کد خبر 664819
تاریخ انتشار: ۲۱ آذر ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۶

در آستانه مهاجرت صغری بازرگانان نیز از اوضاع مملکت ناراضی بودند. مرکز گریزی حاکم بر کشور، رشوه خواری، اخاذی، راهزنی و در مقابل، نبودن نظام عوارض، مانع از توسعه عادی تجارت و بهبود وضع کسب و کار در کشور بود.

به گزارش مشرق، انقلاب مشروطه ایران به عنوان جنبشی ضداستبدادی، محصول تفکرات و تغییرات فکری و نیز اقدام عملی مردم و برخی از گروههای خاص سیاسی بود. گرچه تغییرات فکری، خیلی پیشتر از آن و تحت تأثیر تحولات جهانی رخ داده بود؛ اما اولین و مؤثرترین اقدام عملی در این زمینه با جنبش مهاجرت صغری آغاز گردید.
 
این جنبش که ریشه در برخی اقدامات استبدادی حکومت و از جمله حاکم تهران داشت، در نهایت باعث تحقق برخی از خواسته های معترضین گشته و اولین گام مردم در پیروزی علیه استبداد و تسلیم پادشاه در برابر مردم بود. اما آنچه که در رابطه با این جنبش حائز اهمیت بوده و آن را از جنبشهای پیش از آن متمایز می کند برجستگی حضور برخی از گروههای خاص و تسلیم پذیری مظفرالدین شاه بود. با این مقدمه کوتاه، به تحلیل این جنبش و نقش گروههای خاص سیاسی در آن و چرایی تسلیم پذیری شاه در برابر مردم پرداخته می شود.
 
مهاجرت صغری، چرا اتفاق افتاد؟

مهاجرت صغری که در سال در 16 شوال 1323 (23 آذر 1284) رخ داد، ریشه در برخی از تحولات داخلی از جمله موضوع اخراج نوز بلژیکی و به دنبال آن اهانت حاکم تهران به بازرگانان داشت. اخراج نوز به دنبال برخی از سیاستها و اقدامات توهین آمیز او به روحانیون و مردم بازمی گشت.
 
نوز فردی بلژیکی بود که جهت اصلاح امور گمرکی به ایران آمده و برخی از اقدامات او در راستای اهداف و مقاصد روسیه بوده و باعث شده بود تا بسیاری از بازرگانان ایرانی از این شرایط متضرر شده و نسبت به سیاستهای اتخاذی نوز معترض شوند. و چون جنبه روحانیت نهضت مشروطه غلبه داشت و روسها مخالف آن بودند نوز بلژیکی را لباس روحانیت پوشاندند و از او در این حال  عکس گرفتند.1 انتشار این عکس اعتراض روحانیون و در نهایت برکناری نوز را در پی داشت.  
 
در جریان این اتفاق بسیاری از روحانیون از جمله آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی ضمن اعتراض به این موضوع، به یکدیگر نزدیک گشته و بعدها با همکاری یکدیگر نقش مهمی در احقاق مشروطیت ایفا نمودند. چنانچه کسروی نیز اذعان می کند، «آن‌چه مشروطه را نگه ‌داشت، پافشاریهای مردانه دو سید ـ بهبهانی و طباطبائی ـ و ‌آخوند خراسانی و حاج شیخ مازندرانی بود. اینان،‌ با فشارهایی که دیدند و زیانهایی که کشیدند، ‌از پشتیبانی مجلس و مشروطه باز نایستادند و آن را نگه داشتند.»2  
 
بعد از این جریان از آنجا که علاالدوله حاکم تهران از برکناری مسیو نوز کینه به دل داشت، با اهانت به برخی بازرگانان و تجار به بهانه گران شدن قند و شکر و به فلک بستن برخی از آنان، باعث اعتراض مردم و علما و تحصن آنان در حرم عبدالعظیم گشت که این تحصن بعدها به مهاجرت صغری معروف گردید. پیشنهاد تحصن در عبدالعظیم از سوی آیت الله طباطبایی مطرح می شود و علت انتخاب این مکان به قداست و در نتیجه احتمال ایمن بودن آن از خطر حمله عوامل حکومت بود.  
 
از سویی آیت الله طباطبایی بر این باور بود برای دوری جستن از پیشامد فتنه و فساد بهتر آن است که برای چندی تهران را ترک کرده و به حضرت عبدالعظیم روند. در این تحصن مردم چهار خواسته اصلی خود را به دولت اعلام کردند: برکناری حاکم تهران، عزل نوز؛ اجرای شریعت؛ و تأسیس عدالتخانه. معترضان، موضوع تأسیس عدالتخانه را مبهم گذاشتند تا در مذاکرات بعدی دستشان باز باشد.3  

در پی مهاجرت صغری و  تحصنی که در حرم عبدالعظیم صورت گرفت، مردم چهار خواسته اصلی خود را به دولت اعلام کردند: برکناری حاکم تهران، عزل نوز؛ اجرای شریعت؛ و تأسیس عدالتخانه.
 
 حاکم تهران عین الدوله، فردی مستبد بود و شیوه استبدادی وی در حکومتداری منجربه نفرت مردم از او گشته بود. از این رو مردم خواستار برکناری عین الدوله نیز بودند. قانون و تشکیل نهادی جهت اجرای آن و نیز طرح شکایات از دیگر خواسته های مردم بود که مورد بی توجهی یا کم توجهی حکومت قرار گرفته بود.  
 
