یکی از فرماندهان ابرکوهی دوران دفاع مقدس گفت: جنگ سوریه ادامه جنگ ایران و مسیرش همان مسیر اهل بیت(ع) است و تنها شیوه آن تغییر کرده است، پس اگر ما نرویم، قطعا آنان (داعش) خواهند آمد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - حاج اصغر فلاح زاده از فرماندهان دوران دفاع مقدس که امروز یکی از مدافعان حرم اهل بیت(ع) می باشد، در گفتگوی اختصاصی با سرو ابرکوه، از خاطرات و تجربیات دوران جنگ تحمیلی و درس های آن، چنین تعریف می کند، که شما مخاطبان عزیز نیز می توانید با هم همراه شده و بشنوید.

فلاح زاده رزمنده ابرکوهی سال 42 متولد شد و دوران نوجوانی را توأم با فعالیت های انقلابی همچون، شعار نوشتن روی دیوار ها، پخش اعلامیه ها و سخنان امام (ره) گذراند و در 28 مهر سال 59 همراه با 21 نفر دیگر عازم جبهه های جنوب شد.

مادرم با شرط شهید نشدن مرا به جبهه فرستاد/ مادرم گفت: مبارکت باشد
وی در گفتگو با سرو ابرکوه اظهار کرد: والدین نقش بسیار سازنده ای در تربیت فرزندان برای ادای دین به اسلام و خدمت به وطن دارند. در آن زمان که 17 سال بیشتر نداشتم، پدرم با رفتن من به جبهه موافق بودند ولی می گفتند؛ در کنار آن باید درس هم بخوانی. مادرم با وجود سواد قرآنی که داشتند رفتن به جبهه را یک تکلیف الهی می دانستند و با شرط شهید نشدن مرا عازم جبهه کردند. هم اکنون اطمینان دارم اگر توفیق شهادت نصیب من نشده ، بخاطر شرط مادر بوده است.

رزمنده دفاع مقدس همچنین خاطر نشان کرد: پس از اولین مجروحیت که در بیمارستان تهران بستری شدم، مادرم تلفنی از مخابرات تماس گرفتند و از احوالم جویا شدند، به آنان گفتم: چیز مهمی نیست، مجروح شده ام؛ مادرم در پاسخ گفت: مبارکت باشد.

دوستم می گفت: پلوی شهادتت را می خوریم/ شاید صلوات های پدر و شرط مادرم مانع شهادتم شد
فلاح زاده بیان کرد: وقتی با دوستانم دور هم بودیم یکی از آنها به شوخی گفت، شاید قسمت شود و پلوی شهادتت را بخوریم. در همین لحظه پدرم با ناراحتی گفت: او شهید نمی شود؛ زیرا وقتی به سمت جبهه حرکت می کند، من روزی صد صلوات نذر حضرت موسی بن جعفر(ع) دارم که 90 تای آن را می فرستم و 10 تا را نگه می دارم برای روزی که از جبهه برگشت.

وی ضمن بیان این مطلب که شاید صلوات های پدر و شرط مادرم مانع شهادتم شد، ادامه داد: بعد از عملیات محرم یکی از رزمندگان به من گفت خواب دیدم که جلوی باغی بودیم که شهدا در آنجا بودند، تو به باغ رفت و آمدی می کردی، اما به من اجازه نمی دادند که وارد شوم؛ از فردی که آنجا بود سوال کردم که چرا به من اجازه نمی دهید؟ گفت: من موسی بن جعفر(ع) هستم، فقط او می تواند نزد شهدا برود.

فرمانده دفاع مقدس، در رابطه با عوامل تقویت روحیه رزمندگان در جبهه، اذعان کرد: پیروزی انقلاب اسلامی، روشنگری های امام (ره) و احترام ویژه ایشان به جوانان در وجود همه مردم دگرگونی ایجاد کرده بود. باوری که امام(ره) به جوانان می دادند باعث می شد، همه آنان برای حفظ استقلال و آزادی کشور از دل و جان مایه بذارند.

