي لبنان، غافلگير نشدم از شادي همه مردم لبنان از  شيعيان گرفته تا مسيحيان و اهل سنت به يك اندازه براي انتخاب اين مرد بزرگ براي اين  منصب بزرگ غافلگير نشدم.زيرا امام موسي صدر سيماي آرماني و زيباي و بزرگوار از يك  عالم ديني هست.اخلاقي والا و دلي مهربان و سينه‌ايي گشاده به روي همه مردم دارد كه  براي عشق كامل و فراگير گنجايش دارد.و عقلي روشنگر و چهره‌ايي مطمئن دارد.با او  ديدار مي‌كنيم، گويي كه پدرت يا برادرت يا كسي را ديده‌ايي كه آرزوي ديدارش را  داشته‌ايي، و دست تقدير برايت ميسر كرده است.امام موسي صدر سيماي زيبا و باشكوه  انسان است آن‌گونه كه امام بزرگوار علي بن ابي‌طالب (عليه السلام) خواسته است.دادگر و راستگو و پاك دست و عالم و عامل به علم خويش است.و مجال نيكوكاري را غنيمت  مي‌شمارد و در مسير هدايت، به سبب اندكي شمار پويندگان آن دچار هراس نمي‌شود و  نزديكي او به مردم با نرم‌خويي و مهرباني و بخشش مال و گشاده‌دستي همراه است.ين  صفات علوي والا كه در شخصيت امام موسي صدر گردآورده است، بارقه‌ايي از اين حدس را  بر تو مي‌افكند كه گويي امام از زبان امام بزرگوار پسر ابوطالب به تو مي‌گويد كه  نيت دارم كه بسياري از كارهاي نيك را انجام دهم و به دسته‌ايي از آن‌ها عمل كنم و  بر آنچه كه از كفم رفته است حسرت مي‌خورم كه چگونه به آن عمل نكرده‌ام.ساده‌ترين  سخني كه مي‌توان درباره شخصيت امام موسي صدر گفت، اين است كه اگر با او هم‌نشين شوي  و گرماي مهرورزي و مهرباني خلق كريمش تو را در برگيرد احساس مي‌كني كه تشيع صفت  طايفه‌ايي از مردم نيست، بلكه در درجه نخست از آن تو نيز هست.سبحان الله.
مليحه صدر: يك مسيحي دارد صحبت مي‌كند.
شهيدي‌فر: آفرين.اين يك متفكر  مسيحي هست كه كلماتش را به درستي استخدام مي‌كند و در واقع به سهو و به مبالغه  نمي‌گذارند.در ادامه مي‌خوانيم: اديان در حقيقت نهايي‌شان همان اصول اخلاقي متعالي  هستند كه همه در خدمت انسان هستند، از سرچشمه و مجار گرفته تا مسب و فقط كساني ميان  آن‌ها جدايي مي‌افكنند كه نتوانستند به بوستان‌هاي روحانيتي كه پيامبران بزرگ در آن  و زير ستارگان ابدي آن زيسته‌اند راه يابند و حائلي در برابر وزش نسيم روح شده‌اند،  و آن دين را ابزاري سود يا جاه‌طلبي يا هر دو قرار دادند.ما به امام سيد موسي صدر  زندباد مي‌گوييم و سخن جد او امام بزرگوار حسين (عليه السلام) را تكرار مي‌كنيم كه  از صاحب همت بزرگ جز سربلندي سر باز نمي‌زنند و چنان زبانه آتش است كه  برافروزاننده‌اش پنهانش مي‌كند ولي جز به برآمدن و زبانه كشيدن نتواند.و امضاء  كرده‌اند جورج جور داغ.من آنچه را كه خواندم ترجمه‌ايي بود از مقاله جورج جورداق  براي انتخاب امام موسي صدر به رياست مجلس اعلي شيعيان لبنان.
