کد خبر 655378
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۵ - ۰۳:۴۷

الجیوشی معتقد است که نتیجه جنگ سوریه، قادر است جهان را از نظام تک‌قطبی به نظامی در دو سطح جهانی و منطقه‌ای تغییر دهد. به‌عبارتی، جهان دیگر با اراده واشنگتن به حرکت درنمی‌آید و می‌توانیم پایان دوران پروژه‌های امپریالیستی آمریکا را اعلام کنیم.

به گزارش مشرق، «محمدشریف الجیوشی»، نویسنده و تحلیل‌گر مسائل غرب‌آسیاست. او بیش از نیم‌قرن در رسانه‌های مختلف سوری، فلسطینی، عراقی و اردنی قلم زده است.

وی هم‌چنین تجربه شرکت در سمینارها، کنفرانس‌ها و کارگاه‌های آموزشی کشورهای مختلف را در پرونده دارد. الجیوشی در یادداشت اختصاصی خود به تحلیل بحران سوریه و نتیجه‌ و آثار آن در سطح منطقه و نظام بین‌الملل پرداخته است که متن ترجمه یادداشت وی در ادامه می آید.

بحران سوریه

اهداف آمریکا در قبال تمام کشورهای منطقه، تا حد زیادی در یک استراتژی خلاصه می‌شود؛ اما این سیاست‌ها در مواجهه با سوریه، شکل خاصی به خود می‌گیرد؛ چرا که این کشور، مزایای بسیاری برای آمریکا دارد؛ مزایایی که در دایره ارتباط با رژیم‌صهیونیستی قابل‌ بحث است. به‌ویژه این‌که سوریه، از امضای توافق‌های مسالمت‌آمیز با اسرائیل خودداری کرده و به حمایت از نیروهای مقاومت، خصوصاً حزب‌الله و سایر نیروهای ملی لبنانی پرداخته است. از سوی دیگر، سوریه توانسته یک رابطه مناسب با نیروهای ملی اردن شکل دهد. در این رابطه نیروهایی قرار می‌گیرند که با رویکرد و سیاست‌های دولت وابسته اردن، بیگانه‌اند.

دولت ملی سوریه، همواره روابطی مناسب با جمهوری اسلامی ایران داشته و به‌طور کلی، در مواجهه با غرب و مسئله رژیم اشغال‌گر قدس، هم‌راستا با سیاست‌های جمهوری اسلامی عمل کرده است. سوریه هم‌چنین توانسته روابط مثبتی را با روسیه، چین، ونزوئلا، کره‌شمالی، کوبا و دولت‌های عضو بریکس (BRICS) ایجاد کند؛ هم‌پیمانی با هر یک از این کشورها و ائتلاف‌ها، در تضاد با منافع ناتو و واشنگتن است. قبل از آغاز تجاوز بین‌المللی، سوریه یکی از معدود کشورهای جهان سوم محسوب می‌شد که در مرز رسیدن به خودکفایی قرار داشت. نباید این نکته را از ذهن دور کرد که سوریه، به هیچ‌یک از نهادهای نظام سرمایه‌داری جهانی، مانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی وابستگی نداشته و به حیاط خلوت هیچ‌یک از کشورهای غربی یا استعماری تبدیل نشده است و این استقلال و عدم وابستگی به اقتصادهای غربی، به دولت اجازه می‌دهد تا در تصمیم‌گیری‌های خود، کاملاً مستقل عمل کند.

با توجه به مجموع موارد بالا، می‌توان حضور سوریه را تهدیدکننده امنیت، ثبات و آینده رژیم‌صهیونیستی از لحاظ جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دانست. امنیت و آینده اسرائیل برای غرب و ایالات‌متحده در اولویت اهداف استراتژیک قرار دارد. از این ‌جهت است که غرب، به توطئه علیه سوریه دست زده و جنگی بین‌المللی را بر مردم آن تحمیل کرده است. واشنگتن و متحدان آن کوشیدند تا از طریق میانجی‌گری‌ کشورهایی مانند پادشاهی قطر، دولت سوریه را به مذاکره با رژیم‌صهیونیستی و ایجاد روابط مستقیم از طریق اتحادیه کشورهای مدیترانه متقاعد کنند؛ اما بشار اسد، هرگونه مذاکره مستقیم و یا تنزل از اهداف سوریه را رد کرد. پس ‌از آن بود که با ناکام ماندن سیاست‌های اولیه غرب، این کشورها به‌سوی طرح ثانویه حرکت کردند. پیش ‌از این در سال 2003 و هم‌زمان با اشغال عراق، دولت سوریه شرایط هشت‌گانه ارائه‌شده از سوی واشنگتن را رد کرده بود. بخشی از این شرایط، مربوط به تثبیت حضور آمریکا در عراق از طریق مرزهای سوریه و بخشی نیز، پیرامون اخراج گروه‌های فلسطینی موجود در سوریه بود.

