کد خبر 656914
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۵ - ۱۵:۵۹

ناصرالدین شاه در ازای خدمات امیرکبیر، وی را به مقام صدرات می رساند. میرزا تقی خان، ابتدا توسط ناصرالدین شاه به امیرنظام و سپس امیرکبیر و اتابک اعظم ملقب می‌گردد.

به گزارش مشرق، محمدتقی فراهانی ملقب به امیرکبیر از رجال سیاسی مهم و شناخته شده در عصر قاجار می باشد. وی از جمله افرادی بود که توانست به واسطه هوش، ذکاوت و توانایی سیاسی مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفته و از سوی وی به منصب صدراعظمی منصوب گردد. البته انتصاب به این سمت، مرهون عوامل دیگری چون آشنایی و نزدیکی شاه به امیر نیز بود که به دوران ولیعهدی ناصرالدین شاه بازمی گشت. این نزدیکی باعث شده بود تا ناصرالدین شاه به واسطه برخورداری امیر از برخی ویژگیهای خاص او را گزینه مناسبی جهت صدارت بداند. با این توضیحات به برخی از این دلایل و ویژگیها که تا حدی متأثر از شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران نیز بود پرداخته می شود.  
 
  
محمدتقی فراهانی از کودکی تا صدارت

محمد تقــی فراهانی، در سال 1222 ه.ق در شهر هزاوه فراهان دیده به جهان گشود. وی بخشی از دوران کودکی خود را در خانواده قائم مقام سپری کرد. امیر، از همان زمان، آثار هوش و ذکاوت خود را به نمایش گذاشت و همین موضوع باعث توجه قائم مقام نسبت به او گردید. از این رو قائم مقام تلاش کرد تا از همان دوران، امور سیاست را به او آموخته و او را با دنیای سیاست و ملازمات آن آشنا سازد. امیر بعد از مدتی به فعالیتهای متعددی همت گماشت، و در آغاز جوانی، فرمان مستوفی گری یافت. اما بی شک مهمترین سمت سیاسی او، مقام صدارت بود که به دلایلی چند از سوی ناصرالدین شاه به آن مقام منصوب گردید که برخی از این دلایل در زیر مورد اشاره قرار می‌گیرند.
 
دوستی و نزدیکی ناصرالدین شاه و صدراعظم

امیرکبیر رسماً در سال 1264 ه.ق با حکم ناصرالدین شاه، به مقام صدارت منسوب شد. وی تا قبل از صدارت، سه وظیفه مهم سیاسی را انجام و لیاقت خود در این زمینه را اثبات نموده بود. این سه وظیفه در رابطه با روسیه، ایروان و ارزنه الروم بود. «در سفر روسیه در زمره دبیران بود، در سفر ایروان که ناصرالدین شاه ولیعهد را جهت ملاقات با تزار روسیه همراهی می نمود، وزارت نظام آذربایجان را نیز بر عهده داشت و زمانی که به سفارت  ارزنه الروم برگزیده شد، با مقام وزارت، به نمایندگی مختار دولت در آن کنفرانس شرکت جست.»1  
 
همراهی و نزدیکی امیرکبیر به ولیعهد، ضمن ایجاد موجبات دوستی و الفت این دو، باعث شد تا مقدمات جلوس ناصرالدین شاه ولیعهد، به تخت سلطنت توسط امیر فراهم گردد. امیر نقش مهمی در تسهیل امور جهت پادشاهی ناصرالدین شاه داشت. از این رو ناصرالدین شاه نیز در ازای خدمات امیرکبیر، وی را به مقام صدرات می رساند. میرزا تقی خان، ابتدا توسط ناصرالدین شاه به امیرنظام و سپس امیرکبیر و اتابک اعظم ملقب می‌گردد. بنابراین می توان یکی از دلایل ناصرالدین شاه در اعطای مقام صدارت به امیر را در وهله اول شناخت او و نزدیکی و الفت این دو دانست. امیرکبیر  طی همراهی خود با ناصرالدین شاه در جریان اتفاقات و یا سفرهای خارجی به خوبی توانسته بود کاردانی و شایستگی اش را به اثبات رساند.
 