آقاي دكتر  طباطبايي يك بار به من مي‌گفتند كه در همان اوائل انقلاب، رفتند به نجف پيش امام؛  امام خودشان اين را براي آقاي دكتر طباطبايي گفته بودند كه يكي از علما آمده بوده  نجف و در اوائل انقلاب ما در سال پنجاه و شش يا پنجاه و هفت همان اوائل بوده است و  مي‌گويد كه آقا داريد چكار مي‌كنيد كه مردم را مي‌ريزد در خيابان‌ها و تظاهرات و  اين‌ها، اين سرانجام ندارد مثلا جزء نابودي و دشواري براي مردم، چه بسا سرنوشتي  نداشته باشد.امام مي‌گويند كه نه، خدا بزرگ است ان‌شاءالله اين دفعه درست مي‌شود.بعد مي‌گويد كه خب حالا پيروز شديد، بر فرض محال كه پيروز شديد بعد چه كسي مي‌خواهد  كه اين مملكت را اداره كند؟ امام مي‌گويند كه همين آقا موسي خودمان، شنيده بوديد  حتما؟
مليحه صدر: نه. نه.
شهيدي‌فر: از آقاي دكتر طباطبايي بپرسيد شايد الآن مي‌بينند كه اميدوارم كه سلامت، سرحال و برقرار باشند، حضرت امام خميني(س) (رحمة  الله‌ عليه) در اوائل انقلاب، اميدشان و آرزوي‌شان اين بوده است كه بعد از انقلاب  امام موسي صدر هدايت جريان انقلاب و تشكيلات نظام جمهوري اسلامي را به عهده بگيرند.باز هم تصاويري را خواهش مي‌كنم كه ببينيد.اگر نكته‌اي داريد بگوييد و بعد تصاوير  را ببينيم و بعد دوباره ادامه بدهيم .
مليحه صدر: عکسي از ايشان هست که زير صليب  مشغول سخنراني در مراسم موعظه روزه مسيحيان هستند، يعني مثل ما كه عيد فطر موعظه و  نماز داريم.مسيحيان هم يك موعظه دارند قبل از روزه و معمولا يك روحاني مسيحي، كاتوليك اين موعظه را مي‌گويد.
از ايشان خواستند كه ايشان موعظه را انجام بدهد در  كليسا، و اين دفعه اولي بود و من نمي‌دانم شايد دفعه ديگري هم پيش آمده است، كه يك  روحاني مسلمان زير صليب موعظه کند، يعني مي‌شود مثل نماز جمعه مثل ما كه شما فكر  كنيد كه نماز جمعه‌تان را يك كشيش بخواند.اين همان جور بود.من يك قسمت‌هايي از آن  صحبتي را كه در کليسا ايراد کرده بودند، برايتان مي‌خوانم. مي‌گويند كه:
براي انسان گرد آمديم كه اديان براي او آمده است.ادياني كه يكي بوده است و هر كدام ظهور ديگري  را بشارت مي‌داده است و يك‌ ديگر را تصديق مي‌كرده‌اند.اديان يكي بوده‌اند زيرا در  خدمت هدفي واحد بوده‌اند، دعوت به سوي خدا و خدمت انسان، و اين دو نموده‌هاي حقيقتي  يگانه هستند.ايشان اعتقاد داشتند كه خدمت به انسان روي دوم ايمان به خداست.
شهيدي‌فر: بله، همين طور هست و در روايات ما هم خيلي بر اين تاكيد شده است.
[
پخش کليپ کوتاه]
شهيدي‌فر: ان‌شاءالله كه همه با هم هستيم.سي و سه سال پيش  پدري از خانه بيرون رفت كه مثلا چند روز بعد برگردد.من الآن با دختري حرف مي‌زنم  كه سي و سه سال پيش در سن هفت سالگي آخرين بار پدرشان را ديدند و بعد از آن نه، و  همچنان بي‌خبر.قبل از اينکه ببينيم كه چه اتفاقي در اين روزهاي اخير در ليبي  افتاده و چه خبرهايي داريم، شما اول بفرماييد كه الآن چكار مي‌كنيد در اين سال‌ها  كه همچنان هم در لبنان مانده‌ايد، كارهايي را كه در واقع پدر شروع كرده‌اند.فقط  فرض را بر اين بدانيم كه مردم مي‌دانند كه امام موسي صدر در لبنان مؤسساتي را  راه‌اندازي كرده‌اند و شرايطي را مثل همين نمونه‌ايي كه گفتيد براي رسيدگي به  محرومان فراهم شده است، فرض كنيم كه همه مردم ان‌شاءالله اين را مي‌دانند، از اين  به بعدش را به ما بگوييد.