سیاست خارجی غرب در سوریه

یکی از اسباب مرتبط با سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه، به مذاکرات میان اخوان و ایالات‌متحده برمی‌گردد. به‌عبارتی سیاست‌های سلطه‌گرا در مذاکرات اخوانی-آمریکایی به‌صورتی کامل تجلی پیدا می‌کند. این توافقات باعث شد تا واشنگتن، اخوان المسلمین را در تونس، لیبی، مصر، یمن، عراق، سوریه، اردن و فلسطین (در سال 1967) ردای حکومت بپوشاند و جهت‌ قطب نمای عربی-اسلامی را از رژیم صهیونیستی منحرف سازد. درنتیجه، درگیری اصلی خاورمیانه در نزاع‌های فارسی-عربی و یا شیعه-سنی خلاصه شد تا غرب فرصت بهتری جهت تجزیه منطقه بیابد و تسلطش را بیش از پیش مستحکم کند.

کشورهای غربی - که بخشی از آن‌ها در اتحاد ناتو شرکت دارند و برخی نیز از هم‌پیمانان ایالات‌متحده به شمار می‌روند - تلاش می‌کنند تا حتی در منافع متضاد خود نیز در خط‌مشی آمریکا باقی بمانند؛ در حقیقت این کشورها نمی‌توانند خود را جدا از آمریکا تصور کنند. این معادله تا زمانی ادامه خواهد یافت که ایالات‌متحده قادر باشد دشمنانی خیالی و یا واقعی ایجاد کند و پیروان و مریدان خودش را در جهان و به‌خصوص در مناطق عربی، گسترش دهد. به‌ویژه این‌که بازارهای نفت و گاز، گذرگاه‌های بین‌المللی، ناوگان هوایی و گروه‌های افراط‌گرای مذهبی و فرقه‌ای می‌تواند در برابر کسانی که خلاف قاعده آمریکا عمل کنند، مورد استفاده قرار گیرد.

نباید وجود رژیم اشغال‌گر قدس در قلب امت اسلامی را فراموش کرد. به‌عبارتی تا زمانی‌که رژیم صهیونیستی در قلب امت باقی بماند و تا زمانی‌که حرم‌های مقدس اسلامی و مسیحی در فلسطین و حجاز درجهت منافع دیگران و نه آینده منطقه و پیشرفت خاورمیانه مورد سوءاستفاده قرار گیرد، معادله به همین شکل باقی می‌ماند. به‌اختصار می‌توان چنین نتیجه گرفت که کشورهای غربی، قصد ندارند تا جدا از ایالات‌متحده و در انزوا، بحران سوریه را حل کنند. آمریکا – دست‌کم در آینده نزدیک - راغب به حل‌وفصل این بحران نخواهد بود. اگرچه گاهی غرب، مداخلاتی آشکار را جدا از واشنگتن انجام می‌دهد؛ اما به‌نظر می‌رسد ابتکار عمل دولت‌های غربی با هماهنگی و کسب اجازه از آمریکا صورت پذیرفته؛ تا این‌که سیاست‌های جداگانه‌ای را در پیش گرفته باشد.

البته زمانی می‌توانیم از تحلیل خود دفاع کنیم که واشنگتن به یقین رسیده باشد که سیاست‌های تند خود، تنها با شکست‌های متوالی قرین شده و راه خلاص آن‌ها با ورود غرب به بحران، قابل‌حل است؛ این دخالت‌ها می‌تواند از زیر میز، پشت‌پرده و یا هر روش دیگری باشد؛ اما جزئیات هماهنگ‌شده را با غرب نیاز دارد. در حال حاضر، نمی‌توان در بحران سوریه برنده‌ای را معرفی کرد؛ چرا که شمار قربانیان بسیار زیاد بوده و خسارت‌های مادی فراوانی وارد آمده است. علاوه‌بر این‌که حجم تخریب‌های وارد آمده به احزاب و پناهندگان، در کنار آلام و رنج‌های بزرگ بشری، بسیار سنگین بوده است.

