به گزارش مشرق، وینتر باتم، افسر نیروی هوایی سلطنتی و افسر ارشد در سرویس اطلاعات ارتش، بر فعالیتهای مدرسه دولتی کد و رمز[1] در «بلچلی پارک»(Bletchley Park) نظارت میکرد. در این مرکز، تحلیلگران رموز، کدهای مورد استفاده در ماشین رمزنویسی آلمان موسوم به «انیگما»(Enigma) را شکستند. آلمان با استفاده از این دستگاه، پیامهای رد و بدلشده در نیروی زمینی، دریایی و هوایی خود را رمزگذاری میکرد.
وینتر باتم، افسر نیروی هوایی سلطنتی و افسر ارشد در سرویس اطلاعات ارتش، بر فعالیتهای مدرسه دولتی کد و رمز[1] در «بلچلی پارک»(Bletchley Park) نظارت میکرد. در این مرکز، تحلیلگران رموز، کدهای مورد استفاده در ماشین رمزنویسی آلمان موسوم به «انیگما»(Enigma) را شکستند. آلمان با استفاده از این دستگاه، پیامهای رد و بدلشده در نیروی زمینی، دریایی و هوایی خود را رمزگذاری میکرد.
دولت بریتانیا در 19 می 1997 اسناد رمزگشاییشده در بلچلی پارک را به اداره اسناد عمومی(Public Records Office) در لندن انتقال داد؛ تا بهمنظور انجام کارهای پژوهشی در دسترس عموم قرار گیرند.[3] با کمال تعجب، تنها تعداد معدودی از مورخان هولوکاست به اطلاعاتی که در میان این اسناد در مورد اردوگاههای کار اجباری وجود داشت، علاقه نشان دادند. هاینسلی، دلیل این عدم علاقه حیرتآور را چنین بیان میکند؛ «پیامهای اردوگاه آشویتس(Auschwitz) ، بزرگترین اردوگاه با بیستهزار زندانی[4]، بیماریها را علت اصلی مرگ نشان میدهد؛ هر چند در مواردی، اعدام از طریق حلقآویز کردن و گلوله نیز ذکر شده است. پیامهای رمزگشاییشده، هیچ اشارهای به کشتار از طریق گاز نکردهاند.»[5]
مقاله حاضر، قصد دارد تا اطلاعات بلچلی پارک درباره رویدادهای اردوگاه کار اجباری آشویتس را بهصورت خلاصه بیان کند. با وجود اظهارات روشن هاینسلی، اطلاعات سرویس جاسوسی بریتانیا همچون قبل به آشکار شدن تفاسیر و گمانهزنیهای متفاوت، دامن زد. همزمان، این پرسش همواره بر دیگر امور و مسائل اولویت دارد که «بریتانیا درباره هولوکاست چه میدانست؟!».
چنانکه در اسناد بلچلی پارک آمده، فرمانده اردوگاه آشویتس باید در هر روز، یک گزارش تهیه میکرد. این پیامها، بهجز یکشنبه، شامل گزارشهای روزانه درباره جمعیت، ورودیها و خروجیها از اردوگاه میشد. برای بیش از سیزده ماه، از ژانویه 1942 تا ژانویه 1943 سرویس جاسوسی بریتانیا گزارشهای ارسالی از اردوگاه کار اجباری آشویتس را به اداره اطلاعات و امنیت در اورنینبورگ، پیگیری و رمزگشایی میکرد. پیامهای رمزگشاییشده، آمارهای دقیقی را بهدست میدهند. برای مثال، پیامهای رادیویی از 28 اکتبر 1942، که بهطور تصادفی بهعنوان یک روز انتخاب شد، نشان میدهد که اردوگاه آشویتس 25.298 زندانی را در خود جای میداد؛ که 18.754 نفر مرد و 6544 زن، بودند. همچنین 10.755 نفر از مجموع زندانیان، یهودی، 8.822 لهستانی، 1.369 روسی و 1578 آلمانی بودند. در این آمار و ارقام مشخص شده که دقیقاً 787 ورودی و 168 خروجی در 28 جولای 1942 وجود داشته است. آمار ورودی، اشاره به ورود زندانیان جدید و خروجی، اشاره به میزان مرگومیر، اعدامیها و زندانیان منتقلشده به دیگر اردوگاههاست.
این پیامهای رادیویی روزانه، دربرگیرنده اطلاعات دیگری نیز در خصوص آشویتس هستند. برای مثال، گزارش شد که ساعتسازان یهودی به اردوگاه «ساشنهاوزن»(Sachsen hausen) منتقل میشوند. کارگران لهستانی، تنها پس از قرنطینه شدن، امکان انتقال به مکان دیگری را داشتند. اسرای جنگی بریتانیا، میبایست فوراً بهعنوان سرپرست امور زندانیان و نماینده اسرا، به خدمت گرفته میشدند و در نهایت اینکه برای تعیین جانشین دکترِ مقیم پادگان تا سپتامبر 1942 تلاشهای فراوانی شده است.
در بررسی صحت و سقم هولوکاست، باید به آمار خروجیها توجه ویژه کرد. طبق دادههای موجود، تعداد خروجیهای ماهانه در سال 1942 بهطور غیرعادی در نوسان بوده است. درحالیکه تعدادخروجیها معمولاً بالغ بر حدود دوهزار زندانی در هر ماه بود، این تعداد در ماههای جولای، آگوست، سپتامبر و اکتبر، افزایش چشمگیری داشت. برای مثال در ماه آگوست سال 1942، 8.352 خروجی گزارش شده است. همانطور که بهآسانی از پیامهای رادیویی آشکار میشود، این تعداد بالا و غیرمعمول خروجیها، نتیجه بیماری همهگیر «تیفوس» در آشویتس بود.[6] تیفوس که گاهی از آن با عنوان «تب اردوگاه»(camp fever) یاد میشد، از طریق کک و شپش انتقال مییافت. بروز یکچنین بیماری در شرایط بد بهداشتی در هر اردوگاهی از این دست، اجتنابناپذیر است. بر اساس پیامهای رادیویی رمزگشاییشده، حدود چهار ماه طول کشید تا مقامات اردوگاه آشویتس این بیماری را تحت کنترل خود در آورند. تنها در ماه نوامبر و دسامبر سال 1942 بود که میانگین خروجیها به دوهزار نفر در ماه کاهش یافت.
همانگونه که در بالا گفته شد، اردوگاه آشویتس در آگوست 1942 برای پزشک مشغول به خدمت خود در بازداشتگاه، تقاضای جانشین کرد. این جانشین که کار خود را در 6 سپتامبر 1942 در اردوگاه آغاز کرد، دکتر ادوارد ویرتس (Eduard wirths) بود. وی در یادداشتهای خود، گزارش روشنی راجع به شرایط آشویتس در آن زمان داده است؛[7] «من شرایط زندان را غیرقابلباور دیدم. هیچ آب جاری وجود نداشت و هیچ راهی برای استحمام و توالت نبود. بازداشتگاهها مملو از زندانیان بود و تخت به میزان کافی وجود نداشت. تراکم و انبوهی شپشها، روی کف سالنها و چسبیده به لباس و بدن زندانیان، بیداد میکرد. دیوارها از زیادی ککها سیاه مینمود. وضعیت زندانیان باورنکردنی بود؛ به قدری لاغر و نحیف بودند که حشرات موذی میتوانستند آنها را ببلعند و اجساد پراکنده در جایجای اردوگاه، زندانیان زنده را در محاصره خود گرفته بود. صدها نفر از زندانیان رو به موت، در مکانی دورتر از افراد سالم نگهداری میشدند؛ اما گاهی تا چندین روز، این قبیل افراد در میان افراد سالم باقی میماندند.»