مليحه صدر: ببيند من الان دارم درباره چهل سال قبل سخن  مي‌گويم.ايشان اعتقاد به نظم داشتند و مي‌گفتند که بايد منظم باشيم و ديگر نمي‌شود  كه همه كارها را يك نفره كرد.
شهيدي‌فر: يعني اصرار روي تشكل و مؤسسه و جمعيت و  نهاد و اين‌ها داشتند.كار منظم و پيوسته.
مليحه صدر: كار منظم وقتي كه هدفش  واضح باشد و كارمند‌ها بدانند كه هدف چيست، ديگر حتي وقتي كه آن رهبر نباشد، كار به  جلو مي‌رود.مثل الآن مؤسسات كه رباب خانم رياستش را دارند، تا الآن چند روز ديگر  ما سالگرد پنجاهمين سال مؤسسات را مي‌گيريم.به شكل خيلي مرتب و منظم روز به روز.مؤسسات امام موسي صدر جديد هستند و از دل آن مؤسسات بيرون آمده‌اند و طراحي نويي  هست كه الآن مي‌خواهيم راجع به آن صحبت كنيم.
شهيدي‌فر: خب خيلي خوب است.
مليحه صدر:.اين مركز جديد كه مي‌گويم كه از دل مؤسسات بيرون آمده و پديده خيلي  نويي در خاورميانه و در غرب هست و بعضي از كشورهاي عربي باز هم اين موضوع را شروع  كرده‌اند.به فارسي اگر بخواهم بگويم، مي‌گويم كه «مركز مداخله زود هنگام براي  كودكان با نيازهاي ويژه و خانواده‌هاي آن».ببينيد وقتي كه يك خانواده‌اي همان لحظه  اول به آنها بگويند كه كودك يا نوزاد شما نيازهاي ويژه‌ايي دارد، خيلي براي خانواده  مرحله سختي هست، آن موقع پدر و مادر احساسات مختلفي مانند حيرت، عصبانيت، حسرت و  بعضي از وقت‌ها شك و ترديد دارند و اين ضعيف بودن و ترديد، روي بچه‌اي كه خودش  نيازهاي ويژه‌اي دارد، اثر مي‌گذارد.اين مرحله را اين مركز در كنار خانواده  مي‌ايستد.سه سال اول مشاوره براي پدر و مادر و بعد با يك کارگروه چند منظوره که  مجموعه‌ايي هستند كه از چند متخصص گفتار درماني، حسي و حركتي، فيزيوتراپ، مشاور  متخصص روان‌شناسي باليني.اينها مجموعه‌اي هستند كه با همديگر كنار اين خانواده  مي‌ايستند كه خانواده قوي باشد و بتواند اين بچه را، كه خودش نيازهاي ويژه‌اي دارد  کمک کند.تحقيقات نشان داده است كه اگر آن مدت اول، اولين سه سال، را با بچه كار  كنيم بچه خيلي وضعيت بهتري دارد تا اينکه كار نكنيم.بچه‌هايي مانند سندروم دان و  اوتيست‌ها.براي افتتاح آن هم وزير بهداشت، لبنان آمد و در كنار رباب خانم مؤسسه را  افتتاح کردند.براي اينكه اينجا، يك مركز جديد در لبنان هست و در كشورهاي خارجي و  بعضي از كشورهاي عربي دولت اين كار را انجام مي‌دهد، براي اينكه خيلي خرج دارد و  خيلي هم مهم است.
شهيدي‌فر: عجب.خرجش از كجا تأمين مي‌شود؟
مليحه صدر: الآن  مردم و مؤسسات تقبل کرده‌اند، و براي اينکه خيلي اسم مؤسسات در لبنان مورد اطمينان  است.از همان ابتدا دكترهاي مغز و اعصاب بچه‌ها را براي ما مي‌فرستند، كه ما با  آنها كار كنيم.مثلا اين بچه‌اي را كه شما تصويرش را مي‌بينيد، مشغول گفتاردرماني  است.اين بچه دو سال و تقريبا چند ماهش بود، راه نمي‌رفت از طرف دكتر مغز و اعصاب  به مركز ما مراجعه شد و در يک درمان دو سه هفته‌اي اين بچه راه افتاد.اگر اين كار  نمي‌شد اين بچه راه نمي‌افتاد.
