کد خبر 646780
تاریخ انتشار: ۳ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۰

گاهی خودش فراموش می‌کرد که ممکن است ماموران رژیم در بین همین مردم باشند. همان طور که سرش پایین بود، اعلامیه‌ها را به دست این و آن می‌داد و رد می‌شد. به سمت گاراژ می‌رفتیم که «جواد» اعلامیه‌ها را به دست دو مامور پلیس داد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، در خاطره ای درباره شهید محمدجواد آخوندی آمده است: یک روز توی خیابان راه می‌رفتیم و اعلامیه‌های امام(ره) را بین مردم پخش می‌کردیم. همیشه سفارش می‌کرد که باید احتیاط کنیم. اما گاهی خودش فراموش می‌کرد که ممکن است ماموران رژیم در بین همین مردم باشند. همان طور که سرش پایین بود، اعلامیه‌ها را به دست این و آن می‌داد و رد می‌شد. به سمت گاراژ می‌رفتیم که «جواد» اعلامیه‌ها را به دست دو مامور پلیس داد. وقتی صدای مرد را شنید که: «این دیگر چیست؟»
سرش را بلند کرد. تازه فهمید که چه دسته گلی به آب داده است. دستم را گرفت، شروع کردیم به دویدن. از معرکه دور شدیم و آن‌ها نتوانستند ما را دستگیر کنند، ولی «جواد» را شناخته بودند و اگر پیدایش می‌کردند، دیگر معلوم نبود چه اتفاقی می‌افتد. تا مدت‌ها جواد را در محلّه‌های پایین شهر مخفی می‌کردیم تا کسی او را نبیند.

بحر بی ساحل، ص 17
منبع: تسنیم