معاون پژوهشی و مطالعات باغ موزه دفاع مقدس تهران تأکید کرد: علی رغم اینکه رزمندگان، افرادی اهل علم و آگاهی بودند، اما خصلت ولایت پذیری آنان عامل عشق و علاقه و قدم نهادن در جبهه بود. همچنین درس استقامت و بردباری که جوانان از نهضت امام حسین(ع) گرفته بودند، آنان را به جبهه می کشاند.

کنترل بحث نفوذ از طریق اقدامات فرهنگی به ویژه آموزش و پرورش امکان پذیر است
وی در رابطه با شباهت جنگ تحمیلی با جنگ سوریه، گفت: جنگ سوریه ادامه جنگ ایران و مسیرش همان مسیر اهل بیت(ع) است و تنها شیوه آن تغییر کرده است. ما وظیفه شرعی داریم که از مسلمانان دفاع کنیم همچنین حافظ کشور خودمان باشیم، پس اگر ما الان نرویم، قطعا آنان(داعش) خواهند آمد.

سردار ابرکوهی با اشاره به حربه های دشمن برای اسلام هراسی و نفوذ به کشور، اذعان کرد: اگر بخواهیم اسلام و شیعه حفظ شود، باید این فرهنگ را از دبستان برای کودکانمان نهادینه کنیم، زیرا به فرموده امام راحل تنها راه مسدود کردن استکبار و حفظ نسل جوان، همین است.

وی همچنین متذکر شد: رژیم صهیونیستی یا وهابیت برای حفظ اعتقادات خود، دست به هر کاری می زنند و از ابتدا کودکان خود را قرآن می آموزند، تا با آن وفاداری و اعتقادات دست پرورده های خود را تقویت کنند، ولی بچه های ما قبل از رفتن به مدرسه بعضأ در پیش دبستانی ها موسیقی و رقص می آموزند. کنترل بحث نفوذ از طریق اقدامات فرهنگی و به ویژه آموزش و پرورش امکان پذیر است.

فلاح زاده در توصیه به جوانان بیان کرد: دنیا برای انسان تکلیف گرا، محل استراحت و خوشی نیست و کسی که بخواهد برای دین، کشور و مردمش کاری کند، باید سختی بکشد و هزینه بدهد. جوانان ما باید با دو بازوی علم و مذهب پیش بروند. یعنی مسلمان واقعی و انسان متعهد می تواند علم را در جایگاه مثبت استفاده کند.


فلاح زاده در پایان صحبتهایش دو خاطره خواندنی از دوران دفاع گفت، که شنیدن آن برای شما هم خالی از لطف نیست:

خاطره چگونگی پیدا کردن پیکر شهید احمد بذرافشان
پس از عملیات فتح المبین، زمانی که برای پیدا کردن جنازه شهید احمد بذرافشان به معراج الشهدا رفتیم، متوجه جنازه شهید علی نقی کارگر شدیم که به اشتباه اسمش را علیقلی نوشته بودند، همان لحظه با شناسایی شهید نامش را تصحیح کردیم.

همچنان روزها با حاج محمد بذرافشان به دنبال پیکر فرزندش بودیم، که در راه ناگهان وی از خواب بیدار شد و گفت: در مکانی یا عکسی تعدادی افراد با شهید بهشتی بودند، که احمد یک سر و گردن از آن ها بالاتر ایستاده یا نشسته بود.

بعد از مدتها جستجو عازم تهران شدیم، چون فرمانده دسته شهید بذرافشان آنجا بود. با نشانی هایی که دادیم گفت: آدرس را درست رفته اید پس چرا او را پیدا نکردید. دوباره به معراج الشهدا برگشتیم و به ما گفتند: دیروز او را به خاک سپردیم.

شماره قبر را گرفته و به سراغش رفتیم، شهید احمد بذرافشان ردیف 7 اطراف شهید بهشتی به خاک سپرده شده بود... به حاج محمود گفتم: خوابت تعبیر شد.

البته در گلزار شهدای تهران تنها بالاتنه شهید دفن می باشد و مابقی یا بهتر بگویم تکه تکه های بدن این شهید گرانقدر را در پای درختی که با محمود فلاح زاده شهید شده بودند، پیدا کردیم و در ابرکوه به خاک سپردیم.