شهيدي‌فر: و از اين نمونه شما طبيعتا زياد  داريد.در همه شهرها؟ يا چند تا شهر؟
مليحه صدر: الآن ما ديگر شروع كرده‌ايم در  بيروت، براي اينکه تيم‌مان خيلي كوچك هست. اين کار يك نوع نمونه است. وقتي كه اين  نمونه ان‌شاءالله به اهدافش برسد تصميم داريم كه در تمام منطقه آن را گسترش بدهيم، يعني رباب خانم مي‌گويند كه دل‌شان مي‌خواهد در خاورميانه گسترش يابد.
شهيدي‌فر: شما اسم رباب خانم را چندبار آورديد شايد بعضي‌ها از وسط گفت‌وگوي ما  شنيده باشند بگوييد كه ايشان كي هستند.
مليحه صدر: رباب خانم صدر، ايشان خواهر  امام صدر هستند و عمه من مي‌شوند و مادرشوهر من هم هستند.
شهيدي‌فر:.همه هم كه  در لبنان زندگي مي‌كنيد به غير از خواهرتان؟
مليحه صدر: بله. يعني مادرم بين  لبنان و ايران هستند. هميشه ما با همديگر دعوا داريم، ايشان مي‌كشانندشان آن‌ور و  ما مي‌كشانيم‌شان اين‌ور. ولي بين لبنان و ايران هستند.

شهيدي‌فر: يعني  خانه بيشتر آن‌جا هست يا اين‌جا؟
مليحه صدر: خانه‌هاشان آنجا است؛ ايشان خيلي  تأكيد داشتند كه خانه امام موسي صدر باشد.
شهيدي‌فر: كه هست.
مليحه صدر:  هميشه، چون ما منتظر هستيم.
شهيدي‌فر: يعني خانه‌اي كه با هم زندگي مي‌كردند و  شماها هم؟
مليحه صدر: نه، آن به خاطر جنگ‌ها ما خانه به خانه شديم ولي خانه  ايشان هميشه بوده است و هميشه باز بوده براي همه مردم كه بي‌آيند و اين خانه را  زيارت كنند.
شهيدي‌فر: مادر الآن كجا هستند؟
مليحه صدر: مادر الآن ايران  هستند و حتما باز الآن دارند تماشا مي‌كنند.
شهيدي‌فر: خب ان‌شاءالله كه سلامت  باشند و حالا اگر دوست داشتند كه ما هم اين‌جا در خدمت‌شان باشيم و ديگران،  بالاخره قصه امام موسي صدر از موضوعات مشترك مورد علاقه دوستان برنامه‌ساز ما و  تلويزيون و ملت ايران است و ما وظيفه خودمان مي‌دانيم كه هميشه راجعش صحبت كنيم.
مليحه صدر: آقاي شهيدي‌فر فر من مي‌توانم اين‌جا يك چيزي را اين وسط بگويم.
شهيدي‌فر: بله.
مليحه صدر: گفتم كه رئيس‌جمهور سابق لبنان اسم پدر را گذاشته  بودند مسيح عصر، مسيحيان او را مسيح لبنان ناميده‌اند. سني‌ها او را معمار وحدت و  همزيستي مي‌دانستند. حتي اسقف فرانس كونيگ، که دانماركي بود، لبنان را به دو مرحله  تقسيم مي‌كند قبل از موسي صدر و دوره موسي صدر.
شهيدي‌فر: سركار خانم سي و سه  سال است كه شما، شما هنوز منتظر پدرتان هستيد؟
مليحه صدر: بله.
شهيدي‌فر: الآن در اين اتفاقات چند ماه اخير در ليبي به خصوص اوائل كه اتفاق افتاد اولين چيزي  كه طبيعتا دراين مورد ذهن ما را متوجه خودش مي‌كرد امام موسي صدر بود، كه شايد  خداوند ان‌شاءالله به اين واسطه ايشان را به ما برگردانند.شما به ما بگوييد كه چه  خبري و چه اتفاق جديدي در راه است؟
مليحه صدر: من قدر احساسات مردم را مي‌دانم.چون همه واقعا منتظر هستند. ببينيد آقاي شهيدي‌‌فر ما چند تا ثوابت در اين مسئله  داريم. اولين آن اين حقيقت است كه ايشان دعوت شدند و دولت ليبي دعوت‌شان كرد و  ايشان آخرين باري هم كه ديده شدند، داشتند سوار ماشين مراسم تشريفات دولت ليبي  مي‌شدند و مي‌رفتند سرهنگ قذافي را ببينند.