واضح بود که مرض واگیردار، حتی به پرسنل نگهبانی نیز تسری خواهد یافت. برای مثال، استراق سمع بلچلی پارک نشان داد که در روز 4 سپتامبر، اردوگاه کاملاً قرنطینه بوده[8] و در ماه اکتبر، یازده نفر از اعضای «اساس»، مشکوک به تیفوس و بستری شدند.[9] «ویرتس» که با ایجاد بازداشتگاههای اضافی، درمانگاه، نصب ناودانهای اضافی و لولههای آب، توالت و استفاده هدفمند از امکانات در راستای مبارزه با عفونت، این بیماری مسری را تحت کنترل درآورد، میگوید:«از طریق اداره امور پزشکان، تقاضای توزیع نان سفید و شیر را ابلاغ کردیم. بهجای آب آشامیدنی آلوده، سعی کردم تا نوشیدنیهایی همچون قهوه و چای در میان افراد حاضر در اردوگاه توزیع شود. با توجه به فاصله زیاد بین محیطهای کارگری و اقامتگاه ایشان و مقر فرماندهی، دستور دادم تا امور آشپزخانه ساماندهی شده و در اختیار زندانیان قرار گیرد؛ در صورت عدم سازماندهی، کارگران هیچ غذای گرمی در طول روز دریافت نمیکردند. در مواردی که ایجاد آشپزخانههای میدانی، غیرممکن بود، دستور دادم تا با استفاده از خودرو، غذای داغ به محیطهای کاری منتقل شود. با درخواست مجوز به زندانیان درحال بهبود امکان داده شد تا به جمعآوری سبزیهای وحشی و گیاهان دارویی بپردازند. در همان زمان، اجازه گرفتم تا زنان یهودی - که به دستور فرماندهی اردوگاه محدود شده بودند - بتوانند در فضای باز حرکت کنند و قدم بزنند. برای زندانیانی که ضعف فیزیکی داشتند، درخواست استراحت کردم و حتی امکانی برای استراحت مطلق این قبیل افراد ایجاد شد.»[10]
مبارزه دکتر ویرتس علیه بیماریهای همهگیر را باید به افسانه «سیسیفوس»[11] تشبیه کرد. بهرغم همه تلاشهای وی، موارد تازه تیفوس در هر بار محموله ریلی جدید که وارد اردوگاه میشد، مجدداً فراگیر میشد. لذا در 28 ژانویه 1943، بلچلی پارک گزارشی راجع در همین مورد منتشر کرد؛ که 36 مورد تیفوس بین زندانیانی که در 22 ژانویه وارد اردوگاه شدهاند، وجود دارد.[12] در تابستان سال 1942 نخستین دعاوی یهودیان و لهستانیها[13] گزارش شد که در اردوگاه آشویتس، در مقیاس صنعتی اقدام به کشتار زندانیان میشود. بر اساس این گزارشها، دوهزار زندانی هر روز در اتاقهای گاز کشته میشدند. از آنجا که تعداد خروجیهای گزارششده تقریباً بالغ بر دوهزار زندانی در هر ماه بود - نه دوهزار زندانی در روز - سرویس جاسوسی بریتانیا به گزارشها برچسب تبلیغات جنگی زده و آنها را رد کرد. ازاینرو، رئیس کمیته مشترک اطلاعات بریتانیا، «ویکتور کاوندیش- بنتینک»(Cavendish- Bentinck) در 27 آگوست 1943 اعلان کرد که گزارشهای یهودیها و لهستانیها هیچگونه پایه و اساس موثق و صحیحی ندارد؛[14] «دعاوی مبنی بر اعدامهای دستهجمعی در اتاقهای گاز، یادآور داستانهای قساوتانگیز از جنگ اخیر است. اینکه آلمانها از اجساد مردگان چربی میگیرند، یک دروغ مضحک بود که فوراً بهعنوان تبلیغاتی موهون افشا شد.»
«ریچارد بریتمن» (Richard Brithman) نخستین مورخی بود که اجازه یافت پیامهای رمزگشاییشده از بلچلی پارک را بررسی کند. بریتمن، در کتاب خود «اسرار رسمی؛ نازیها چه برنامهای داشتند، بریتانیاییها و آمریکاییها چه میدانستند»[15] که در سال 1998 منتشر شد، اتهاماتی جدی علیه متفقین مطرح میکند. در ترجمه انگلیسی از متن آلمانی این کتاب، وی بریتانیا و آمریکا را متهم میکند که از همان ابتدا از هولوکاست اطلاع داشتند؛ اما بهعمد این اطلاعات را مخفی کردند. وی بهطور خاص کاوندیش-بنتینک را متهم میکند که با غیرموثق خواندن منابع لهستانی و یهودی اطلاعات ایشان را جعلی میخواند.[16] اما بااینحال، این اتهام کاملاً غیرقابلتوجیه است. چرا باید کاوندیش- بنتینک به گزارشهای غیرقابلاتکا، مهر اعتبار بزند، درحالیکه پیامهای معتبر رادیویی از آشویتس در اختیار او بوده است؟!
زمانیکه مخاطب، به مطالعه برخی از اسنادی میپردازد که توسط بریتمن ارائهشده، درک میکند که چرا کاوندیش-بنتینک اعتبار منابع زیرزمینی یهودی و لهستانی را رد کرده است. برای مثال، بریتمن گزارش میدهد که «یک قاصد زیرزمینی لهستانی که موفق شده بود به لندن فرار کند» عبارات زیر را درباره اردوگاه کار اجباری آشویتس بیان کرده است؛[17] «من چند هفته در آشویتس زندگی کردم. بر اساس اطلاعاتی که جمعآوری کردم، همراه با مشاهدات خود، میتوانم به شما اطمینان دهم که آلمانها از روشهای زیر برای قتلعام زندانیان استفاده میکردند؛ 1. اتاقهای گاز؛ قربانیان مجبور میشدند تا بهصورت عریان به این اتاقها وارد شوند و در آنجا با گاز خفه میشدند. 2. اتاقهای برق؛ این اتاقها دیوارهای فلزی داشتند. قربانیان که به درون این اتاقها رانده شده بودند، با استفاده از جریان الکتریکی با ولتاژ بالا کشته میشدند. 3. سیستم معروف به چکش پنوماتیک(pneumatic hammer)؛ چکشی که با استفاده از فشار هوا برای کشتن طراحی شده بود.»
آیا واقعاً کاوندیش-بنتینک باید چنین گزارشهایی را با ارزش میدانست؟! روشن است که نه. هر گزارش مشابهی فوراً باید بهعنوان یک دروغ انکار شود؛ حتی امروز. اطلاعات بیشتری در این زمینه موجود است؛ بر اساس اطلاعات یک زن لهستانی - که اسم رمز وی «واندا» ثبت شده - 98 درصد ورودیهای آشویتس با گاز کشته شدند.[18] همانطور که مقامات بلچلی پارک بهخوبی میدانستند، آشویتس اردوگاه کار اجباری بود که از کمبود شدید نیروی انسانی رنج میبرد؛ حال چرا باید کاوندیش-بنتینک چنین ادعایی را بپذیرد که 98 درصد زندانیان بلافاصله بعد از ورود با گاز کشته میشدند؟!
سرویس جاسوسی بریتانیا، دلایل متعددی داشت که پیامهای رادیویی رمزگشاییشده از سرویس امنیتی آلمان، قابلاعتمادترین منبع اطلاعات درباره حوادث آشویتس است. ازاینرو، با در نظر گرفتن اطلاعات موجود، میزان مرگومیرهای محلی بالغ بر حدود دوهزار نفر در هر ماه، بهجای دوهزار نفر در هر روز بوده است. با توجه به آمار و ارقام گزارششده از سوی سرویس امنیتی آلمان، در کل سال 1942، 52.996 خروجی وجود داشت. همانگونه که در بالا بیان شد، تعداد بالا و غیرعادی که در چند ماه مشاهده شد، به بیماری همهگیر تیفوس مرتبط میشد؛ که بهراحتی میتوان وجود آن را ثابت کرد. این بیماری در اواخر تابستان سال 1942 شیوع یافت. اگر دوهزار مرده در هر روز در سال 1942 وجود داشت، تعداد خروجیها حداقل بالغ بر 730 هزار نفر میشد. آمار و ارقام رمزگشاییشده بلچلی پارک، سبب آشفتگی بین مورخین شده است. تعداد رسمی قربانیان اردوگاه آشویتس - آنطور که مشهور است - بالغ بر یک میلیون نفر است. اما چهطور ممکن است این آمار - که بر اساس پیامهای رادیویی سرویس اطلاعات امنیت آلمان، ارائه و توسط سرویس جاسوسی بریتانیا رمزگشایی شده - به چنین آمار و ارقام بالایی برسد؟!