آمریکا؛ سازنده و حامی تروریسم در منطقه

تروریسم به‌ دست آمریکا ساخته شده و رگه­های آن در اواخر دهه هفتاد میلادی در جنگ علیه اتحاد شوروی در افغانستان قابل جست‌وجوست. تشکیل گروه‌های تروریستی ِتکفیری-وهابی-اخوانیِ متحجر، که عمیقاً افراط‌گرایی و فرقه‌گرایی را در برابر دیگران به نمایش می‌گذارند، به آن زمان بازمی‌گردد. در طول این طرح، به حمایت، مسلح‌سازی، آموزش و استخدام بیش‌تر تروریست‌ها پرداخته شد و برای تسهیل عبور آن‌ها، حتی بسیاری از کشورهای منطقه برای اجازه عبور از مرز با سوریه به داخل این کشور تحت‌فشار قرار گرفتند. هم‌چنین از کشورهای اطراف خواسته شد تا قبل از آغاز جنگ، اردوگاه‌های پناهندگان را بازگشایی کرده و پناهندگان را ترغیب و تشویق به حضور در آن‌ها کنند؛ چرا که با این کار می‌توانستند دولت سوریه را زیر فشارهای سنگین سیاسی و نشانه‌های بحران قرار دهند.

ایالات‌متحده در پایان دادن به بحران و یا نابودی تروریسم، ناتوان نیست؛ بلکه هدفش در چنین چیزی تعریف نمی‌شود. در حقیقت آمریکا به‌عنوان سازنده تروریسم، منافعش را در حضور این گروه‌ها در سوریه دنبال می‌کند. حتی آمریکا به‌دنبال گسترش تروریسم در هر منطقه دیگری از جهان است؛ بنابراین، هرگز خواهان پایان بحران سوریه نبوده؛ زیرا نمی‌خواهد بعد از شش سال شکست مداوم، بدون کسب منافع مطلوب خود از این کشور خارج شود. از طرفی، این موضوع به آبروی واشنگتن گره‌خورده است؛ هرچند که ایالات‌متحده، مسبب اصلی آسیب‌ها و کشتارهای فراوان این برحه در سوریه بوده است.

عربستان‌سعودی و ترکیه‌ اردوغانی، تجهیزگران اصلی گروه‌های تروریستی در سوریه به حساب می‌آیند. از طرفی، تأمین‌کنندگان مالی بزرگ تروریست‌ها در سوریه و به‌طور کلی در خاورمیانه، قطر و عربستان‌سعودی هستند. آمریکا نیز جنگ را از نظر استراتژیک، اطلاعاتی، سیاسی، رسانه‌ای، آموزش نظامی، کارشناسی، تسهیل انتقال پول به تروریست‌ها، فروش و انتقال سلاح و دخالت مستقیم هوایی به نفع تروریست‌ها پیش می‌برد. غیرممکن است که ادعای آمریکا را با اسم «ائتلاف آمریکایی ضد تروریسم» بپذیریم. با قاطعیت می‌توان تروریست اصلی منطقه را آمریکا عنوان کرد. ایالات‌متحده، موتور محرکه گروه‌های تروریستی است؛ که عملیات‌های استراتژیک و تاکتیکی را رهبری کرده و به توزیع نقش طرف‌های درگیر در بحران سوریه می‌پردازد.

در مسیر جنگ سوریه، هر عاملی که بخواهد در استمرار درگیری مانعی ایجاد کند، به‌وسیله آمریکا از میان برداشته می‌شود. هم‌چنین واشنگتن سعی می‌کند تفاهم‌های دروغ خود با مسکو را پیچیده جلوه دهد؛ زیرا با این کار می‌تواند زمان بیش‌تری به دست آورده و مانع پیشرفت ارتش عربی سوریه و نیروهای متحد در جنگ سوریه شود. افزون بر این، آمریکا مجری برنامه‌های رژیم اشغال‌گر قدس علیه اهداف مقاومت و سوریه است. ایالات‌متحده قادر به پایان دادن به بحران سوریه است. این کار حتی می‌تواند تحت هدایت یک کارمند درجه چهارم کاخ سفید و یا وزارت امور خارجه مبنی بر توقف فوری درگیری طرف‌های مسلح، آموزش‌دهنده، تأمین‌کننده مالی، حامیان سیاسی و رسانه‌ها صورت بگیرد و سپس، شاهد پایان بحران باشیم. در این معنا، نقش عربستان‌سعودی، ترکیه، قطر و سایر گروه‌های تروریستی، نسبت به نقش اصلی ایالات‌متحده در این بحران، نقش‌هایی فرعی و وابسته به حساب می‌آیند.