افزایش قدرت مرکزی و مبارزه با قدرتهای محلی

عامل دیگر در انتصاب امیر به سمت صدراعظمی، مبارزه با قدرتهای محلی جهت افزایش قدرت مرکزی بود. البته این موضوع نیز به شناخت ناصرالدین شاه از امیرکبیر بازمی گشت، ناصرالدین شاه، امیر را گزینه مناسبی جهت مقابله با جنبشهای محلی می دانست. این جنبشها که خود را در شکل شورشهای محلی نیز نشان می داد، محصول دوران محمدشاه بود. در این دوران سیستم سیاسی کشور مانع از روی کار آمدن افراد لایق و در نتیجه افزایش اعتراضات و شورشهای محلی می گردد. در مقابل گروهها و جنبشهای جدیدی شکل می گیرند که تا حدی مستقل از دولت و گاه بر ضد قدرت مرکزی دولت عمل می کردند. یکی از این گروهها، «اشرافیت تنبلی بود که در واقع ثمره زن پرستی و بلهوسی فتحعلیشاه به‌شمار رفته و تعدادشان بر اثر بروز جنگهای داخلی بیشتر شده بود»2 و در زمان ناصرالدین شاه نیز بر تعداد آنان افزوده گردید.
 
از سویی تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی که بخشی از آن متاثر از تحولات جهانی بود، منجر به تغییرات و جابه جاییهای قدرت میان دولت و ملت نیز شده و بر قدرت و نفوذ قشرها و گروه هایی چون بازرگانان و تجار نیز تأثیر نهاده بود. از این رو به‌تدریج شاهد شکل گیری طبقه بازرگانان و تجاری هستیم که مستقل از دولت و گاه بر علیه قدرت مرکزی عمل می کردند. این موضوع می توانست برای دولتهای مطلقه و یا مستبد، به عنوان یک تهدید تلقی گردد.
 ناصرالدین شاه، امیر را گزینه مناسبی جهت مقابله با جنبشهای محلی می دانست. این جنبشها که خود را در شکل شورشهای محلی نیز نشان می داد، محصول دوران محمدشاه بود. یکی از این گروهها، «اشرافیت تنبلی بود که در واقع ثمره زن پرستی و بلهوسی فتحعلیشاه به‌شمار رفته و تعدادشان بر اثر بروز جنگهای داخلی بیشتر شده بود.»
 
از این رو ناصرالدین شاه با درک این موضوع، خود را وارث مشکلاتی می دید که می توانست قدرت مرکزی را با تهدید و اختلال مواجه نماید. چنین وضعیتی، وجود صدراعظمی مقتدر همچون امیرکبیر را ایجاب می کرد. چنانچه در دوره ناصرالدین شاه «فتنه محمدحسن خان سالار در خراسان که از اواخر ایام سلطنت محمدشاه شروع شده و تا دوره ناصرالدین شاه نیز امتداد داشت و اگر جلادت و کفایت میرزا تقی خان امیرکبیر نبود؛ بیم آن می‌رفت که آتش فتنه آن غالب نقاط ایران را بگیرد.»3  
 
برخورد با بهائیت، عامل استحکام قدرت مرکزی

گذشته از این عوامل، حکومت ناصرالدین شاه با آشوب و بلواهای فرقه تازه تأسیس بهائیت نیز مواجه بود. تأسیس و یا شکل گیری فرقه بهائیت ریشه در اواخر سلطنت محمدشاه قاجار داشت. در آن دوره، بهائیان با ایجاد آشوب و بلواهایی، درصدد طرح خواسته ها و نیز تضعیف قدرت مرکزی بودند؛ اما محمدشاه بدون برخورد جدی با این فرقه، آنها را به حال خود رها کرده بود. موضوع بهائیان در دوره سلطنت ناصرالدین شاه نیز ادامه یافته و پیروان این فرقه در بعضی شهرها سر به شورش برداشتند. چنانچه «در شهرهای شمال و شمال غربی، فتنه باب مثل سرطانی بجان کشور افتاده بود، ملا حسین بشرویه فتنه وسیعی در خراسان به راه انداخته بود، در زنجان یکی دیگر از پیروان باب به نام محمدعلی زنجانی، قیام کرد و مدتی طولانی در شهر آتش و خون به راه انداخته بود.»4
 
در مازندران و دژ شیخ طبرسی نیز «ملاحسین بشرویه باب فتنه را گشوده بود.»5حتی در دوره ای نیز گفته شد گروهی از بهائیان تهران، درصدد بودند تا  ناصرالدین شاه  و امیرکبیر را به قتل رسانند. در این شرایط  که خطر هرج و مرج و آشوب، قدرت مرکزی را با تهدید مواجه ساخته و بسیاری از شهرها دچار ناآرامی بودند، امیرکبیر به مقابله و سرکوب بهائیان و رهبران آن پرداخت. این موضوع در تداوم و استحکام جایگاه صدارت امیرکبیر و جلب توجه ناصرالدین شاه تأثیر بسزایی داشت. در واقع می توان گفت امیرکبیر «با ایجاد هر اوضاع و احوالی که منجر به تضعیف قدرت کشور می شد مخالفت می کرد»6 تحت این شرایط می توان گفت، «وضع بحرانی مملکت تفویض این اختیارات اضطراری را تا اندازه زیادی جایز می ساخت.»7
 