بریتمن در راستای تلاش برای تقویت و تحکیم آمارهای رسمی قربانیان آشویتس، مدعی است که تعداد قربانیان واقعی زمانی که از رادیو گزارش میشد، بر اساس مقررات سختگیرانه سانسوری اعلان میشد؛[19]«صرف نظر از انیگما، پنهانکاری سفت و سخت، هنوز در چارچوب اطلاعات و امنیت آلمان وجود داشت. اطلاعات فوقمحرمانه تنها از طریق قاصد منتقل میشد.» این ادعا، واقعاً متقاعدکننده نیست. چرا باید زمانی که تیربارانهای دستهجمعی در جبهه شرقی از طریق رمز گزارش میشد، کشتار دستهجمعی با گاز در آشویتس از طریق رمز - یعنی دقیقاً بههمان شیوه قبلی - گزارش نشود؟! سوای از مسئله اعدامهای دستهجمعی در ریگا، مینسگ و کییف، عجیب این است که کتاب بریتمن مدام دعاوی خود را بر پایه گزارشهایی استوار میکند که از بلچلی پارک دریافت کرده و نویسنده آنها را قابلاعتماد میداند. اما عدم اشاره به هولوکاست در گزارشها را به رسمیت نمیشناسد.
خودسرانه بودن ادعای بریتمن، با اتکا بر این واقعیت آشکار میشود که دستگاه اطلاعاتی انگلیس از طریق انیگما، اطلاعات حیاتی و سرنوشتساز آلمان را در اختیار داشته است؛ اطلاعاتی درباره مانورهای آلمان، مانند موقعیت فعلی قایقهای «یو» یا دادههای دقیقی همچون حملات هوایی آلمان در آینده. از آنجا که بهنظر میرسد خود بریتمن نیز با این توضیحات قانع نشده، چند صفحه بعد، به گزارش دیگری متوسل میشود. در اینجا مدعی میشود که [20] «این آمار، تنها شامل زندانیانی میشود که در اردوگاه آشویتس ثبت شدهاند. با این وجود این آمار، به یهودیانی که بلافاصله پس از ورود به اردوگاه، برای اتاقهای گاز انتخاب میشدند، هیچ اشارهای نکرده است.» شواهد چنین ادعایی چیست؟! آنگونه که بریتمن خودش مدعی شده «هیملر میخواست بداند در هر کدام از این اردوگاهها چه تعداد زندانی آزاد شده و چه تعداد مردهاند.[21] اما اگر هیملر به اردوگاهها دستور داد تعداد کشتهها را گزارش دهند، چرا فرمانده آشویتس باید از چنین کاری امتناع ورزد؟! بهنظر میرسد فرضیه بریتمن صرفاً فرضیهای ناقص باشد، که تنها قصد دارد به نویسنده کمک کند تا به اصرار بر تعداد رسمی قربانیان در آشویتس پافشاری کند.
در سال 2004 کتاب دیگری راجع به بلچلی پارک و هولوکاست منتشر شد. «نیکولاس تری» (Nicholas Terry) مورخ، در مرکز مطالعات «یاد وشم» (Yad Vashem) مقالهای با عنوان «سیگنالهای متعارض»[22] منتشر کرد که از سرویس اطلاعاتی بریتانیا در برابر ادعاهای بریتمن دفاع میکرد. سرویس جاسوسی بریتانیا در واقع بر اساس اظهارات نیکولاس تری، هیچ مدرک صریحی دال بر نابودی یهودیان، با استفاده از پیامهای رادیویی رمزگشاییشده از بلچلی پارک، کشف نکرده بود.
تری، نخست برداشت اشتباه از گفتههای بریتمن را اصلاح میکند. البته با دستوری که در واقع در 13 سپتامبر 1941 منتشر شد، ارسال گزارشهای مربوط به تعداد قربانیان از طریق رادیو ممنوع شد؛ اما در عوض، دستور داده شد که چنین آمارهایی تنها از طریق پیک منتقل شود. اما این دستور، تنها به سه مقام عالیرتبه اطلاعات امنیت و رؤسای پلیس داده شد.[23] «وینستون چرچیل» نیز در 24 آگوست 1941 در سخنرانی که از طریق رادیو پخش شد - و در آن تیربارانهای دستهجمعی توسط نیروهای پلیس نازی در پشت جبهه روسیه را محکوم کرد - دچار اشتباه شد.[24] البته اظهارات چرچیل خیلی مبهم بود، اما سوءظن ریاست پلیس نازی «کورت دالوئگ» (Kurt Daluege) را برانگیخت؛ به گونهای که وی متوجه شد بریتانیا گزارشهای رادیویی آلمان را شنود کرده است. در نتیجه، دالوئگ دستوری خطاب به رؤسای پلیس صادر کرده و اعلان تعداد قربانیان از طریق مراسلات رادیویی را از آن تاریخ به بعد، ممنوع کرد؛ این دستور، توسط بریتانیا رمزگشایی شد. پیشنهاد «فردریک جکلن»، کارمند اداره اطلاعات امنیت آلمان پذیرفته و آمارهای مربوط به قربانیان حذف نشد و از آن تاریخ به بعد، تحتعنوان «اقدامات مربوط به آداب و رسوم جنگ» گزارش شد تا امکان رمزگشایی از آنها وجود نداشته باشد.[25]
نکته کلیدی این است که این دستور دالوئگ، خطاب به رؤسای پلیس آلمان بود و نه اطلاعات و امنیت. در نتیجه اداره فرماندهی آشویتس بر اساس قاعده مرسوم به ارائه گزارش از خروجیهای اردوگاه ادامه داد. در 28 ژانویه 1943 حتی بلچلی پارک گزارش داد که اداره اورنینبورگ، دستوری صادر کرده که آمارهای مشروحی تهیه شده و تعداد دقیق زندانیان مرده و ورودیهای جدید را گزارش کند.[26] نیکولاس تری، همچون ریچارد بریتمن مدعی میشود که افرادی که بلافاصله بعد از ورود کشته شدند، در فهرستهای خروجی ذکر نمیشدند؛ زیرا آنها هرگز ثبت نشده و بهصورت مستقیم به اتاقهای گاز منتقل میشدند.[27] البته این موضوع کاملاً قابلتصور است؛ اما بدون آنکه حتی سندی مبنی بر دستوری صریح وجود داشته باشد که نشان دهد زندانیان مستقیماً بعد از ورود، در اتاقهای گاز به قتل رسیدهاند، یا سندی وجود داشته باشد که بر عدم ثبت گزارش خروجیها تأکید کند؛ لذا چنین ادعایی صرفاً یک فرضیه است و حدسی که اثبات نمیشود.
اینکه این فرضیه، موقتی و صرفاً یک فرض دور از ذهن است، بهراحتی با مراجعه به چند نمونه گزارش میدانی و بررسی کوتاه، تأیید میشود. رئیس اطلاعات امنیت آلمان نمیتوانست از عملیاتی شدن «راه حل نهایی مسئله یهود» مطلع شود، مگر آنکه فرمانده آشویتس بهطور منظم سرنوشت ورودی و خروجی افراد را جداگانه برای او گزارش میکرد. نیاز به گفتن ندارد که هیملر، میبایست از تعداد زندانیانی که وارد اردوگاه آشویتس شده و از این اردوگاه به اردوگاههای دیگر اعزام میشدند، یا در اتاقهای گاز کشته میشدند، مطلع میشد. ریاست اداره اجرایی اطلاعات و امنیت نیز میبایست بر آمارهای دقیق پافشاری میکرد. از آنجا که این اداره مسئول همه اردوگاهها بود، میبایست نهتنها از آمار زندانیان سالم و در حال کار، بلکه از تعداد ثبتنام نشدهها و نیز زندانیان ناسالم مطلع شود؛ حتی اگر این کار تنها برای توجیه مقادیر «زیکلون بی»(Zyklon B) که برای اتاقهای گاز درخواست میشد و یا مقادیر درخواستشده کک برای کورههای جسدسوزی، مطرح شده باشد.
در مجموع، این موضوع میتوانست اشاره به ضعف فاحش بروکراسی آلمانها داشته باشد؛ که قبول کنیم سوابق دقیق هر رویه نگهداری نمیشد. حال آنکه، در اردوگاه آشویتس یک تولد، مرگ، شپشزدایی، مجازات، اعدام، بیماری یا سوزاندن هرگز بدون گزارش به گروه اورژانس «دی» در اورنینبورگ توسط اداره فرماندهی اردوگاه، رها نمیشد. سرانجام، «یورگن گراف» (Jürgen Graf) و «کارلو ماتوگنو» (Carlo Mattogno) اسناد متعددی در آرشیوهای مسکو کشف کردهاند که نهتنها وسعت بوروکراسی آلمان را نشان میدهد، بلکه بعید بودن هرگونه هولوکاستی را نیز نمایان میسازد. برای نمونه، مایل هستم گزارش دکتر «هورست فیشر»(Horst Fischer) را به دکتر ویرتس بیان کنم. در نامهای به تاریخ 13 آوریل 1943 دکتر فیشر، پزشک اردوگاه در بوانا به پزشک پادگان، دکتر ویرتس مینویسد تا او را از ورود 658 زندانی به اردوگاه آشویتس مطلع کند. از این 658 زندانی، 109 نفر پس از بررسیهای پزشکی مشخص شد که قادر به کار نیستند. از این 109 نفر زندانی ناسالم، 25 نفر به یکی از بندهای استراحت و بازیابی در بوانا فرستاده شده و 51 نفر به بیمارستان مجهز برای بستری زندانیان در آشویتس منتقل شدند.
