زندان بگرام و حقایقی حقوق‌بشر آمریکایی در افغانستان در جریان حضور نظامی آمریکا در سال 2002، موضوع این هفتۀ برنامۀ هم‌قصه بود و دکتر محمدعلی‌شاه موسوی، زندانی آزاده‌شده از زندان گوانتامو، برای اولین‌بار برای مخاطب ایرانی عملکرد آمریکایی‌ها در برخورد باز زندانیان خود را روایت کرد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، دکتر محمدعلی‌شاه موسوی، پزشکی افغانستانی است. او که عضو لویی‌جرگۀ موقت افغانستان بوده است، در سال 82 در خانۀ خود در شهر گردیز افغانستان توسط نظامیان آمریکایی ربوده می‌شود و 40 ماه را در بند آمریکایی‌ها در زندان‌های بگرام و گوانتانامو می‌گذراند.
 
دکتر موسوی بعد از آزادی از گوانتانامو، مشاهدات و خاطرات خود از وضعیت بگرام و گوانتانامو را در قالب کتابی به نام «حقایق ناگفته از گوانتانامو» در افغانستان منتشر کرد. او با حضور در برنامۀ هم‌قصه برای اولین‌بار برای مخاطب ایرانی روایتی دست‌اول و بدون‌ واسطه از وضعیت زندانیانی را که به دست آمریکایی‌ها بازداشت شده بودند و نیز وضعیت زندان‌های بگرام و‌ گوانتانامو و رفتار نظامیان آمریکایی با زندانیان را روایت کرد.
 
در ابتدای این برنامه اطلاعاتی دربارۀ زندان‌ها و زندانیان آمریکا به مخاطبان ارائه شد. بیش از 2 میلیون نفر زندانی در آمریکا و بیش از ده کشور که آمریکا در آن‌ها زندان تأسیس کرده است، بخش از این اطلاعات بود. ادامۀ این گزارش به زندان گوانتانامو اختصاص داشت و با این مقدمه، مهمان برنامه به استودیو دعوت شد.
 
گفت‌وگوی برنامۀ هم‌قصه با این سؤال روح‌الله رضوی، مجری برنامه، آغاز شد که «تصوری که از زندان گوانتانامو وجود دارد است این است که آمریکایی‌ها افرادی را که عضو گروه‌های تروریستی مثل القاعده، طالبان و ... هستند، دستگیر می‌کنند و به این زندان می‌برند. شما عضو کدام‌یک از این گروه‌ها بودید؟» دکتر محمدعلی‌شاه موسوی در پاسخ به این سؤال گفت: این تبلیغات برای زندان گوانتانامو دور از واقعیت است؛ زیرا بنده عضو هیچ گروهی نبودم و تنها یک پزشک هستم و فقط در سال‌هایی که کومونیست‌ها بر افغانستان حکومت می‌کردند، عضو گروه‌های مجاهدین بودم و علیه کومونیست‌ها مبارزه می‌کردم.
 
عضو لویی‌جرگۀ اضطراری افغانستان با بیان اینکه بعد از ماجرای 11 سپتامبر و حملۀ آمریکایی‌ها به عراق، تبلیغات کاذبی شکل گرفت که فکر می‌کردیم دورۀ اختناق تمام شده است، و فضای خدمت مساعدی برای خدمت فراهم شده است شده است گفت: تا سال 81 در ایران بودم و در آن سال با این تصور که با حضور آمریکایی‌ها فضا مساعد شده است به افغانستان بازگشتم و از طرف مردم شهر گردیز افغانستان که خود من هم از همان شهر هستم، به عنوان نمایندۀ لویی‌جرگه اضطراری انتخاب شدم و وارد مجلس شدم. این لویی‌جرگه، مجلسی بود که دولت موقت را بعد از سقوط طالبان تعیین کرد.
 
دکتر موسوی در ادامه به توضیح علت دستگیری‌اش توسط آمریکایی‌ها پرداخت و با بیان اینکه تا آخر هم مشخص نشد که چرا ما را بازدداشت کردند، گفت: سال 82 به همراه دو برادرم و پسرعمویم به حج مشرف شدیم و بعد از بازگشت به افغانستان، با استقبال پرشور مردم گردیز مواجه گشتیم. در آن زمان رسم بر این بود که وقتی کاروان نظامیان آمریکایی از جاده‌ای عبور می‌کردند، سایر ماشین‌ها موظف بودند که در کنار جاده متوقف شوند تا کاروان آمریکایی‌ها عبور کنند. زمانی که مردم در بیرون از شهر به استقبال ما آمدند، به علت جمعیت زیادی که برای استقبال آمده بودند، این مسئله برعکس شد و کاروان نظامیان آمریکایی مجبور شدند که در کنار جاده متوقف شوند تا ما عبور کنیم. این مسئله باعث حساسیت آن‌ها شد و من فکر می‌کنم علت دستگیری من و همراهانم این بود.
 
