بروید فواید کود ورمی‌کمپوست را مطالعه کنید و ببینید با چه حیله‌هایی تولیدکنندگان این کود طبیعی را در کشور خاکسترنشین کردند تا سموم کشاورزی را از غرب وارد کنند.

به گزارش مشرق، چندی پیش خانم مسئول محیط زیست بر آن شد که محیط زیست را بازسازی کند و هیئت دولت را برای پرداخت بودجه‌ای جهت تجدید حیات محیط زیست، قانع کرد و از همه استان‌ها و شهرها و روستاها خواست تا مشکلاتی که محیط زیست را مرده‌گونه ساخته است گزارش دهند.

من بر این باور بوم که گزارش‌های زیادی گوشزد کند بیشترین آلاینده‌ها که محیط زیست را آلوده ساخته، مواد شیمیایی است و در این میان پدیده‌ای که باعث مرگ‌ومیر بسیاری از حیوانات می‌گردد پلاستیک‌ها و پسماندهای این‌چنینی است که گاهی بهاء این ظرف‌ها بیش از بهاء مظروف و محتوای آن است و اگر باور ندارید یکی از ظرف‌های پلاستیکی حاوی پنیر، ماست یا عسل را بکشید و قیمت آن را با قیمت بدون ظرف آن مقایسه کنید تا دریابید سهم زیادی از قیمت جنس، مربوط به ظرف آن بوده است و شما ناخودآگاه سه گرم محتوای بسته را شاید به قیمت شش گرم خریده‌اید.

سخن این‌ نبود ولی بر این باورم که پس از چنین گزارشاتی، دولت بر آن می‌شود که هرگونه ظرف پلاستیکی را به شیوه‌‌ای مناسب از محیط زیست خارج کند. چه می‌شود که به مردم بیاموزید مانند گذشته برای خرید هر غذایی، ظرف خانگی مناسب آن را از منزل بیاورید: برای میوه‌جات و سبزیجات، سبدی و برای لبنیات، دبه‌ای و برای باقیمانده غذا، قابلمه‌ای تا بخش مهمی از ثروت خود و جامعه را بابت ظروف و کیسه‌های پلاستیکی و آلوده‌سازی محیط زیست نپردازید یا به جای این همه ماشین تک‌سرنشین در هر شهری، ساخت اتوبوس‌های برقی هوایی یا قطارهای زیرزمینی را به اندازه‌ای توسعه دهند که بخش مهمی از وقت و ثروت مردم، خرج هدردادن نفت و تولید دود نشود. آری این‌ قبیل طرح‌ها، تصورات من از بازسازی محیط مناسب برای زیست نباتات و حیوانات و انسان‌ها بود.

ولی آن‌چه در محیط زراعی خود دیدم این بود که کارمندان و محققان از روستائیان خواسته بودند از حیواناتی که در محیط زیستشان نابود یا نادر شده‌اند برای سازمان محیط زیست گزارشی بفرستند. پاسگاه منطقه امرغان و کنارگوشه و قلعه‌نو در اطراف مشهد، گزارش داده بودند که تا چند سال پیش در این منطقه، دست‌کم بیست گرگ وجود داشت و اکنون حتی یکی هم دیده نمی‌شود!

پاسگاه این را نمی‌دانست که در آن منطقه، بیش از ده‌هزار گوسفند می‌چرید و شکار روزی یک گوسفند، ده گرگ را سیر می‌کرد و اکنون در همه این منطقه، دیگر هزار رأس گوسفند هم وجود ندارد و آن‌ها هم در آغل‌ها و داخل روستا می‌باشند. در هر صورت محیط‌بانان از این گزارش، آن‌چنان متأثر شده که بی‌درنگ دستور دادند یک جفت گرگ را از باغ‌وحش بخرند و در منطقه ما رهاسازی کنند و چنین کردند و گرگ‌های گرسنه را رها کردند. گرگ نر که شجاع‌تر بود به بوی گوسفندان به روستا آمد و همین که به نزدیک دامداری رسید، چوپان او را دید و با چماق به جانش افتاد و او را کشت و چون خبر به پاسگاه رسید او را خواستند و بهاء گرگ را از او مطالبه کردند! و لاشه گرگ ماده را هم که از گرسنگی و تشنگی مرده بود در گودالی یافتند زیرا محیط زیست امروز، گرگانش تبدیل به آدمیان گرگ‌صفتی گشته بود که به‌سادگی بتوانند بهاء چند میلیون گوسفند را از اموال و دارایی‌های عمومی نوش جان کنند و دیگر نیاز به گرگانی که برای خوردن یک گوسفند کشته می‌شود ندارد.