بهطور خلاصه، بیتردید پیامهای رمزگشاییشده در بلچلی پارک یکی از مهمترین منابع قابلاعتماد در مورد رویدادهای رخ داده در طول جنگجهانی دوم هستند. این منابع، اطلاعاتی راجع به تعهدات ارتش آلمان و نیروی دریایی و هوایی آن فراهم میکنند. آنها نگرشی دقیق نسبت به رویدادهای رخ داده در پشت جبهه روسیه و شرایط اردوگاههای کار اجباری ارائه میدهند. از آنجا که این گزارشها از اردوگاه آشویتس هیچ اطلاعاتی راجع به کشتارهای جمعی نمیدهند، این پرسش پیش میآید که آیا سرویس جاسوسی بریتانیا درباره هولوکاست چیزی میدانست یا خیر؟! پاسخ یک کلمه است؛ خیر![28] با در نظر گرفتن این واقعیت که پیامهای اردوگاه آشویتس هیچ اشارهای به اتاقهای گاز یا قتلعام جمعی نمیکنند، سؤال واقعی این است که «آیا واقعاً چیزی وجود داشت که کسی درباره آن بداند؟! بهعبارتی دیگر آیا اصلاً هولوکاست وجود داشت؟!»
صرفنظر از باور عمومی به اینکه بهندرت یک رویداد تاریخی بهطور کامل ثابت میشود، باید بار دیگر صراحتاً اشاره کرد که تاکنون نه هیچ سندی و نه هیچ مدرک مستندی برای واقعیت قتلهای دستهجمعی در اتاقهای گاز پیدا نشده است. حداکثر تنها چیزی که وجود دارد «شهادت شهود» و «اعترافات» متناقضی است که میتوان - بهویژه مورد آخر را – بهراحتی اثبات کرد که تحت فشار ارائه شدهاند. قابل اعتمادترین مدارک درباره اردوگاه آشویتس، کتاب «مرگ آشویتس» (Sterbebücher von Auschwitz)[29] و «فرمانده اردوگاه آشویتس» ( Kommandanturbefehle von Auschwitz)[30]و پیامهای رادیویی رمزگشاییشده توسط متقفین[31] است؛ که حاوی کوچکترین اشارهای به قتلهای دستهجمعی توسط گازهای سمی نیستند. این، علاوهبر این واقعیت است که تعداد قربانیان گزارششده توسط سرویس جاسوسی بریتانیا، تا حد زیادی با تعداد قربانیان گزارششده در کتابهای مرگ در آشویتس منطبق است.
همانگونه که تا بهحال ذکر شد، اردوگاه کار اجباری آشویتس در کل 52.996 خروجی را گزارش داده است. بر اساس «کتابهای مرگ» (Death Books) تصور میشود در مجموع 36.958 مرگ در آشویتس در سال 1942 رخ داده است. این واقعیت که تعداد خروجیها بیشتر از تعداد مرگهاست، بهراحتی قابل تبیین است. از آنجا که اصطلاح «آبگوینگ» (خروجی) همانطور که در بالا بیان شد، نهتنها شامل مرگهای طبیعی و قربانیان اعدام میشود، بلکه زندانیانی که آزاد شده و یا بهجای دیگری منتقل شدهاند را نیز در برمیگیرد. از این رو، کاملاً قابلتصور است که تعداد 36.958 مرگ ذکرشده در آن کتابها برای سال 1942 کاملاً صحیح است. اختلاف موجود بر سر 16.038 نفر میتواند منعکسکننده زندانیان آزادشده یا منتقلشده به دیگر اماکن باشد. ما، در انتظار کشف یک سند بدون ابهام هستیم که کشتار هزاران انسان در آشویتس توسط گاز «زیکلون بی» را ثابت کند. از این جهت، حق با ما است که نسبت به روایت رسمی «هولوکاست»، با دیده تردید بنگریم.
پی نوشت ها:
[1] مرکز استراق سمع دولتی بریتانیا، پس از جنگجهانی اول با عنوان (Government Code & Cipher School راهاندازی شد و بعدها نام خود را به government communications Headquarters (GCHQ تغییر داد. این مرکز، ساختار اصلی اطلاعات سیگنالی است و بهعبارت دیگر، جاسوسی و استراق سمع تمام ارتباطات امروزی را انجام میدهد.
[2] Francis H. Hinsley British Intelligence in the Second World War. Volume II: Its Influence on Strategy and Operations (London: Stationary Books, 1981).
[3] BBC HolocaustDocuments Released. 20 May 1997. Online: http://www.bbc.co.uk/archive/holocaust/5114.shtml
[4] تعداد زندانیان در آشویتز سالانه بهصورت مستمر افزایش مییافت. تا 22 آگوست 1944 تعداد زندانیان به رقم 104.891 رسید.
[5] Francis H. Hinsley, op. cit., p. 673.
[6] Bletchley Park Summary Reports ZIP/OS1 of 21 August 1942.
[7] Ulrich Völklein, Dr. med. Eduard Wirths: Ein Arzt in Auschwitz. Eine Quellenedition (Norderstedt: Books on Demand, 2005), p. 40.
[8] Bletchley Park Summary Reports ZIP/OS2 of 27 September 1942.
[9] Bletchley Park Summary Reports ZIP/OS3 of 29 October 1942.
[10] Ulrich Völklein, op. cit., S. 42.
[11]قهرمانی در اساطیر یونان است؛ که از او بهعنوان حیلهگرترین موجودات یاد میکنند که اسرار خدایان را فاش میکرد. وی بهخاطر مجازاتش مشهور است. او میبایست سنگ بزرگی را بر روی شیبی ناهموار تا بالای قلهای میغلتاند؛ اما اندکی پیش از انتهای مسیر، سنگ از دستش خارج میشد و او باید کارش را از ابتدا شروع میکرد.
[12] Bletchley Park Summary Reports ZIP/OS6 of 28 January 1943.
[13] اولین گزارش مربوط به قتلعام یهودیان در نشریه معروف «ریگنر تلگرام» در تاریخ 8 آگوست 1942 منتشر شد. در 8 آگوست 1942 اعضای هیئت رئیسه کنگره جهانی یهود در ژنو به دولتهای انگلیس و واشنگتن در نامهای اعلان کردند که «قتلعامل یکجای» تمام یهودیان آوارهشده، در برلین تأیید و تصویب شده بود.
[14] Bletchley Park PRO FO 371/34551 of 27 August 1943.
[15] ریچارد بریتمن، اسرار رسمی؛ آنچه که نازیها درنظر داشتند و آنچه که انگلیسیها و آمریکاییها میدانستند؛ انتشارات هلی اند وانگ نیویورک سال 1998. تمام نقل قولها در این کتاب از ترجمه آلمانی کتاب گرفته شده است.
[16] همان، ص 162
[17] همان، ص 160
[18] همان، ص 164
[19] همان، ص 154
[20] همان، ص 157
[21] همان، ص 156
[22] Nicholas Terry, "Conflicting Signals: British Intelligence on the 'Final Solution' through Radio Intercepts and Other Sources.” Yad Vashem Studies 32: 351-396, 2004.
[23] همان، ص 356
[24] همان، ص 360
[25] همان، ص 366
[26] Bletchley Park Summary Reports ZIP/OS6 of 28 January 1942.
[27] Terry, op. cit., p. 388.
[28] Or better stated: the radio communications deciphered at Bletchley Park contain only information regarding mass shootings behind the front, but not regarding mass gassings at Auschwitz (Oder behutsamer formuliert: Die in Bletchley Park entschlüsselten Funksprüche enthalten nur Informationen zu Masserschießungen hinter der Front, nicht aber zu Massenvergasungen in Auschwitz.)
[29] Staatliches Museum Auschwitz, Sterbebücher von Auschwitz (Berlin: De Gruyter, 1995).
[30] Norbert Frei (ed.), Darstellungen und Quellen zur Geschichte von Auschwitz: Standort- und Kommandanturbefehle des Konzentrationslagers Auschwitz 1940 – 1945 (Berlin: De Gruyter, 2000).
