به گزارش مشرق، وبسایت فرانسوی پرمخاطب «مدیاپارت» طی گزارشی پیرامون اهداف واقعی سیاست خارجی آمریکا نوشت: آمریکا مخرب کشورها و ملتهاست و واقعیت تلخ و غمانگیز در خصوص آن این است که ایالات متحده در واقع هیچ تمایلی برای کمک به ساخت کشورهای قدرتمند در منطقه خاورمیانه یا سایر نقاط جهان ندارد و بالعکس اهداف واقعی آن کاملا مغایر با آن چیزیست که در ظاهر ابراز میکند.
در پی حمله آمریکا به عراق در سال 2003 میلادی به عنوان بدترین تهاجم پس از حمله مغولها به این کشور در سال 1258 که طی آن شمار بسیاری از عراقیها مجبور به ترک خانه و کاشانه خود در بدترین شرایط ممکن شدند، مباحث بسیاری در خصوص هدف «ملتسازی» دولت جورج بوش در رسانهها پدید آمد اما آنچه باید به آن توجه کرد این است که اگرهم چنین هدفی وجود داشته، خیلی زود به دست فراموشی سپرده و از آن صرفنظر شد و پس از آن تقریبا هرگز از عبارت «ملتسازی» به عنوان هدف سیاست خارجی آمریکا نام برده نشد.
واقعیت تلخ و غمانگیز در این خصوص آن است که آمریکا واقعا تمایلی برای کمک به ساخت کشورهای قدرتمند در خاورمیانه یا سایر نقاط جهان ندارد و بالعکس همانطور که بارها و بارها در کشورهایی همچون یوگسلاوی، سودان، لیبی، یمن، سوریه، سومالی و اوکراین شاهد بودهایم، هدف سیاست خارجی آمریکا تخریب بیش از بیش تهاجمی و بالکانیزه کردن کشورهای غیروابسته و مستقل بوده است. با این وجود بسیار حائز اهمیت است که بدانیم این هدف چیز جدیدی نیست.
در واقع «دونگ چون کیم» کارشناس حقوقبشر از کرهجنوبی نیز که تحلیلها و نوشتههایی درخصوص جنگ آمریکا در کره طی سالهای 1950 تا 1953 دارد، میگوید که حتی در آن دوران نیز ملتسازی از کشورهای جهان سوم اقدامی براندازانه بود که میبایست سرکوب میشد.
به گفته وی دولت آمریکا تمایل به ساختن یک ملت مستقل را به عنوان توطئه کمونیستی تفسیر کرد و بنابراین مسئولیت کشته شدن افراد بیگناه از جمله در جریان کشتار «مای لی» (واقعهای در روز 16 مارس 1968 میلادی در جریان جنگ ویتنام که طی آن 347 تا 504 شهروند غیرنظامی جمهوری ویتنام جنوبی توسط سربازان واحد گردان سوم تجسسی ارتش آمریکا به قتل رسیدند) در ویتنام را پذیرفت.
علاوه بر این به لطف جنگ آمریکا در کره نیز، این کشور امروز کشوری است که به دو بخش تقسیم شده و چشمانداز اتحادی میان بخشهای آن در آینده نزدیک وجود ندارد. در واقع میتوان گفت که جنگ آمریکا پُلی برای اتصال شکل قدیمی قتلعام تحت استعمار و اشکال جدید تروریسم دولتی و کشتار سیاسی طی جنگ سرد است و کشتارهای صورت گرفته از سوی نظامیان آمریکایی طی جنگ کره نمایانگر آغاز مداخلات نظامی آمریکا در جهان سوم به قیمت کشته شدن عده زیادی بودند.