زندانی آزاد شده از زندان آمریکایی بگرام با توصیف تصور غلطی که از قانون آمریکا و وضع جدید افغانستان داشته است، ادامه داد: همان شبی که به افغانستان بازگشتیم در مهمان‌خانۀ مسجد شهر نشسته بودیم که آمریکایی‌ها آمدند و من را صدا زدند. تصور ما بر این بود که حالا که آمریکایی‌ها امور را به دست گرفته‌اند و به حدی ادعای قانون و حقوق بشر دارند که حتی ما را اغوا کرده‌اند، حتماً همه‌چیز بر اساس قانون و منطق جلو می‌رود. با این تصور از آن‌ها پرسیدم که برای ورود چه حکمی دارید و مجوز خود را نشان بدهید. نظامی آمریکایی جواب داد: «من قانون هستم و اسلحه‌ام مجوز من است.» این جمله خیلی برای من سنگین بود و متوجه شدم، ذهنیت ما دربارۀ آمریکایی‌ها غلط بوده است.
 
دکتر موسوی با بیان اینکه بعد از بازداشت چند نفر از اعضای خانوادۀ ما، ابتدا چند روز در زندان گردیز بازداشت بودیم و سپس به بگرام منتقل شدیم و اینکه بیان جزئیات شکنجه‌ها از لحاظ عاطفی برای خودم و خانواده‌ام دردآور است و نیز بیان بعضی از شکنجه‌ها بدآموزی دارد و صحیح نیست از توضیح جزئیات شکنجه‌های امتناع کرد و گفت: عمدۀ شکنجه‌ها برای این بود که ما را از لحاظ شخصیت و استقامت تخریب کنند و روحیه استقامت را از ما بگیرند و تحقیر بالاترین شکنجۀ آن‌ها بود. مثلاً وقتی ما را به بگرام منتقل می‌کردند، ما را به مدت نیم‌ساعت در جلو موتور جت هواپیما و در آن گرما نگه ‌داشتند. این کار هیچ علتی نداشت و فقط آن‌ها می‌خواستند روحیه ما را خراب کنند.
 
در ادامۀ برنامه گزارش کوتاهی از صحبت‌های چند خانوادۀ افغانستانی پخش شد که در حین هجوم یا بمباران آمریکایی‌ها تعداد زیادی از اعضای خانوادۀ آن‌ها کشته شده بودند. در بخشی از این گزارش بیان شد که دو نفر از زنانی که در یکی از این هجوم‌ها کشته شده بودند، باردار بودند.
 
کندن لباس و برهنه شدن در مقابل چند بازجوی زن و مرد آمریکایی در ورود به زندان بگرام، یک نمونه از تحقیرهایی بود که دکتر موسوی به آن اشاره کرد و گفت: در اتاقی که من را در وسط آن به بند کشیده بودند و در حالی که برهنه بودم دورتادور من بازجوهای آمریکایی نشسته بودند، یکی با صدای بسیار بلند فریاد زد که این را بشنو: اسم تو محمدعلی شاه نیست؛ بلکه 695 است. حدود بیست بار به صورت داد برای من تکرار کرد و این شمارۀ من در بگرام بود.
دکتر موسوی دو رفتار آمریکایی را بسیار ناراحت‌کننده‌تر از سایرین دانست و گفت: دو جا بسیار ناراحت شدم: اول زمانی سرباز آمریکایی گفت که من قانون هستم و دوم در بگرام که بازجو گفت: این‌جا خاک آمریکا است و قوانین آمریکا حاکم است. بعد شروع کرد به بیان قوانین: هیچ حرکتی نمی‌کنی، هیچ حرفی نمی‌زنی، هیچ چیز را نگاه نمی‌کنی، به پرچم و سربازان آمریکا توهین نمی‌کنی و اعتراض نمی‌کنی.
 