[31] David Bankier (Ed.), Secret Intelligence and the Holocaust. Collected Essays from the Colloquium at the City University of New York (Jerusalem: Yad Vashem, 2006).
وینتر باتم، افسر نیروی هوایی سلطنتی و افسر ارشد در سرویس اطلاعات ارتش، بر فعالیتهای مدرسه دولتی کد و رمز[1] در «بلچلی پارک»(Bletchley Park) نظارت میکرد. در این مرکز، تحلیلگران رموز، کدهای مورد استفاده در ماشین رمزنویسی آلمان موسوم به «انیگما»(Enigma) را شکستند. آلمان با استفاده از این دستگاه، پیامهای رد و بدلشده در نیروی زمینی، دریایی و هوایی خود را رمزگذاری میکرد.
دولت بریتانیا در 19 می 1997 اسناد رمزگشاییشده در بلچلی پارک را به اداره اسناد عمومی(Public Records Office) در لندن انتقال داد؛ تا بهمنظور انجام کارهای پژوهشی در دسترس عموم قرار گیرند.[3] با کمال تعجب، تنها تعداد معدودی از مورخان هولوکاست به اطلاعاتی که در میان این اسناد در مورد اردوگاههای کار اجباری وجود داشت، علاقه نشان دادند. هاینسلی، دلیل این عدم علاقه حیرتآور را چنین بیان میکند؛ «پیامهای اردوگاه آشویتس(Auschwitz) ، بزرگترین اردوگاه با بیستهزار زندانی[4]، بیماریها را علت اصلی مرگ نشان میدهد؛ هر چند در مواردی، اعدام از طریق حلقآویز کردن و گلوله نیز ذکر شده است. پیامهای رمزگشاییشده، هیچ اشارهای به کشتار از طریق گاز نکردهاند.»[5]
مقاله حاضر، قصد دارد تا اطلاعات بلچلی پارک درباره رویدادهای اردوگاه کار اجباری آشویتس را بهصورت خلاصه بیان کند. با وجود اظهارات روشن هاینسلی، اطلاعات سرویس جاسوسی بریتانیا همچون قبل به آشکار شدن تفاسیر و گمانهزنیهای متفاوت، دامن زد. همزمان، این پرسش همواره بر دیگر امور و مسائل اولویت دارد که «بریتانیا درباره هولوکاست چه میدانست؟!».
چنانکه در اسناد بلچلی پارک آمده، فرمانده اردوگاه آشویتس باید در هر روز، یک گزارش تهیه میکرد. این پیامها، بهجز یکشنبه، شامل گزارشهای روزانه درباره جمعیت، ورودیها و خروجیها از اردوگاه میشد. برای بیش از سیزده ماه، از ژانویه 1942 تا ژانویه 1943 سرویس جاسوسی بریتانیا گزارشهای ارسالی از اردوگاه کار اجباری آشویتس را به اداره اطلاعات و امنیت در اورنینبورگ، پیگیری و رمزگشایی میکرد. پیامهای رمزگشاییشده، آمارهای دقیقی را بهدست میدهند. برای مثال، پیامهای رادیویی از 28 اکتبر 1942، که بهطور تصادفی بهعنوان یک روز انتخاب شد، نشان میدهد که اردوگاه آشویتس 25.298 زندانی را در خود جای میداد؛ که 18.754 نفر مرد و 6544 زن، بودند. همچنین 10.755 نفر از مجموع زندانیان، یهودی، 8.822 لهستانی، 1.369 روسی و 1578 آلمانی بودند. در این آمار و ارقام مشخص شده که دقیقاً 787 ورودی و 168 خروجی در 28 جولای 1942 وجود داشته است. آمار ورودی، اشاره به ورود زندانیان جدید و خروجی، اشاره به میزان مرگومیر، اعدامیها و زندانیان منتقلشده به دیگر اردوگاههاست.
این پیامهای رادیویی روزانه، دربرگیرنده اطلاعات دیگری نیز در خصوص آشویتس هستند. برای مثال، گزارش شد که ساعتسازان یهودی به اردوگاه «ساشنهاوزن»(Sachsen hausen) منتقل میشوند. کارگران لهستانی، تنها پس از قرنطینه شدن، امکان انتقال به مکان دیگری را داشتند. اسرای جنگی بریتانیا، میبایست فوراً بهعنوان سرپرست امور زندانیان و نماینده اسرا، به خدمت گرفته میشدند و در نهایت اینکه برای تعیین جانشین دکترِ مقیم پادگان تا سپتامبر 1942 تلاشهای فراوانی شده است.
در بررسی صحت و سقم هولوکاست، باید به آمار خروجیها توجه ویژه کرد. طبق دادههای موجود، تعداد خروجیهای ماهانه در سال 1942 بهطور غیرعادی در نوسان بوده است. درحالیکه تعدادخروجیها معمولاً بالغ بر حدود دوهزار زندانی در هر ماه بود، این تعداد در ماههای جولای، آگوست، سپتامبر و اکتبر، افزایش چشمگیری داشت. برای مثال در ماه آگوست سال 1942، 8.352 خروجی گزارش شده است. همانطور که بهآسانی از پیامهای رادیویی آشکار میشود، این تعداد بالا و غیرمعمول خروجیها، نتیجه بیماری همهگیر «تیفوس» در آشویتس بود.[6] تیفوس که گاهی از آن با عنوان «تب اردوگاه»(camp fever) یاد میشد، از طریق کک و شپش انتقال مییافت. بروز یکچنین بیماری در شرایط بد بهداشتی در هر اردوگاهی از این دست، اجتنابناپذیر است. بر اساس پیامهای رادیویی رمزگشاییشده، حدود چهار ماه طول کشید تا مقامات اردوگاه آشویتس این بیماری را تحت کنترل خود در آورند. تنها در ماه نوامبر و دسامبر سال 1942 بود که میانگین خروجیها به دوهزار نفر در ماه کاهش یافت.
همانگونه که در بالا گفته شد، اردوگاه آشویتس در آگوست 1942 برای پزشک مشغول به خدمت خود در بازداشتگاه، تقاضای جانشین کرد. این جانشین که کار خود را در 6 سپتامبر 1942 در اردوگاه آغاز کرد، دکتر ادوارد ویرتس (Eduard wirths) بود. وی در یادداشتهای خود، گزارش روشنی راجع به شرایط آشویتس در آن زمان داده است؛[7] «من شرایط زندان را غیرقابلباور دیدم. هیچ آب جاری وجود نداشت و هیچ راهی برای استحمام و توالت نبود. بازداشتگاهها مملو از زندانیان بود و تخت به میزان کافی وجود نداشت. تراکم و انبوهی شپشها، روی کف سالنها و چسبیده به لباس و بدن زندانیان، بیداد میکرد. دیوارها از زیادی ککها سیاه مینمود. وضعیت زندانیان باورنکردنی بود؛ به قدری لاغر و نحیف بودند که حشرات موذی میتوانستند آنها را ببلعند و اجساد پراکنده در جایجای اردوگاه، زندانیان زنده را در محاصره خود گرفته بود. صدها نفر از زندانیان رو به موت، در مکانی دورتر از افراد سالم نگهداری میشدند؛ اما گاهی تا چندین روز، این قبیل افراد در میان افراد سالم باقی میماندند.»
