نویسنده در چند جا به صراحت پای مباحث فلسفی را به میان می‌آورد. او می‌خواهد از سنگینی دنیای مفاهیم خارج شود و از طریق کلماتی چون «روح» و «توحید» و نظایر آن که بیشتر رنگ و بوی عرفانی دارند، جهانی نو بیافریند.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - مجموعه داستان «همه چیز مثل اول است» خانم اعظم عظیمی توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده و کتابی است برای نشان دادن تعدادی از بزرگ‌ترین بن‌بست‌های زندگی امروز ما ایرانیان، به‌ویژه زنان ایرانی.

نویسنده سعی می‌کند به طرق مختلف، شکاف‌های بزرگی که زندگی ما ایرانیان را به بن‌بست می‌کشاند نشان دهد و از مواضع گوناگون با زبان‌های مختلف بیانش کند. اولین آنها نگاه موجود فلسفی ماست. نویسنده در چند جا به صراحت پای مباحث فلسفی را به میان می‌آورد. او می‌خواهد از سنگینی دنیای مفاهیم خارج شود و از طریق کلماتی چون «روح» و «توحید» و نظایر آن که بیشتر رنگ و بوی عرفانی دارند، جهانی نو بیافریند. 
 
 
 
 
می‌توان ادعا کرد که نویسنده می‌خواهد از تفکر ماهیت‌اندیش فلسفه خودی که تمام نگاه ما را پر کرده است، به نوعی وجودشناسی رها از قید تعیین تکلیف‌های پیشینی برسد. به جای تکیه بر قدرت مفاهیم برای فهم زندگی و هدف، به دنبال معنی کردن کلمات از طریق مواجهه درونی و ذاتی با زندگی است. دوست دارد به هر نحو که شده، راهی برای زیر و رو کردن فلسفه خودی بیابد تا «امر واقع» و «وجود» داور دنیای کلمات و «ماهیت» باشد نه بالعکس. اما در عین حال نومیدانه می‌گوید: «ما برای اگزیست غربی معادل نداریم.» یعنی فلسفه ما راهی به سوی پاسخ ندارد.
 
 
نومید از فلسفه، امیدوار به هنر
 
پس سعی می‌کند راه چاره را از طریق ورود هنر به دنیای ادراکات پیدا کند. هنری که نمی‌تواند به امر واقعی و جزئی بی‌تفاوت باشد؛ اگر هنوز هنر باشد و زیر سایه تبلیغ له نشده باشد. هنری که سایه سنگین پیام را برفراز سرش حس نکند، می‌تواند دست تفکر را هم بگیرد و از قفس تنگ مفاهیم، به دنیای واقعی مادی و معنوی ببرد. مهم‌تر از آن دو، نویسنده به‌دنبال دینی واقعی و انسانی می‌گردد که در دایره احکام فلسفی و فقهی گیر نکرده باشد. دینی که انسان را درک کند و نیازهایش را بشناسد. دینی که برای کنش مسوولانه انسان ارزش قائل شود و غایت و سعادت را صرفاً در جهان گزاره‌های ثابت پی نگیرد.

مساله زنان
 
او در اکثر داستان‌ها، از روایت رسمی دین فرار می‌کند و به‌دنبال روایتی از دین می‌گردد که به همان اندازه آسمانی بودن، زمینی هم باشد و حتی می‌توان در برخی داستان‌ها چنین ادعایی را مطرح کرد که تا دینی زمینی نباشد، آسمانی هم نخواهد بود. پی دینی می‌گردد که صرفاً بیرون انسان نایستد و حکم نکند، بلکه به قلب راه پیدا کند و از درون هدایتگر شود و همه این بن‌بست‌ها را در وجود زنانی درس‌خوانده نشان می‌دهد. زن ایرانی او بین چندین و چند دیوار گیر کرده است. زنی که نه فشارهای دنیای جدید را دوست دارد و نه می‌تواند جمود و رکود دنیای قدیم را تحمل کند. زنی که هم به‌دنبال کسب علم و اثر اجتماعی است و هم نمی‌تواند فارغ از مسأله اساسی هویت، فقط در پی تقلید ظاهری کارهای دنیای جدید باشد. نه سنت‌گراست نه تجددخواه. بلکه برای یافتن پاسخ‌های بنیادین زندگی، بین این 2 قطب در حرکت است.

عنصری به‌نام تعلیق
 
شاید مهم‌ترین عنصر داستان‌های «همه چیز مثل اول است» خانم اعظم عظیمی، تعلیق باشد. تعلیقی نه از جنس «چه می‌شود؟» بلکه متکی بر سؤال درونی «پس چه؟» مخاطب از خودش. به گزارش صبح نو، چه کشمکش‌ها در سراسر قصه‌ها از جمله اول تا به انتها، جاری‌اند یا به عبارت بهتر، کشمکش‌ها تارهای رشته دراز تعلیق در داستان‌اند که عناصر دیگر را محکم به هم وصل کرده است. این اتصال‌ها در زمینه پیرنگی قوی، هر جزء داستان را در منظومه‌ای کلی از عناصر و مفاهیم قرار داده است.به صورتی که بی درد سر می‌شود مسائل داستان‌های این مجموعه را ذیل عنوانی کلی قرار داد و نویسنده را در هر جلوه، درگیر با یک موضوع دید و همین خصلت کتاب را به تمام معنی کلمه، به «مجموعه»ای از داستان‌های کوتاه مرتبط و متصل با هم تبدیل کرده است. تعلیق در این مجموعه عنصری جدی است نه به خاطر تسلسل ماجراها، بلکه به علت مسأله ذاتی پرکشمکشی که افقی برای رفع آن (حداقل در زمانی کوتاه) در پیش نیست. نویسنده بر مسائلی دست گذاشته که گشودن گره آنها کار یک نفر و دو نفر نیست و به حرکت یک ملت در موفقیت تمدنی باز می‌گردد.