مشخص نبودن اتهام و علت بازداشت این پزشک افغانستانی بخش دیگری از سرگذشت محمدعلی‌شاه موسوی بود و موسوی با بیان اینکه نه‌تنها در بگرام، که در گوانتانامو هم ما تفهیم اتهام نشدیم و نمی‌دانستیم برای چه بازداشت شده‌ایم، گفت: در بازجویی‌ها مدام از ما می‌پرسیدند برای چه شما را دستگیر کرده‌اند. در جواب آن‌ها می‌گفتم که من بی‌گناهم و شما که من را بازداشت کرده‌اید باید بگویید چرا من را گرفته‌اید. آن‌ها می‌گفتند: «حتماً جرمی مرتکب شده‌ای که شما را دستگیر کرده‌اند، جرمت را بگو!»
 
ارتباط زندانیان بگرام با القاعده و طالبان بخش دیگری از صحبت‌های این زندانی آزاد‌شده از زندان بگرام بود و دکتر موسوی گفت: در ابتدای ورود به بگرام، با دیدن زندانیانی که لباس نارجی برتن کرده بودند، تصور کردم که وقتی سران القاعده و طالبان توسط آمریکایی‌ها بازداشت می‌شوند، به اینجا می‌آیند و من به جمع القاعده و طالبان وارد شده‌ام. اما رفته‌رفته فهمیدم که زندانیان آن‌جا هیچ‌کدام با القاعده و طالبان ارتباطی نداشتند و همه مردمی عادی بودند و حتی در میان آن‌ها افراد بی‌سوادی بود که از سر زمین کشاورزی بازداشت شده بودند. در میان زندانیان افرادی هم بودند که مشکل روانی داشتند و به این علت بازداشت شده بودند که وقتی نظامیان آمریکایی ایست‌ داده بودند، آن‌ها توجه نکرده بودند.
 
در ادامۀ برنامه یکی از حضار داخل استودیو از دکتر موسوی دربارۀ تأثیری که شکنجه‌ها در رفتار زندانیان داشته‌ است، پرسید که مهمان برنامه هم‌قصه در جواب گفت: این شکنجه‌ها و مجازات‌ها چیزی جز کینه و عقده علیه آمریکا در وجود زندانیان به جا نگذاشت. اگر جایی برای دادخواهی این کینه‌ها وجود داشته باشد، تشافی قلب می‌شود؛ اما زمانی که وجود ندارد، در میان این‌ها فکر انتقام‌جویی برجسته می‌شود. اینکه شما می‌بینید در جهان برخی‌ها تلاش می‌کنند که حتی‌الامکان سرباز آمریکایی را بکشند نتیجۀ همین عقده‌ها و کینه‌ها است. بنابراین این شکنجه‌ها نتیجه‌ای جز افراط‌گرایی و خشونت در پی ندارد.
 
بخش پایانی صحبت‌های مهمان هم‌قصه به انتقال او به گوانتانامو اختصاص داشت. دکتر موسوی درباره تصورات‌ زندانیان بگرام از گوانتانامو گفت: برای همۀ مردم به‌ویژه زندانیان بگرام تصوری که از گوانتانامو وجود داشت، مکانی پر از وحشت و درد و جایی پرابهام بود و زندانیان از ترس اینکه به گوانتانامو منتقل شوند، شکنجه‌ها، توهین‌ها و تحقیر‌های بگرام را تحمل می‌کردند و دست به اعتراض نمی‌زدند. زمانی که من را برای انتقال به گوانتانامو انتخاب کردند، با شیوه‌ای کاملاً تحقیرآمیز و به‌سان گوسفند تمام مو‌های بدنم را ماشین کردند و با تحقیر فراوان به گوانتانامو انتقال دادند. تنها جایی که من مرگ را از خدا درخواست کردم، زمانی بود که ما را داشتند از بگرام به گوانتانامو منتقل می‌کردند.
 
ادامۀ داستان محمد‌علی‌شاه موسوی و ماجراهایی که در زندان گوانتانامو برای او رخ‌ داد، به دلیل طولانی شدن برنامه، به قسمت بعد موکول شد و دکتر موسوی در قسمت بعدی هم‌قصه به شرح ما‌وقع زندان حضورش در زندان گوانتانامو خواهد پرداخت.

به زودی گفتگوی اختصاصی مشرق با دکتر محمدعلی شاه موسوی منتشر خواهد شد.