واضح بود که مرض واگیردار، حتی به پرسنل نگهبانی نیز تسری خواهد یافت. برای مثال، استراق سمع بلچلی پارک نشان داد که در روز 4 سپتامبر، اردوگاه کاملاً قرنطینه بوده[8] و در ماه اکتبر، یازده نفر از اعضای «اساس»، مشکوک به تیفوس و بستری شدند.[9] «ویرتس» که با ایجاد بازداشتگاههای اضافی، درمانگاه، نصب ناودانهای اضافی و لولههای آب، توالت و استفاده هدفمند از امکانات در راستای مبارزه با عفونت، این بیماری مسری را تحت کنترل درآورد، میگوید:«از طریق اداره امور پزشکان، تقاضای توزیع نان سفید و شیر را ابلاغ کردیم. بهجای آب آشامیدنی آلوده، سعی کردم تا نوشیدنیهایی همچون قهوه و چای در میان افراد حاضر در اردوگاه توزیع شود. با توجه به فاصله زیاد بین محیطهای کارگری و اقامتگاه ایشان و مقر فرماندهی، دستور دادم تا امور آشپزخانه ساماندهی شده و در اختیار زندانیان قرار گیرد؛ در صورت عدم سازماندهی، کارگران هیچ غذای گرمی در طول روز دریافت نمیکردند. در مواردی که ایجاد آشپزخانههای میدانی، غیرممکن بود، دستور دادم تا با استفاده از خودرو، غذای داغ به محیطهای کاری منتقل شود. با درخواست مجوز به زندانیان درحال بهبود امکان داده شد تا به جمعآوری سبزیهای وحشی و گیاهان دارویی بپردازند. در همان زمان، اجازه گرفتم تا زنان یهودی - که به دستور فرماندهی اردوگاه محدود شده بودند - بتوانند در فضای باز حرکت کنند و قدم بزنند. برای زندانیانی که ضعف فیزیکی داشتند، درخواست استراحت کردم و حتی امکانی برای استراحت مطلق این قبیل افراد ایجاد شد.»[10]
مبارزه دکتر ویرتس علیه بیماریهای همهگیر را باید به افسانه «سیسیفوس»[11] تشبیه کرد. بهرغم همه تلاشهای وی، موارد تازه تیفوس در هر بار محموله ریلی جدید که وارد اردوگاه میشد، مجدداً فراگیر میشد. لذا در 28 ژانویه 1943، بلچلی پارک گزارشی راجع در همین مورد منتشر کرد؛ که 36 مورد تیفوس بین زندانیانی که در 22 ژانویه وارد اردوگاه شدهاند، وجود دارد.[12] در تابستان سال 1942 نخستین دعاوی یهودیان و لهستانیها[13] گزارش شد که در اردوگاه آشویتس، در مقیاس صنعتی اقدام به کشتار زندانیان میشود. بر اساس این گزارشها، دوهزار زندانی هر روز در اتاقهای گاز کشته میشدند. از آنجا که تعداد خروجیهای گزارششده تقریباً بالغ بر دوهزار زندانی در هر ماه بود - نه دوهزار زندانی در روز - سرویس جاسوسی بریتانیا به گزارشها برچسب تبلیغات جنگی زده و آنها را رد کرد. ازاینرو، رئیس کمیته مشترک اطلاعات بریتانیا، «ویکتور کاوندیش- بنتینک»(Cavendish- Bentinck) در 27 آگوست 1943 اعلان کرد که گزارشهای یهودیها و لهستانیها هیچگونه پایه و اساس موثق و صحیحی ندارد؛[14] «دعاوی مبنی بر اعدامهای دستهجمعی در اتاقهای گاز، یادآور داستانهای قساوتانگیز از جنگ اخیر است. اینکه آلمانها از اجساد مردگان چربی میگیرند، یک دروغ مضحک بود که فوراً بهعنوان تبلیغاتی موهون افشا شد.»
«ریچارد بریتمن» (Richard Brithman) نخستین مورخی بود که اجازه یافت پیامهای رمزگشاییشده از بلچلی پارک را بررسی کند. بریتمن، در کتاب خود «اسرار رسمی؛ نازیها چه برنامهای داشتند، بریتانیاییها و آمریکاییها چه میدانستند»[15] که در سال 1998 منتشر شد، اتهاماتی جدی علیه متفقین مطرح میکند. در ترجمه انگلیسی از متن آلمانی این کتاب، وی بریتانیا و آمریکا را متهم میکند که از همان ابتدا از هولوکاست اطلاع داشتند؛ اما بهعمد این اطلاعات را مخفی کردند. وی بهطور خاص کاوندیش-بنتینک را متهم میکند که با غیرموثق خواندن منابع لهستانی و یهودی اطلاعات ایشان را جعلی میخواند.[16] اما بااینحال، این اتهام کاملاً غیرقابلتوجیه است. چرا باید کاوندیش- بنتینک به گزارشهای غیرقابلاتکا، مهر اعتبار بزند، درحالیکه پیامهای معتبر رادیویی از آشویتس در اختیار او بوده است؟!
زمانیکه مخاطب، به مطالعه برخی از اسنادی میپردازد که توسط بریتمن ارائهشده، درک میکند که چرا کاوندیش-بنتینک اعتبار منابع زیرزمینی یهودی و لهستانی را رد کرده است. برای مثال، بریتمن گزارش میدهد که «یک قاصد زیرزمینی لهستانی که موفق شده بود به لندن فرار کند» عبارات زیر را درباره اردوگاه کار اجباری آشویتس بیان کرده است؛[17] «من چند هفته در آشویتس زندگی کردم. بر اساس اطلاعاتی که جمعآوری کردم، همراه با مشاهدات خود، میتوانم به شما اطمینان دهم که آلمانها از روشهای زیر برای قتلعام زندانیان استفاده میکردند؛ 1. اتاقهای گاز؛ قربانیان مجبور میشدند تا بهصورت عریان به این اتاقها وارد شوند و در آنجا با گاز خفه میشدند. 2. اتاقهای برق؛ این اتاقها دیوارهای فلزی داشتند. قربانیان که به درون این اتاقها رانده شده بودند، با استفاده از جریان الکتریکی با ولتاژ بالا کشته میشدند. 3. سیستم معروف به چکش پنوماتیک(pneumatic hammer)؛ چکشی که با استفاده از فشار هوا برای کشتن طراحی شده بود.»
آیا واقعاً کاوندیش-بنتینک باید چنین گزارشهایی را با ارزش میدانست؟! روشن است که نه. هر گزارش مشابهی فوراً باید بهعنوان یک دروغ انکار شود؛ حتی امروز. اطلاعات بیشتری در این زمینه موجود است؛ بر اساس اطلاعات یک زن لهستانی - که اسم رمز وی «واندا» ثبت شده - 98 درصد ورودیهای آشویتس با گاز کشته شدند.[18] همانطور که مقامات بلچلی پارک بهخوبی میدانستند، آشویتس اردوگاه کار اجباری بود که از کمبود شدید نیروی انسانی رنج میبرد؛ حال چرا باید کاوندیش-بنتینک چنین ادعایی را بپذیرد که 98 درصد زندانیان بلافاصله بعد از ورود با گاز کشته میشدند؟!
سرویس جاسوسی بریتانیا، دلایل متعددی داشت که پیامهای رادیویی رمزگشاییشده از سرویس امنیتی آلمان، قابلاعتمادترین منبع اطلاعات درباره حوادث آشویتس است. ازاینرو، با در نظر گرفتن اطلاعات موجود، میزان مرگومیرهای محلی بالغ بر حدود دوهزار نفر در هر ماه، بهجای دوهزار نفر در هر روز بوده است. با توجه به آمار و ارقام گزارششده از سوی سرویس امنیتی آلمان، در کل سال 1942، 52.996 خروجی وجود داشت. همانگونه که در بالا بیان شد، تعداد بالا و غیرعادی که در چند ماه مشاهده شد، به بیماری همهگیر تیفوس مرتبط میشد؛ که بهراحتی میتوان وجود آن را ثابت کرد. این بیماری در اواخر تابستان سال 1942 شیوع یافت. اگر دوهزار مرده در هر روز در سال 1942 وجود داشت، تعداد خروجیها حداقل بالغ بر 730 هزار نفر میشد. آمار و ارقام رمزگشاییشده بلچلی پارک، سبب آشفتگی بین مورخین شده است. تعداد رسمی قربانیان اردوگاه آشویتس - آنطور که مشهور است - بالغ بر یک میلیون نفر است. اما چهطور ممکن است این آمار - که بر اساس پیامهای رادیویی سرویس اطلاعات امنیت آلمان، ارائه و توسط سرویس جاسوسی بریتانیا رمزگشایی شده - به چنین آمار و ارقام بالایی برسد؟!
بریتمن در راستای تلاش برای تقویت و تحکیم آمارهای رسمی قربانیان آشویتس، مدعی است که تعداد قربانیان واقعی زمانی که از رادیو گزارش میشد، بر اساس مقررات سختگیرانه سانسوری اعلان میشد؛[19]«صرف نظر از انیگما، پنهانکاری سفت و سخت، هنوز در چارچوب اطلاعات و امنیت آلمان وجود داشت. اطلاعات فوقمحرمانه تنها از طریق قاصد منتقل میشد.» این ادعا، واقعاً متقاعدکننده نیست. چرا باید زمانی که تیربارانهای دستهجمعی در جبهه شرقی از طریق رمز گزارش میشد، کشتار دستهجمعی با گاز در آشویتس از طریق رمز - یعنی دقیقاً بههمان شیوه قبلی - گزارش نشود؟! سوای از مسئله اعدامهای دستهجمعی در ریگا، مینسگ و کییف، عجیب این است که کتاب بریتمن مدام دعاوی خود را بر پایه گزارشهایی استوار میکند که از بلچلی پارک دریافت کرده و نویسنده آنها را قابلاعتماد میداند. اما عدم اشاره به هولوکاست در گزارشها را به رسمیت نمیشناسد.