شهيدي‌فر: تا اين‌جايش را همه  مي‌دانيم و خيلي هم واضح  و مسلم هست.
مليحه صدر: اين مسلم هست. بعد از اين  مرحله وقتي كه با ايشان نتوانستيم هيچ تماسي داشته باشيم دولت ليبي و شخص خود قذافي  گفت كه ايشان به ايتاليا رفتند، ايتاليا براي اينکه نخواهد اين برنامه را به دوش  خودش بگذارد تحقيقاتي كرد و تحقيقات رسمي و قضايي دولت ايتاليا به دو نتيجه رسيد،  يكي اينكه اصلاً ايشان وارد ايتاليا نشدند و يكي اينکه ايشان داخل ليبي هستند.ايشان تا به الآن داخل زندان‌هاي ليبي هستند. اين هم باز حقيقت هست كه نمي‌شود چون  ما به علم بايد صحبت كنيم.به حقيقت بايد صحبت كنيم.نمي‌توانيم كه بياييم  همين‌جوري يك چيزي را بگوييم. پس ما به دو تا نتيجه رسيديم. ايشان آنجا دعوت بودند  و ايشان در ليبي هستند. حتي خود سرهنگ قذافي تا بيست سال مي‌گفت كه ايشان خارج  شده‌اند و رفته‌اند ايتاليا؛ و بعد از بيست سال خودش گفت كه بله، ايشان اين‌جا  بودند و مهمان ما بودند و ما ايشان را خيلي دوست داريم با اينکه قبلا ايشان را  ساواكي مي‌دانست، ولي گفت نه ايشان دوست ما هستند و عزيز ما هستند و دوست‌شان داريم  و ايشان در خود ليبي گم شدند بياييد با همديگر بگرديم و پيداشان كنيم.يعني، براي  همين ما اين دو تا حقيقت را مي‌دانيم ايشان تا به الآن در زندان‌هاي ليبي هستند و  شخص خود قذافي و دولت او مسئول اين قضيه هستند و ما منتظر ايشان هستيم. يعني هيچ  چيزي غير از اين را قبول نمي‌كنيم.
شهيدي‌فر: درست است.و اين روزها هيچ خبري،  كسي و نشاني از ليبي مثلا از معارضين ليبيايي؟ حرف پراكنده چيزي هم شنيده‌ايد؟

مليحه صدر: خيلي هست.ما فقط الآن حتي الآن با اين اوضاع الآن نيست، ما هميشه  چيزهايي درباره ايشان مي‌شنويم.و حتي كساني ايشان را ديده‌اند، و يا نوشته‌‌هايشان  روي ديوار را ديده‌اند.از اين دست نشانه‌ها خيلي‌ شنيده‌ايم.

شهيدي‌فر: مثلا  در زندان كسي كه رفته است در زندان و نوشته دست خط امام موسي صدر را ديده است و  بعدا آزاد شده است.
مليحه صدر: يا كساني در زندان بوده‌اند كه ايشان را  ديده‌اند و بعدا از زندان آمدند بيرون گفتند.ولي ما گفتيم اين ثوابت را داريم.نمي‌توانيم اساس بر يك صحبتي كه نمي‌دانيم اعتبار آن چقدر است و شخصي که گفته ممکن  است حرفش را عوض کند، تصميم بگيريم.يا يك كسي كه قبلا عزيز دل سرهنگ قذافي بوده  است و بعدا معارض شده است و يك چيز ديگري مي‌خواهد بگويد.نمي‌توانيم اصلا به اينها  اعتماد كنيم.ما به دستگاه قضايي و به تحقيقات اعتماد مي‌كنيم، و اينها به ما نتيجه  داده است كه ايشان در زندان‌هاي ليبي هستند و زنده هم هستند.
شهيدي‌فر: پس  اتفاقاتي كه در ليبي افتاد خبر مسلم و مسجلي را اضافه نكرد؟

مليحه صدر: نه.نه.ان‌شاءالله دعا كنيد، براي اينکه ببينيد ما خانواده به اصطلاح دوست نداريم كه نق  بزنيم.ولي ما هميشه اعتقادمان اين است كه ايشان هميشه پشت در زندان منتظر هستند،  كه يك كسي يك كاري بكند.