اکنون بگذارید من هم در مورد محیط زیست آن روزها و این روزها در همان منطقه خاطره‌ای بگویم. هلالی، مزرعه شرکت پروشل که من سی سال پیشتر آن را خریده‌ام در همان منطقه قرار دارد. روزی که من هلالی را خریدم در آن‌جا تنها چند درخت توت و بید کهنه و چند گل‌بوته وجود داشت و بقیه همه بیابان بود یا زمین زراعی و پرندگانی که در آن‌جا می‌زیستند یا از بهار تا اواخر پاییز به آن‌جا مهاجرت می‌کردند از این قرار بودند: هدهد یا شانه‌به‌سر، سار، مینا، کلاغ‌سبز، مرغ مگس‌خوار و یک دنیا گنجشک و پرندگان کوچک دیگری از همین گروه و از همه مهمتر، بلبل‌هایی در همین گل‌بوته‌ها لانه می‌کردند که صدای چهچهه‌شان به روستاهای هم‌جوار هم می‌رسید و دوگونه هدهد کاکلی و بی‌کاکل که آوای این پرنده‌ها دل را نوازش می‌داد و در سقف خانه هر روستایی، چند چلچله و پرستو لانه می‌ساخت و این آوازها و تماشای این پرندگان و آن آب‌وهوا و آدم را آن‌چنان می‌ساخت که پیرمردان هشتادساله و زنان باردار در هوای چهل درجه و با دهان روزه به درو می‌رفتند و اکنون آنان که می‌خواهند محیط زیست را بازسازی کنند، گرگ می‌خرند و به‌جان باقیمانده گوسفندان مردم می‌اندازند. نه تنها هیچ توجهی به فنای آن پرندگان ندارند بلکه اگر هم کسی دریابد این سموم و کودهای شیمیایی و سمپاشی‌ها چنین مصائبی را آفریده شاید او را سربه‌نیست کنند.

بروید فواید کود ورمی‌کمپوست را مطالعه کنید و پس از آن به تحقیق بنشینند که با چه حیله‌هایی تولیدکنندگان این کود طبیعی را در کشور خاکسترنشین کردند تا بتوانند هرچه بیشتر کودشیمیایی و سموم کشاورزی را از غرب وارد کنند، آن‌گاه اگر بدتان نیاید، درمی‌یابید تقلید کور و یک‌جانبه‌نگری چه بر سر تمدن‌های ضعیف می‌آورد.

یکی از خویشان که هنوز کودکی بود والدینش به فرنگ مهاجرت کرده‌اند، چندی پیش به مشهد و منزل ما آمد و چون حیاط را سوت‌وکور دید، افسرده سرش را تکان داد و گفت: تقلید کور چه به سر شما ‌آورده؟ سی سال پیش که من به این‌جا آمدم به تعداد برگ‌های این درخت، گنجشک می‌نشست و با جیک‌جیک خود کنسرتی می‌آفریدند که از هر کنسرتی، دل‌نشین‌تر بود ولی اکنون حتی یک پرنده هم روی درخت شما دیده نمی‌شود، ملتی که با تقلید کور، ساختمان‌سازی از غرب آموخته‌اند هنوز متوجه نشده‌اند که کوچ پرندگان برای این بوده است که نه در ساختمان‌های جدید سوراخی برای لانه‌سازی آن‌ها وجود دارد و نه با لوله‌کشی‌ها دیگر حوضی یا جویی مانده که آنان آبی بنوشند! ولی غربیان همین که با ساختار جدید، کمبود پرندگان را دریافتند و به علت‌ها اندیشیدند، بی‌درنگ دریافتند که بی‌آبی و ساخت منازلی که همه جای آن سنگ‌کاری یا سیمان‌مالی باشد امکان لانه‌سازی پرنده‌ها را در شهر از بین می‌برد و چاره‌ای برداشتند که پرندگان بتوانند از لوله‌کشی‌ها آب بنوشند. در فیلم‌ها می‌بینیدکه برای لانه‌سازی پرندگان در شهرها طرح‌های مختلفی ریختند و سبدها و جعبه‌های کوچکی ساختند و آن‌ها را به درختان آویختند که پرندگان در آن‌ها لانه بسازند حتی در شیروانی برای جغدان، خانه‌های مخصوص ساختند تا آن‌ها موش یا سوسکی در ساختمان‌ها باقی نگذارند و مردم مجبور به سم‌پاشی‌های مخرب و زیان‌بار نگردند. مردم را تشویق به گندم‌پاشی در شهرها کردند تا حدی که شما می‌بینید کبوترها و آدم‌ها به‌راحتی لابه‌لای یکدیگر قدم می‌زنند و مهندسان ساختمان‌سازی هوشمند در هر چند متر از ساختمان سوراخ‌هایی چهار در چهار که در انتهای آن‌ها گودالی پیاله‌مانند تعبیه شده، می‌سازند تا پرندگان بتوانند در برج‌های مرتفع شهری هم لانه بسازند و مهم‌تر این‌که برخی خانواده ها باقی‌مانده غذای خود را در پشت‌بام در ظرفی می‌ریزند تا نظر پرندگان را جلب کنند.

آری فرق اجتهاد و تقلید کور این است که یکی برای احیای محیط زیست، گرگ می‌خرد و در بیابان بدون رمه رها می‌کند و قومی با طرح‌های مناسب تمدن روز، ‌چنان می‌کنند که پرندگان در خیابان‌ها پابه‌پای آدمیان قدم بزنند.

نمی‌دانم چه وقت تفکر زندگی جمعی و عقلانیت اسلامی در تمدن‌سازی در دانشگاه‌ها و حوزه‌ها و مدیریت‌های ما به بلوغ می‌رسد؟ کاش چند دهه دیگر، بیشتر به طول نینجامد؛ ای کاش.

حیدر رحیم‌پور ازغدی