خودسرانه بودن ادعای بریتمن، با اتکا بر این واقعیت آشکار میشود که دستگاه اطلاعاتی انگلیس از طریق انیگما، اطلاعات حیاتی و سرنوشتساز آلمان را در اختیار داشته است؛ اطلاعاتی درباره مانورهای آلمان، مانند موقعیت فعلی قایقهای «یو» یا دادههای دقیقی همچون حملات هوایی آلمان در آینده. از آنجا که بهنظر میرسد خود بریتمن نیز با این توضیحات قانع نشده، چند صفحه بعد، به گزارش دیگری متوسل میشود. در اینجا مدعی میشود که [20] «این آمار، تنها شامل زندانیانی میشود که در اردوگاه آشویتس ثبت شدهاند. با این وجود این آمار، به یهودیانی که بلافاصله پس از ورود به اردوگاه، برای اتاقهای گاز انتخاب میشدند، هیچ اشارهای نکرده است.» شواهد چنین ادعایی چیست؟! آنگونه که بریتمن خودش مدعی شده «هیملر میخواست بداند در هر کدام از این اردوگاهها چه تعداد زندانی آزاد شده و چه تعداد مردهاند.[21] اما اگر هیملر به اردوگاهها دستور داد تعداد کشتهها را گزارش دهند، چرا فرمانده آشویتس باید از چنین کاری امتناع ورزد؟! بهنظر میرسد فرضیه بریتمن صرفاً فرضیهای ناقص باشد، که تنها قصد دارد به نویسنده کمک کند تا به اصرار بر تعداد رسمی قربانیان در آشویتس پافشاری کند.
در سال 2004 کتاب دیگری راجع به بلچلی پارک و هولوکاست منتشر شد. «نیکولاس تری» (Nicholas Terry) مورخ، در مرکز مطالعات «یاد وشم» (Yad Vashem) مقالهای با عنوان «سیگنالهای متعارض»[22] منتشر کرد که از سرویس اطلاعاتی بریتانیا در برابر ادعاهای بریتمن دفاع میکرد. سرویس جاسوسی بریتانیا در واقع بر اساس اظهارات نیکولاس تری، هیچ مدرک صریحی دال بر نابودی یهودیان، با استفاده از پیامهای رادیویی رمزگشاییشده از بلچلی پارک، کشف نکرده بود.
تری، نخست برداشت اشتباه از گفتههای بریتمن را اصلاح میکند. البته با دستوری که در واقع در 13 سپتامبر 1941 منتشر شد، ارسال گزارشهای مربوط به تعداد قربانیان از طریق رادیو ممنوع شد؛ اما در عوض، دستور داده شد که چنین آمارهایی تنها از طریق پیک منتقل شود. اما این دستور، تنها به سه مقام عالیرتبه اطلاعات امنیت و رؤسای پلیس داده شد.[23] «وینستون چرچیل» نیز در 24 آگوست 1941 در سخنرانی که از طریق رادیو پخش شد - و در آن تیربارانهای دستهجمعی توسط نیروهای پلیس نازی در پشت جبهه روسیه را محکوم کرد - دچار اشتباه شد.[24] البته اظهارات چرچیل خیلی مبهم بود، اما سوءظن ریاست پلیس نازی «کورت دالوئگ» (Kurt Daluege) را برانگیخت؛ به گونهای که وی متوجه شد بریتانیا گزارشهای رادیویی آلمان را شنود کرده است. در نتیجه، دالوئگ دستوری خطاب به رؤسای پلیس صادر کرده و اعلان تعداد قربانیان از طریق مراسلات رادیویی را از آن تاریخ به بعد، ممنوع کرد؛ این دستور، توسط بریتانیا رمزگشایی شد. پیشنهاد «فردریک جکلن»، کارمند اداره اطلاعات امنیت آلمان پذیرفته و آمارهای مربوط به قربانیان حذف نشد و از آن تاریخ به بعد، تحتعنوان «اقدامات مربوط به آداب و رسوم جنگ» گزارش شد تا امکان رمزگشایی از آنها وجود نداشته باشد.[25]
نکته کلیدی این است که این دستور دالوئگ، خطاب به رؤسای پلیس آلمان بود و نه اطلاعات و امنیت. در نتیجه اداره فرماندهی آشویتس بر اساس قاعده مرسوم به ارائه گزارش از خروجیهای اردوگاه ادامه داد. در 28 ژانویه 1943 حتی بلچلی پارک گزارش داد که اداره اورنینبورگ، دستوری صادر کرده که آمارهای مشروحی تهیه شده و تعداد دقیق زندانیان مرده و ورودیهای جدید را گزارش کند.[26] نیکولاس تری، همچون ریچارد بریتمن مدعی میشود که افرادی که بلافاصله بعد از ورود کشته شدند، در فهرستهای خروجی ذکر نمیشدند؛ زیرا آنها هرگز ثبت نشده و بهصورت مستقیم به اتاقهای گاز منتقل میشدند.[27] البته این موضوع کاملاً قابلتصور است؛ اما بدون آنکه حتی سندی مبنی بر دستوری صریح وجود داشته باشد که نشان دهد زندانیان مستقیماً بعد از ورود، در اتاقهای گاز به قتل رسیدهاند، یا سندی وجود داشته باشد که بر عدم ثبت گزارش خروجیها تأکید کند؛ لذا چنین ادعایی صرفاً یک فرضیه است و حدسی که اثبات نمیشود.
اینکه این فرضیه، موقتی و صرفاً یک فرض دور از ذهن است، بهراحتی با مراجعه به چند نمونه گزارش میدانی و بررسی کوتاه، تأیید میشود. رئیس اطلاعات امنیت آلمان نمیتوانست از عملیاتی شدن «راه حل نهایی مسئله یهود» مطلع شود، مگر آنکه فرمانده آشویتس بهطور منظم سرنوشت ورودی و خروجی افراد را جداگانه برای او گزارش میکرد. نیاز به گفتن ندارد که هیملر، میبایست از تعداد زندانیانی که وارد اردوگاه آشویتس شده و از این اردوگاه به اردوگاههای دیگر اعزام میشدند، یا در اتاقهای گاز کشته میشدند، مطلع میشد. ریاست اداره اجرایی اطلاعات و امنیت نیز میبایست بر آمارهای دقیق پافشاری میکرد. از آنجا که این اداره مسئول همه اردوگاهها بود، میبایست نهتنها از آمار زندانیان سالم و در حال کار، بلکه از تعداد ثبتنام نشدهها و نیز زندانیان ناسالم مطلع شود؛ حتی اگر این کار تنها برای توجیه مقادیر «زیکلون بی»(Zyklon B) که برای اتاقهای گاز درخواست میشد و یا مقادیر درخواستشده کک برای کورههای جسدسوزی، مطرح شده باشد.
در مجموع، این موضوع میتوانست اشاره به ضعف فاحش بروکراسی آلمانها داشته باشد؛ که قبول کنیم سوابق دقیق هر رویه نگهداری نمیشد. حال آنکه، در اردوگاه آشویتس یک تولد، مرگ، شپشزدایی، مجازات، اعدام، بیماری یا سوزاندن هرگز بدون گزارش به گروه اورژانس «دی» در اورنینبورگ توسط اداره فرماندهی اردوگاه، رها نمیشد. سرانجام، «یورگن گراف» (Jürgen Graf) و «کارلو ماتوگنو» (Carlo Mattogno) اسناد متعددی در آرشیوهای مسکو کشف کردهاند که نهتنها وسعت بوروکراسی آلمان را نشان میدهد، بلکه بعید بودن هرگونه هولوکاستی را نیز نمایان میسازد. برای نمونه، مایل هستم گزارش دکتر «هورست فیشر»(Horst Fischer) را به دکتر ویرتس بیان کنم. در نامهای به تاریخ 13 آوریل 1943 دکتر فیشر، پزشک اردوگاه در بوانا به پزشک پادگان، دکتر ویرتس مینویسد تا او را از ورود 658 زندانی به اردوگاه آشویتس مطلع کند. از این 658 زندانی، 109 نفر پس از بررسیهای پزشکی مشخص شد که قادر به کار نیستند. از این 109 نفر زندانی ناسالم، 25 نفر به یکی از بندهای استراحت و بازیابی در بوانا فرستاده شده و 51 نفر به بیمارستان مجهز برای بستری زندانیان در آشویتس منتقل شدند.