شهيدي‌فر: بله.قطعا همين‌طور هست.تلاش‌هاي زيادي هم  در كشورهاي مختلف و نهادهاي مختلف و در ايران، و مردم ايران انجام دادند كه حالا  راجعش حتما باز هم در فرصت‌هايي صحبت مي‌كنيم.

مليحه صدر: بله ببينيد مؤسسه  تحقيقاتي كه اين‌جا هست و مركزي كه در لبنان هست اين دو مركز سعي مي‌كنند كه هر  چيزي كه هست جمع‌آوري كنند.از عكس تا فيلم و نوشته‌هاي ايشان، كه بالاخره اينها  چاپ بشود و به دست مردم برسد و جوان‌ها بخوانند و فكر ايشان يك جا نماند و پخش بشود  و آن كاري را كه خواستند با گرفتن ايشان عملي کنند، عملي نشود.و تا به الآن كه شما  اگر لبنان بياييد نمي‌دانم كه البته ايران چگونه هست ولي لبنان تا به الآن بيشترين  عكسي كه به ديوار‌هاي لبنان چسبيده است عكي ايشان است. بعد از سي و سه سال. هنوز هم  عكس‌هاشان هست و برداشته مي‌شود و گذاشته مي‌شود.
شهيدي‌فر: بسيار خب.حالا اگر  فرصت و شرايطي بود تا زماني‌كه سركار خانم در ايران تشريف دارند و طبيعتا كارهاي  زيادي هم دارند، اگر فراهم شد امكانش باز هم ايشان را دعوت مي‌كنيم كه باز هم  درباره پدر، در مورد امام موسي صدر صحبت بكنيم.خيلي ممنونم سركار خانم.
مليحه صدر: من از شما خيلي تشكر مي‌كنم.
شهيدي‌فر: اختيار داريد. شما محبت فرموديد و  زحمت كشيديد.
مليحه صدر: متشكرم و اگر اجازه بدهيد از خود امام موسي صدر من  عذر مي‌خواهم براي اينکه من مطمئن هستم ايشان دوست ندارند كه آدم در موردشان صحبت  بكند.حتي ايشان راضي نبودند كه عكسشان جايي گذاشته شود ولي ديگر بعضي از وقت‌ها  بايد صحبت بكند.
شهيدي‌فر: حتما.خيلي خوب كاري كرديد.بالاخره اين شرايط،  شرايط ديگري هست و ممنونم.ان‌شاءالله كه خداوند به شما صبر بدهد و ان‌شاءالله كه  خداوند هر چه زودتر و هر چه زودتر اسباب بازگشت پدر را، اگر الآن ايشان چند سال  دارند؟
مليحه صدر: ايشان هشتاد و سه سال‌شان هست.
شهيدي‌فر: همين چند وقت پيش  ايشان سال‌روز تولدشان بود يا نه، درست مي‌گويم؟

مليحه صدر: بله. اتفاقا روز  افتتاح اين مركز بود هشتاد و سه سالگيش. بله .

شهيدي‌فر: همگي دعا مي‌كنيم كه  ايشان برگردند. بودنشان مي‌توانست اسباب چه خير و بركاتي در جهان اسلام شود.خود  انقلاب اسلامي ايران نتيجه ديدگاه‌هاي ايشان و تلاش‌هاي ايشان و دوستانشان و مجموعه  حلقه‌ايي كه ايشان، شهيد چمران، حضرت امام خميني(س) به عنوان رهبر اين حلقه فكري در  واقع شناخته مي‌شوند و ديگران تشکيل داده بودند.و در واقع اين بركت، بركتي است كه  از آنجا هم همچنان مي‌آيد.حالا ببينيد وقت نبودنشان كه اين هستيم و جهان پر آوازه  ايشان است اگر مي‌بودند و ان‌شاء الله كه همچنان هم باشند و با ما هم، آن وقت چه  اتفاق خوبي مي‌افتاد.حتما مقدمه‌اي مي‌شود براي ظهور (حضرت بقية الله العظم عجل  الله تعالي فرجه شريف).خيلي محبت فرموديد. خسته‌تان كردم و عذرخواهي مي‌كنم.