نشانه های جالب زن شمالی برای شناسایی جنازه شوهرش
گفتنی است همزمان با پیدا کردن شهید بذرافشان، فردی شمالی همراه با خواهرش دنبال پیکر شوهر خواهرش بودند، که داخل صندوق یک پا و یک جوراب پیدا کردند که بقیه بدنش هم سوخته بود. خانم با دیدن آن پا گفت: همسرم همین است.

آرام به حاج محمود گفتم این که یک پا بیشتر نیست، چطور شناخت؟ زن صدایم را شنید و گفت: این چیزی که می بینی سه تا نشانه دارد؛ یک قاب ساعت که هدیه عروسی مان بود، دوم این جوراب که خودم برایش خریدم، سوم هم اینکه انگشت شست پای شوهرم را می شناسم...
 
همسر سردار فلاح زاده: نبودم همسرم را تحمل می کردم تا سهمی در دفاع داشته باشم
خانم برزگر همسر سردار فلاح زاده ابراز کرد: من هم اکنون دارای 5 فرزند هستم و از این بابت خدا را شاکرم. اما در طول سال های زندگی با همسرم سختی های بسیاری را از بابت حضور کمرنگ ایشان در خانه متحمل می شدم، که این را هم از عنایات خداوند می دانم. چرا که من هم به این واسطه توانستم سهمی در خدمت به کشورم داشته باشم.
 
این همسر فداکار یادآور شد: سه روز پس از عروسی ما، همسرم به جبهه رفت و پس از یکسال با هماهنگی های مختلف من هم نزد ایشان به اهواز رفتم؛ اما در همان اهواز هم شاید هر 15 روز یک بار و گاهی اوقات بیشتر طول می کشید تا ایشان به خانه بیایند.

وی افزود: با این وجود من هم بیکار نبودم و با دیگر بانوان کارهای پشت جبهه از جمله دوخت لباس، بسته بندی خوراکی و ... را برای رزمندگان انجام می دادیم.

پسر سردار: پدرم هنوز هم آرزوی شهادت دارد
در ادامه علی فرزند سردار فلاح زاده گفت: پدرم هیچ گاه خدماتش در دوران دفاع را برایمان نگفت و دانسته هایمان به روایت گری های همرزمان و دوستانشان محدود می شود.

وی افزود: در سال های کودکی ما، پدرم با وجود مشغله های فراوان، از تربیت فرزندانش غافل نشد و در غیاب ایشان هم، مادر به خوبی توانست سنگر خانواده را حفظ کند. آخر هفته ها که برای نماز جمعه می رفتیم مادرم غذا هم آماده می کردند که هم به تفریح ما رسیده باشند و هم ما به نماز علاقه مند شویم.

فلاح زاده خاطر نشان کرد: پدر هنوز هم آرزوی شهادت در دل دارد و هم اکنون با خدمت در موزه دفاع مقدس و ترویج فرهنگ شهادت و دفاع از حریم اسلام در سوریه، خود را به قافله شهدا نزدیک تر می بیند؛ چرا که امام خامنه ای فرمودند: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.

وی عنوان کرد: اگر چه توفیق مدافع حرم شدن نصیب ما سه برادر نشد، اما تلاش می کنیم با دشمن شناسی در راه مقابله با دشمن در جبهه جنگ نرم قدم برداریم و همچون پدر پاسدار حریم اسلام باشیم.

برادر سردار فلاح زاده: به برادرم افتخار می کنم
مرتضی فلاح زاده یکی از برادران سردار اظهار کرد: بسیاری از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس که تمام عمر و زندگی خود را وقف خدمت به کشور کرده اند، مورد بی مهری قرار می گیرند و شاید هرگز هیچ اسمی از آنان برده نشده و گمنام مانده اند.

وی ضمن بیان اینکه، یادگارن دفاع مقدس گنجینه های گرانبها و سرشار از تجربه و درس برای نسل امروز هستند، افزود: به برادرم که سالیان سال از زمان جنگ تا کنون خود را وقف دولت، ملت و اسلام کرد و چیزی برای خودش نخواست، افتخار می کنم و چه بسا افرادی مثل ایشان تاریخ یک کشور می باشند.