بهطور خلاصه، بیتردید پیامهای رمزگشاییشده در بلچلی پارک یکی از مهمترین منابع قابلاعتماد در مورد رویدادهای رخ داده در طول جنگجهانی دوم هستند. این منابع، اطلاعاتی راجع به تعهدات ارتش آلمان و نیروی دریایی و هوایی آن فراهم میکنند. آنها نگرشی دقیق نسبت به رویدادهای رخ داده در پشت جبهه روسیه و شرایط اردوگاههای کار اجباری ارائه میدهند. از آنجا که این گزارشها از اردوگاه آشویتس هیچ اطلاعاتی راجع به کشتارهای جمعی نمیدهند، این پرسش پیش میآید که آیا سرویس جاسوسی بریتانیا درباره هولوکاست چیزی میدانست یا خیر؟! پاسخ یک کلمه است؛ خیر![28] با در نظر گرفتن این واقعیت که پیامهای اردوگاه آشویتس هیچ اشارهای به اتاقهای گاز یا قتلعام جمعی نمیکنند، سؤال واقعی این است که «آیا واقعاً چیزی وجود داشت که کسی درباره آن بداند؟! بهعبارتی دیگر آیا اصلاً هولوکاست وجود داشت؟!»
صرفنظر از باور عمومی به اینکه بهندرت یک رویداد تاریخی بهطور کامل ثابت میشود، باید بار دیگر صراحتاً اشاره کرد که تاکنون نه هیچ سندی و نه هیچ مدرک مستندی برای واقعیت قتلهای دستهجمعی در اتاقهای گاز پیدا نشده است. حداکثر تنها چیزی که وجود دارد «شهادت شهود» و «اعترافات» متناقضی است که میتوان - بهویژه مورد آخر را – بهراحتی اثبات کرد که تحت فشار ارائه شدهاند. قابل اعتمادترین مدارک درباره اردوگاه آشویتس، کتاب «مرگ آشویتس» (Sterbebücher von Auschwitz)[29] و «فرمانده اردوگاه آشویتس» ( Kommandanturbefehle von Auschwitz)[30]و پیامهای رادیویی رمزگشاییشده توسط متقفین[31] است؛ که حاوی کوچکترین اشارهای به قتلهای دستهجمعی توسط گازهای سمی نیستند. این، علاوهبر این واقعیت است که تعداد قربانیان گزارششده توسط سرویس جاسوسی بریتانیا، تا حد زیادی با تعداد قربانیان گزارششده در کتابهای مرگ در آشویتس منطبق است.
همانگونه که تا بهحال ذکر شد، اردوگاه کار اجباری آشویتس در کل 52.996 خروجی را گزارش داده است. بر اساس «کتابهای مرگ» (Death Books) تصور میشود در مجموع 36.958 مرگ در آشویتس در سال 1942 رخ داده است. این واقعیت که تعداد خروجیها بیشتر از تعداد مرگهاست، بهراحتی قابل تبیین است. از آنجا که اصطلاح «آبگوینگ» (خروجی) همانطور که در بالا بیان شد، نهتنها شامل مرگهای طبیعی و قربانیان اعدام میشود، بلکه زندانیانی که آزاد شده و یا بهجای دیگری منتقل شدهاند را نیز در برمیگیرد. از این رو، کاملاً قابلتصور است که تعداد 36.958 مرگ ذکرشده در آن کتابها برای سال 1942 کاملاً صحیح است. اختلاف موجود بر سر 16.038 نفر میتواند منعکسکننده زندانیان آزادشده یا منتقلشده به دیگر اماکن باشد. ما، در انتظار کشف یک سند بدون ابهام هستیم که کشتار هزاران انسان در آشویتس توسط گاز «زیکلون بی» را ثابت کند. از این جهت، حق با ما است که نسبت به روایت رسمی «هولوکاست»، با دیده تردید بنگریم.
پی نوشت ها:
[1] مرکز استراق سمع دولتی بریتانیا، پس از جنگجهانی اول با عنوان (Government Code & Cipher School راهاندازی شد و بعدها نام خود را به government communications Headquarters (GCHQ تغییر داد. این مرکز، ساختار اصلی اطلاعات سیگنالی است و بهعبارت دیگر، جاسوسی و استراق سمع تمام ارتباطات امروزی را انجام میدهد.
[2] Francis H. Hinsley British Intelligence in the Second World War. Volume II: Its Influence on Strategy and Operations (London: Stationary Books, 1981).
[3] BBC HolocaustDocuments Released. 20 May 1997. Online: http://www.bbc.co.uk/archive/holocaust/5114.shtml
[4] تعداد زندانیان در آشویتز سالانه بهصورت مستمر افزایش مییافت. تا 22 آگوست 1944 تعداد زندانیان به رقم 104.891 رسید.
[5] Francis H. Hinsley, op. cit., p. 673.
[6] Bletchley Park Summary Reports ZIP/OS1 of 21 August 1942.
[7] Ulrich Völklein, Dr. med. Eduard Wirths: Ein Arzt in Auschwitz. Eine Quellenedition (Norderstedt: Books on Demand, 2005), p. 40.
[8] Bletchley Park Summary Reports ZIP/OS2 of 27 September 1942.
[9] Bletchley Park Summary Reports ZIP/OS3 of 29 October 1942.
[10] Ulrich Völklein, op. cit., S. 42.
[11]قهرمانی در اساطیر یونان است؛ که از او بهعنوان حیلهگرترین موجودات یاد میکنند که اسرار خدایان را فاش میکرد. وی بهخاطر مجازاتش مشهور است. او میبایست سنگ بزرگی را بر روی شیبی ناهموار تا بالای قلهای میغلتاند؛ اما اندکی پیش از انتهای مسیر، سنگ از دستش خارج میشد و او باید کارش را از ابتدا شروع میکرد.
[12] Bletchley Park Summary Reports ZIP/OS6 of 28 January 1943.
[13] اولین گزارش مربوط به قتلعام یهودیان در نشریه معروف «ریگنر تلگرام» در تاریخ 8 آگوست 1942 منتشر شد. در 8 آگوست 1942 اعضای هیئت رئیسه کنگره جهانی یهود در ژنو به دولتهای انگلیس و واشنگتن در نامهای اعلان کردند که «قتلعامل یکجای» تمام یهودیان آوارهشده، در برلین تأیید و تصویب شده بود.
[14] Bletchley Park PRO FO 371/34551 of 27 August 1943.
[15] ریچارد بریتمن، اسرار رسمی؛ آنچه که نازیها درنظر داشتند و آنچه که انگلیسیها و آمریکاییها میدانستند؛ انتشارات هلی اند وانگ نیویورک سال 1998. تمام نقل قولها در این کتاب از ترجمه آلمانی کتاب گرفته شده است.
[16] همان، ص 162
[17] همان، ص 160
[18] همان، ص 164
[19] همان، ص 154
[20] همان، ص 157
[21] همان، ص 156
[22] Nicholas Terry, "Conflicting Signals: British Intelligence on the 'Final Solution' through Radio Intercepts and Other Sources.” Yad Vashem Studies 32: 351-396, 2004.
[23] همان، ص 356
[24] همان، ص 360
[25] همان، ص 366
[26] Bletchley Park Summary Reports ZIP/OS6 of 28 January 1942.
[27] Terry, op. cit., p. 388.
[28] Or better stated: the radio communications deciphered at Bletchley Park contain only information regarding mass shootings behind the front, but not regarding mass gassings at Auschwitz (Oder behutsamer formuliert: Die in Bletchley Park entschlüsselten Funksprüche enthalten nur Informationen zu Masserschießungen hinter der Front, nicht aber zu Massenvergasungen in Auschwitz.)
[29] Staatliches Museum Auschwitz, Sterbebücher von Auschwitz (Berlin: De Gruyter, 1995).
[30] Norbert Frei (ed.), Darstellungen und Quellen zur Geschichte von Auschwitz: Standort- und Kommandanturbefehle des Konzentrationslagers Auschwitz 1940 – 1945 (Berlin: De Gruyter, 2000).
[31] David Bankier (Ed.), Secret Intelligence and the Holocaust. Collected Essays from the Colloquium at the City University of New York (Jerusalem: Yad Vashem, 2006).
منبع: پایگاه هادی