هدف آمریکا در ویتنام تخریب تمامی چشماندازهای ایجاد یک کشور مستقل دست نخورده بوده است. «ژان پل سارتر» در چارچوب گزارش مربوط به دادگاه بینالمللی جنایات جنگی که خود و «برتران راسل» پس از جنگ ریاست آن را بر عهده داشتند، نوشت: «آمریکا انتخابی دشوار را پیش روی ویتنامیها قرار داد و از آنها خواست که یکی از این دو گزینه را برگزینند؛ نخست پذیرش کاپیتولاسیون که در آنصورت کشور به دو بخش تقسیم میشد که اداره نیمی از آن به دست آمریکاییها میافتاد و دوم تسلیم شدن در برابر نابودی نسبتا کامل و تن دادن به آن که حتی در مورد نخست که در آن کشور به دو کشور مستقل تقسیم میشد، وحدت ملی ویتنام به لحاظ ظاهری و فیزیکی نابود نمیشد اما این کشور دیگر از لحاظ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی موجودیت نداشت.
البته در مورد آخر، ویتنام از نابودی فیزیکی، همانطور که میدانیم ویتنامیها تسلیم نشدند و بنابراین از تخریب نسبتا کامل کشورشان به دست آمریکا رنج میبرند. در همین زمان آمریکا برای القای حسن نیت خود اقدام به بمباران کامبوج و لائوس نیز کرد و آنها را به عصر حجر ارجاع داد.
برای درک هدف پشت پرده اقدامات خشونتآمیز و مخرب آمریکا، نیاز به جستجو و کاوش در دوردستها نیست و بررسی اظهارات سیاسی «جورج کنان» طراح سیاستهای راهبردی ایالات متحده آمریکا در سال 1948 پس از جنگ آمریکا کفایت میکند.
وی گفته است: زمانیکه از «رهبری» در آسیا سخن میگوییم باید بسیار مراقب و محتاط باشیم. ما 50 درصد از ثروت جهان را در اختیار داریم اما تنها 6.3 درصد از جمعیت کل دنیا را داریم. این اختلاف بخصوص میان ما و مردم آسیا مشهود و تاحدی زیادی محسوس است و در چنین شرایطی نمیتوان از مورد خشم و حسادت قرار گرفتن در امان بود اما وظیفه واقعی ما این است که مدلی از روابط را طرحریزی کنیم که در نتیجه آن بتوانیم موضع اختلاف و برتری خود را بدون وارد آمدن هرگونه ضرر و زیانی به امنیت ملی خود حفظ کنیم. در این راستا ما باید از هرگونه احساساتیگری و خیالبافی اجتناب کرده و توجه خود را پیوسته بر اهداف ملی فوری خود متمرکز کنیم و نباید خود را گول بزنیم.
مدیاپارت ادامه داد: آمریکا در حال حاضر تنها 5 درصد از جمعیت جهان را در خود جای داده حال آنکه 25 درصد از منابع جهان را مصرف میکند. طبق گزارش اخیر نشریه علمی «ساینتیفیک آمریکن»، آمریکا با داشتن کمتر از 5 درصد جمعیت جهان، یک سوم کاغذ، یک چهارم نفت، 23 درصد زغالسنگ، 27 درصد آلومینیوم و 19 درصد مس جهان را مصرف میکند اما آنچه باید در این میان به آن توجه داشت این است که تنها راهی که آمریکا قادر است از طریق آن به این اهداف خود دست پیدا کند، نابودی و از بین بردن ظرفیتها و توان کشورهای مستقل در دفاع از خود و حفاظت از منابعشان در برابر غارتهای بیگانگان است. به همین دلیل است که آمریکا با اسفبارترین نیروهای جهان برای تخریب و ویرانی کشورهای مستقل جهان همبازی میشود.
بطور مثال آمریکا پس از سال 1996 اقدام به حمایت از نیروهای روآندا و اوگاندا برای حمله به جمهوری کنگو کرد و در نتیجه آن منابع طبیعی این کشور بطور غیرقابل باوری نابود شد.
در خصوص منطقه خاورمیانه، آفریقای شمالی و افغانستان نیز آمریکا با عربستان سعودی و نیروهای افراطگرایی که البته آنها را تروریست خطاب میکند، تشکیل اکیپ داده تا اقدام به نابودی و از میان بردن کشورهای لائیک کند و این دقیقا همان کاریست که آمریکا پیش از این نیز در کشورهای دیگری همچون افغانستان با هدف نابودی آنها انجام داده است.