اربعین نیز در شعر معاصر فصل جدیدی از شعر عاشورایی و آیینی است که طی چند سال گذشته با استقبال زائران حسینی از حضور در این مراسم معنوی، بیشتر مورد توجه شاعران این وادی قرار گرفته است. زیارت اربعین و عزاداری در این ایام به یاد شهدای کربلا و حضرت زینب(س) در میان کلام بزرگان سفارش فراوان شده است. این آیین طی چند سال گذشته با هجمههای وهابیون و تلاش دشمنان، بیشتر مورد توجه شاعران قرار گرفته است. در این میان، شاعران نیز در تلاشاند تا از وادی زائران حسینی جا نمانند و زبان را با یادی از سرور شهیدان، متبرک کرده و ادای دین کنند.
همزمان با موسم اربعین تعدادی از سرودهای شاعران بازنشر میشود:
مرتضی امیری اسفندقه
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی
غریب تا که نمانَد حسین بی عباس
به جای خواهری آن جا، برادری کردی
گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو برادر، که مادری کردی
تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی
پس از حسین، چه بر تو گذشت وارث درد!
به خون نشستی و در خون، شناوری کردی
پس از حسین، تو بودی که شرح عصمت را
که روز واقعه، را یاد آوری کردی
به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی
حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکفت
تو با حسین پس از او، برابری کردی
چه زخمها که نزد خطبهات به خفّاشان!
زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی
زبان نبود، خودِ ذوالفقار مولا بود
سخن درست بگویم، تو حیدری کردی
تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امّت پیمبری کردی
بدل به آینه شد، خاک کربلا با تو
تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی
***
سیدحمیدرضا برقعی
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بیمهری دریا، قسی القلب شد آتش
به جان دودمان رحمةللعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسیها نیست
که چشمش سوی خیمه، لحظههای واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته میگویم
زبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طه را... نفهمیند یاسین را
به چوب خیزران دندانهای از حرف سین افتاد
***
محمد غفاری
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است
دوباره حال همه عاشقان تماشایی است
که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است
سفر حکایت یک اتفاق رویایی است
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
ببین که قفل قفس را شکسته، میآیند
کبوتران حرم دسته دسته میآیند
چو موج از همه سو دلشکسته میآیند
غریب، از نفس افتاده، خسته میآیند
که باز بعد چهل شب، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب کنار او باشند
تمام پشت سر جابر ابن عبدلله
چه عاشقانه قدم میزنند در این راه
از اشتیاق حرم راه میشود کوتاه
هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله
هنوز خون تو در باور زمان جاری است
قسم به نور، که این ابتدای بیداری است
دوباره حال من و شعر میشود مبهم
دلی که دست خودم نیست میشود کم کم
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم-
«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»
***
فاطمه نانیزاد
پاییز من بگذار تا آبان بماند
این برگ های آخر گلدان بماند
پاییز من! بار سفر بسته پرستو
ای کاش یک روز دگر مهمان بماند
از یار من پای درختان ردپایی است
بگذار زیر برگها پنهان بماند
این نامههای رنگ رنگ عاشقانه
حیف است دست باد سرگردان بماند
از کوچه باغ آرزوهامان گذر کن
نقشی بزن تا آسمان حیران بماند
چون برگ میریزد گناهان مسافر
پای پیاده...اربعین...باران...بماند!
***
هادی جانفدا
گریه کردن برای امشب یا، گریه کردن برای فرداها
هرچه دیدیم گریه بود، گذشت، مثل یک خواب، روز عاشورا
میکشندم کجا، نمیدانم، بیتو با مرگ، با تو یا تنها
تو بگو اشک هرچه که باشد، دشت را میکند کفن آیا؟
تو فراموش میشوی؟ هرگز! مثل یک جای زخم بر تن ما
ماندهای یادگار روزی که، گریه میکرد قاسمان خدا
چوب محمل شکستنیتر بود، یا سر من؟ فدای چشم شما
میروم با غروب، وعدهی ما، اربعین وقت ظهر کربوبلا
***
محمدمهدی خانمحمدی
و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست
نگاه کن که خروج امام بعد مناست
نگاه کن که چگونه به صحنه میآییم
اگرچه باز به پای برهنه میآییم
برهنهپایی ما انقلاب سادۀ ماست
که زخم همسفر پابهپای جادۀ ماست
مسافرانِ سحرخیزِ جادهایم هنوز
به رغم حادثهها ایستادهایم هنوز
بگو به شیخ کمی بیشتر نظاره کند
بگو که خیر ندارد که استخاره کند
بگو که خواب نماند، بگو شتاب کند
بگو که وقت ندارد که انتخاب کند
چه سود از اینکه ملقب به بوسعید شود
و با حسین نباشد که بایزید شود
چه سود از اینکه برای دو کیسه، جان بدهد
هزار مرتبه ایمان برای نان بدهد
به هر طریق، بزرگ طریقتی باشد
مجازِ روشنِ هر بیحقیقتی باشد
بگو به شیخ دو خط هم بیاورد برهان
که خستهایم از این فقههای استحسان
چقدر دیدن و فهمیدن و دوباره سکوت
صدا شوید دمی، زندههای در تابوت!
صدا شوید و بغرید تا به کی لالی؟!
چقدر صورتک خندههای پوشالی
سلاح گریه ندارید پس خراب شود
کمی کمیل بخوانید تا که آب شوید
«بگو به شیخ که از کفر تا به دین فرق است»
میان راه تو با راه اربعین فرق است
پیاده رفتن ما مظهر رجزخوانی است
ولی همیشه رجز خواندن تو پنهانی است
میان قول و عملها بهانه میبینیم
و دستخط تو را کوفیانه میبینیم
دم از مصالحه در مجلس یزید زدی
برای وعدۀ گندم، دم از امید زدی
بس است توبه کنید آنچنان که حر باشید
برای پاک شدن متصل به کر باشید
به پا شوید هنوز آفتاب پا نشده
نماز صبح بخوانید تا قضا نشده
به پا شوید که از دستتان زمان رفته
اگر که دیر بجنبید کاروان رفته
و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست
نگاه کن که خروج امام بعد مناست
نگاه کن که چگونه به صحنه میآییم
اگرچه باز به پای برهنه میآییم
دوباره در سر ما شور عشق افتاده
حبیبهای غریبیم در دل جاده
بدون واهمه افتادهایم در این راه
هر آنکه همسفر کربلاست بسم الله