با آغاز جنگتحمیلی، بهروز به جبهه رفت تا به دفاع از ایران اسلامی بپردازد. علاوه بر بهروز پدر و برادر دیگر او نیز در جبهه حضور داشتند. بهروز به خرمشهر رفت، جایی که بیشترین درگیریها در آنجا بود. آن روزها عراق با بهکارگیری چند هزار نفر از بهترین نظامیان خود تلاش میکرد سد آهنین مقاومت چند صد نفره رزمندگان ایران اسلامی را بشکند و خرمشهر را اشغال کند.
مدافعین خرمشهر با دست خالی یا با استفاده از سلاحهای ابتدایی، مردانه در مقابل متجاوزان ایستادند، اما پس از 45 روز مقاومت افسانهای، مجبور به عقبنشینی شدند و سرانجام در چهارم آبان سال 59 خرمشهر به دست دشمن متجاور افتاد.
شهید «بهروز مرادی» دربارهی سقوط خرمشهر چنین مینویسد:
اگر ما عرضه این را نداشته باشیم که یک شهر را آزاد کنیم، شهری که خانه و زندگی ما در آن است و سالها در آن جا رشد کرده و بزرگ شدهایم و مردم با هم پیوندها داشته و زندگیها کردهاند، مطمئناً نمیتوانیم «بیتالمقدس» را آزاد کنیم. هدف اصلی ما آزادی بیتالمقدس است.
ما میخواهیم عراق را نجات بدهیم، به یمن برویم و آن جا را نجات بدهیم، لبنان را میخواهیم آزاد کنیم. اگر ما شهر کوچکی مثل خرمشهر را نتوانیم آزاد کنیم، چطور میخواهیم دیگر کشورهای اسلامی را آزاد بکنیم؟
اینها میدانهای آزمایشی است که خدا برای ما قرار داده است. اگر ما در این میدان پیروز شدیم، در میدانهای بزرگتر بعدی هم میتوانیم پیروز شویم. لشکری که آمده و شهر را گرفته و میخواهد دیگر شهرهای ما را هم بگیرد، در عمل ثابت کرده که ترسو و بزدل هم هست. بزدلی دشمن را بچههای خرمشهری در 35 روز مقاومت به خود عراقیها هم ثابت کردند.
دشمن آمده است که بماند. این را روی دیوارهای شهر ما نوشته است. بدون شرم نوشتهاند: «ما آمدهایم بمانیم»، اما بچههای خرمشهری به دشمن ثابت خواهند کرد که ترسو و بزدلتر از آن است که بتواند در مقابل ما مقاومت کند. قسم به خون سرخ شهدای شهرمان، ما بالاخره روزی خرمشهر را آزاد خواهیم کرد.
روزی که همین روزهاست و زیاد دور نیست. خرمشهر! آغوش بازکن! فرزندانت در راهاند. 23فروردین 1361»