شکنندگی ائتلاف غرب، به رهبری آمریکا

یکی از جنبه‌های مثبت بحران سوریه این است که ارتش سوریه، مقاومت لبنان، روسیه و ایران، قابلیت‌های نظامی جدیدی دارند که آن‌ها را قادر می‌سازد تا در نبردهای سخت از آن استفاده کنند. هم‌چنین، آزمونی است تا از سلاح‌های به کار گرفته‌نشده استفاده شده و سلاح‌های جدید مناسبی ساخته شود. وجود جنگ، یک غربال‌گری داخلی اجتماعی و ملی مفید به حساب می‌آید و در سطح ملی و جهانی، باعث ایجاد اتحادهای جدیدی می‌شود که عمق و قدرت بیش‌تری دارد. جنگ سوریه از شکنندگی نظام غربی و ناتوانی آن در تمایز سیاست‌های خود با آمریکا، خصوصاً در مسائل حساس پرده برداشت و مردم آن‌جا، به‌صورت واضح این شکنندگی را مشاهده کردند. به‌همین دلیل، نیاز به تغییرات سیاسی قابل‌توجهی در داخل این نظام، بیش‌ازپیش احساس می‌شود. علاوه‌بر این، جنگ سوریه ناتوانی ناتو را برای ایفای نقش به‌عنوان یک بازیگر اصلی و اختلافات میان اعضای آن، از جمله ترکیه را به نمایش گذاشت.

اگرچه رژیم‌صهیونیستی در حال حاضر، به‌طور موقت از فرصت به‌دست‌آمده استفاده کرده و این بحران، آن‌ها را از درگیری بیش‌تر در مقابل فلسطین، بلندی‌های جولان و کشورهای عربی، فلسطینی و سوری بی‌نیاز می‌کند؛ اما با پایان جنگ، این استفاده بلایی بر سر این رژیم و حامیان آن خواهد شد. به‌همین علت است که در جهت ادامه جنگ عمل می‌کنند.

پایان پروژه‌های امپریالیستی آمریکا

در خصوص نتیجه نهایی، می‌توان گفت که طرفی پیروز است که مانند دولت قانونی سوریه، پابرجا مانده، دولتی که دشمنان نتوانسته‌اند او را به‌زانو درآورند؛ درحالی‌که بازنده، طرفی است که نتوانسته بر دیگری غلبه یابد و طرف‌های مقابل او را اخراج یا نابود کرده‌اند. از سویی، هر آن‌چه واشنگتن برای آن برنامه‌ریزی کرده بود، محقق نشد و گروه‌های تروریستی نتوانستند پیروزی میدان باشند. درنتیجه، درگیری و بحران سوریه به درازا کشیده است. در این معنا، ذی‌نفع یا ذی‌نفعان نهایی جنگ، زمانی واضح‌تر خود را نشان می‌دهند که جنگ بین‌المللی علیه سوریه به پایان برسد؛ اما بررسی‌های اولیه به ما این درس را می‌دهند که ذی‌نفعان بحران سوریه را نه یک طرف، بلکه باید در چند دسته بررسی کرد.

نتیجه این جنگ، قادر است جهان را از نظام تک‌قطبی به نظامی در دو سطح جهانی و منطقه‌ای رهایی بخشد. به‌عبارتی جهان دیگر مطابق میل کاخ سفید اداره نمی‌شود؛ هرچند هم‌چنان برخی اصرار دارند مدیریت جهانی در کنترل آمریکاست. بعد از پایان این درگیری می توانیم انتظار ظهور قطب‌های دیگری را در عرصه قدرت داشته باشیم؛ برای مثال، روسیه قادر است تا بار دیگر خود را به سطح یک قدرت جهانی برساند. در این صورت می‌توانیم پایان پروژه‌های امپریالیسم آمریکا را اعلام کنیم.

رژیم‌صهیونیستی نخواهد توانست خود را در زمره قدرت‌های منطقه به حساب آورد و خاورمیانه جایی خواهد بود که گروه‌های مقاومت لبنانی و فلسطینی در سایه حمایت ایران و همراهی سوریه، اسرائیل را از دست‌یابی به اهداف خود، بازخواهند داشت. در این صورت، رژیم اشغال‌گر قدس نخواهد توانست در منطقه تأثیری داشته باشد. به‌همین دلیل است که واشنگتن، آخرین حربه‌های خود را به کار گرفته و با ایجاد اخوانی وهابی، سعی دارد تا با منحرف ساختن قطب نمای عربی-اسلامی و فراهم‌سازی زمینه حکومت اخوان وهابی در تعدادی از کشورهای عربی، این رژیم غاصب را برای احیای چهره‌اش در منطقه امیدوار کند.

پایگاه هادی

منبع: فارس