مبارزه با مداخلات کشورهای بیگانه

کاستن از نفوذ کشورهای خارجی روسیه و انگلیس، از دیگر عواملی بود که شاه را متمایل به انتخاب امیر برای صدرات می نمود. قدرت و دخالتهای روزافزون انگلیس و روسیه که در طول حکومت قاجار تداوم داشت، در دوره ناصری نیز بر بسیاری از امور داخلی و خارجی سایه افکنده بود. علیرغم برخی از نظراتی که در باب تمایل امیرکبیر به انگلیس از سوی برخی تحلیلگران مطرح می شود؛ واقعیت آن است که وی مخالف مداخلات بیگانگان بوده و در پی اتخاذ سیاستی مستقل در امور داخلی و خارجی بود. امیر در دوران صدارت خود تلاش زیادی جهت قطع ایادی عمال وابسته به انگلیس و روسیه نمود. چنانچه در یکی از موارد مستمری پسران سیدمصطفی شوشتری را که از عمال انگلستان بودند، قطع کرد و یا در موردی دیگر با خودسر های میرزا آقاخان نوری مخالفت نمود.
 
میرزا آقاخان نوری، فردی بود که سوابق الفت او با مادر شاه و روابط حسنه او با سفارت انگلیس، بر همه روشن بود و به همین اتهامات نیز به کاشان تبعید شده بود. وی با توطئه سفارت انگلیس، بدون کسب اجازه از مقامات مربوطه، به پایتخت مراجعه کرده و برای ارعاب مخالفین یکراست به سفارت انگلیس رفته بود. در این شرایط امیرکبیر برای زهر چشم گرفتن از مخالفین و کسانی که با حمایت کشورهای خارجی درصدد احراز مقام یا برهم زدن نظم کشور بودند، فرمانی از شاه خطاب به میرزا آقاخان نوری گرفت، که فوراً به تبعیدگاه خود بازگردد. گرچه در نهایت نوری به کمک سفارت انگلیس و روس، به تبعیدگاه خود نرفت و امیر به دلیل آنکه غیر از امارت نظام سمت دیگری نداشت، نتوانست مقاومت بیشتری در برابر دول خارجی نماید، اما بارها به مخالفت با مداخلات آنها برخاسته و در برابر آنان مقاومت نمود.8
 
به عبارتی می توان گفت، بخشی از تلاشها و اقدامات سیاسی امیر معطوف به محدود ساختن قدرت و نفوذ کشورهای خارجی بود، در واقع اقدامات او «که به ضرر منافع شخصی رقبایش و دول خارجی بود دشمنان او را برانگیخت تا او را از صدارت برانداختند و فرمان قتل او را به هر ترتیبی که بود از شاه بگیرند.»9 البته برخی نیز معتقدند ناصرالدین شاه نیز از موضوع قدرت یافتن امیرکبیر بیمناک بوده و به او مظنون گشته بود، با این حال نقش اساسی در تحریک شاه نسبت به امیر را دول خارجی و کسانی که از اقدامات امیر متضرر شده بودند، ایفا کرده و باعث شدندتا فرمان قتل وی توسط پادشاه صادر گردد.  
 

 منابع

http://www.iichs.ir/s/3951
 
1.فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ هفتم، 1362، ص 53.
 
2.پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران (از تأسیس تا انقراض سلسله قاجاریه)، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، انتشارات عطایی، 1376، چاپ سوم، ص 76.
 
3.عباس اقبال آشتیانی، میرزا تقی‌خان امیرکبیر، تهران، موسسه انتشارات نگاه، 1390، ص 103.
 
4.اکبر هاشمی رفسنجانی، امیرکبیر (قهرمانان مبارزه با استعمار)، جلد اول ،تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، 1346، ص 65- 66.
 
5.همان، ص 9.
 
6.پیترآوری، همان، ص 127.
 
7.عباس اقبال آشتیانی، همان، ص 396.
 
8. اکبر هاشمی رفسنجانی، همان. ص 51- 52.
 
9.ایرج افشار، چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، تهران، مرکز تحقیقات علوم اسلامی، 1367، ص 457.
 
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران