در واقع در این تاریخ میتوان گفت جنگ گسترش بیشتری پیدا کرد و عوامل خارجی نیز به نبرد با کشور ایران لباس رزم بر تن کرد. سربازان سپاه اسلام در طول این جنگ نابرابر که تنها نبردی بود که در آن حتی یک وجب از خاک کشور هم به توبره دشمن ریخته نشد، دست خالی با دنیایی میجنگید که صدام را به عنوان نماینده خود انتخاب کرده بود و تمام امکانات تسلیحاتی و پشتیبانی ای را که لازم بود در اختیار او می گذاشت. این در حالی بود که دست های نفاق در داخل نیز بیش از پیش فعال بود، تا جایی که فرمانده کل قوا و رییس جمهور آن دوران یعنی ابوالحسن بنی صدر مدتی بعد به جرم خیانت از کشور گریخت. اوضاع تا جایی وخیم بود که علی شمخانی از فرماندهان جبهه جنوب درست یک روز قبل از سقوط خرمشهر نامه ای می نویسد و داد کمک سر میدهد. این نامه تنها گوشه ای از خیانتهای رییس جمهور بنی صدر و برخی از معاندین داخلی را نشان میدهد. وی شکواییه خود را اینگونه مینگارد:
باسمه تعالی
و انزلنا الحدید فیه بأس الشدید
مسئولین، مسلمین، به داد ما برسید. این چه سازمان رسمی شناخته شده ای است که اسلحه انفرادی ندارد؟ نیروهای شهادت طلب پاسدار را آموزش ندادید، مسامحه کردید، چوبش را از خدای عز وجل خوردید و خواهید خورد. چه باید بگویم که شما را به تحرک وا بدارم؟ این را بگویم که از 150 پاسدار خرمشهر تنها 30 نفر باقی مانده، این را بگویم که ما می توانیم با 30 خمپاره، خونین شهر را برای 30 ماه نگه داریم و امروز 30 تفنگ نداریم، و حال آنکه سازمان های غیر رسمی با امکانات فراوان بر ما آن می رانند که باید برانند.
خدا میداند که ما تانک های دشمن را لمس کرده ایم، فغان های زنانه آن ها را در شبیخون های شبانه خود شنیده ایم. سایه ما به حول خدا و مکتب اسلام همواره مورد حملات سلاح های سنگین دشمن بوده و هست و دشمن هرگز نتوانسته اسیران ما را تحمل کند. اسرای پاسدار یا از پشت تیرباران شده یا زیر تانک ها له گردیده اند. پناهگاهان عراقی همواره ترس نیروهای دشمن را از پاسداران انقلاب به عنوان یک معجزه الهی مطرح می کنند. سلاح را به دست صالحین بدهید. تا به دشمن حسرت گرفتن یک اسلحه کمری را از پاسداران داشته و خواهد داشت...
ما پا برهنگان کربلای 30 روزه خونین شهریم. ما بهشت را زیر سایه شمشیرها می بینیم. شهدای 25 روزه ما هنوز دفن نشده اند. به داد ما برسید. ما نیاز به اسلحه و امکانات داریم. ما در راه خدا جان داریم که بدهیم، امکانات دادن جان نداریم. به خود بیایید. فریادهای پاسداران از فقدان امکانات بر ما زمین و زمان را تنگ کرده است.
خستگی زیاد مانع از نوشتن من می شود ولی باز هم باید بدانید که ما شهیدان زنده ای هستیم که به نبرد خویش علیه مردگان زنده ادامه خواهیم داد. اگر وساطت کنید و ما را به حدید خداوند مسلح سازید، «فضرب الرقاب» خویش را تا سقوط دولت بعث عراق و دیگر زورمندان و قلدران ادامه خواهیم داد وگرنه تا آن زمان مبارزه خواهیم کرد که شهید شویم و تکلیف شرعی خویش را به جای آوریم.