حفظ شریعت نیز از دیگر موارد تأکیدی مشروطه خواهان و از جمله روحانیون بود. همانطور که آخوند خراسانی در این رابطه می گوید: برحسب وظیفه شرعی خود و آن مسؤولیت که در پیشگاه عدل الهی به گردن گرفته ایم، تا آخرین نقطه در حفظ مملکت اسلامی و رفع ظلم خائنان از خدا بی‌خبر و تأسیس اساس شریعت مطهر و اعاده حقوق مغضوبه به مسلمین خودداری ننموده... و فروگذار نخواهیم کرد. این درخواستها به گوش مظفرالدین شاه که در سفر به عثمانی به سر می برد رسید و مورد موافقت قرار گرفت.  
 
چرا مظفرالدین شاه تسلیم خواسته های مردم گشت؟

آنچه که در مهاجرت صغری غیرمنتظره بود، واکنش متفاوت مظفرالدین شاه به خواسته های مردم بود؛ چنانچه پادشاهان پیش از او همچون ناصرالدین شاه گرچه با استقرار برخی نهادهای دموکراتیک موافقت کرده بودند؛ اما بسیاری از آن نهادها جنبه تشریفاتی داشته و در نهایت هنوز هم شاه مرجع اصلی و نهایی قدرت محسوب می شد.
 
در حالی که مظفرالدین شاه با صحه گذاشتن بر خواسته های مردمی، برخلاف مواضع پادشاهان پیشین رفتار نمود. علت واکنش مظفرالدین شاه از چند جنبه کلی قابل تحلیل است. اول اینکه مظفرالدین شاه مدتی بعد از سلطنت با ایجاد فضای باز سیاسی تلاش نمود مخالفتهای مردمی را کاهش دهد. وی بر این باور بود که ایجاد شرایط جهت تحقق خواسته های مردمی، می تواند ضمن ایجاد رضایت آنها، از بار مخالفتها نیز بکاهد. به همین منظور، «ناگهان تدابیر امنیتی و انتظامی را کاهش داد... مرزهای کشور را به روی روزنامه هایی مانند حبل المتین و پرورش که در کلکته قاهره منتشر می شد.
 
باز کرد؛ همچنین ممنوعیت مسافرت را از میان برداشت؛ ملکم را به مقام سفیر ایران در رم گمارد؛ و مهمتر از همه اینکه تشکیل انجمنهای صنفی و آموزشی را تشویق کرد و...»4  
  
هرچند در نهایت نتایج برخلاف انتظار پادشاه بود و سیاستهای وی که همزمان «با نفوذ گسترده غرب بود، فقط مخالفان را به تشکیل سازمانهای نیمه مخفی تشویق کرد»5  از سویی مظفرالدین شاه که به واسطه معالجه بیماری خود چندین بار به خارج از کشور سفر کرده و با مظاهر تمدن غرب آشنا شده بود، خود نیز رضایت چندانی از وضعیت سیاسی و اقتصادی ایران نداشت. پیتر آوری با اشاره به این موضوع می نویسد: «حتی شخص شاه و ایرانیانی که مانند شاه به خارج رفته و با شیوه های حکومت و کامیابیهای اروپاییان آشنا شده بودند، از اوضاع راضی نبودند.»6  
 
شخصیت ضعیف مظفرالدین شاه نیز عامل مهم دیگری بود که مانع از اتخاذ تصمیمات مقتدرانه توسط وی می شد. شاه شخصیت ضعیفی داشت و بسیار ترسو بود. داستانهای شرم آور وی در سفرهای فرنگ و ترسهای مضحک وی از سوارشدن بر قطار تا ترس از تاریکی که بازگو کردن آنها تکرار مکررات است؛ همگی نشان‌دهنده شخصیت ضعیف این پادشاه قاجاری می باشد. مخبرالسلطنه نیز با تأکید بر این بعد از شخصیت مظفرالدین شاه، علت موافقت وی با فرمان مشروطیت را نه علم و آگاهی شاه، بلکه ناشی از شخصیت وی و نیز ترس او از ناآرامی می داند. «مظفرالدین‌شاه مزاجاً دموکرات بود، روزی مرا به فرح‌ آباد خواست رفتم، در ایوان راه می‌رفت. جز سید بحرینی  کسی نبود نوبتی به من نزدیک شدند. آهسته سوال فرمودند ژاپن مجلس دارد؟ عرض کردم هشت سال است...»7   
 
 معترضین مهاجرت صغری چه کسانی بودند؟

معترضین جنبش صغری از نظر جایگاه سیاسی و اجتماعی به گروهها و طبقات خاصی تعلق داشتند؛ اما نقش دو گروه روحانیون و بازرگانان نسبت به سایر گروهها بارزتر به نظر می رسید. نهاد روحانیت در این دوره یکی از ارکان مهم قدرت سیاسی محسوب می گردید. این وضعیت در استقلال و عدم وابستگی آنها به دولت و مخالفت با برخی از سیاستهای استعماری و استبدادی دولتی نقش بسزایی داشت و از این رو در ماجرای مهاجرت صغری نیز فعالیتهای اعتراضی روحانیون تکرار و نقش رهبری جنبش به دست روحانیون از جمله آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی، ایفا می گردد. گرچه تعداد روحانیون شرکت کننده در این تحصن به روایات متعدد، متفاوت می باشد؛ اما برخی همچون آوری، این تعداد را حدود دو هزار نفر برآورد می کنند.8  
 
نقش بازرگانان نیز از همان نخستین اعتراضات اولیه به سیاستهای نوز شکل جدی و مشخصی یافت. بازرگانان و تجار علاوه بر فعالیتهای اقتصادی، از گروههای بانفوذ و معترض به ساخت قدرت سیاسی موجود بودند. این گروه به دلیل ماهیت شغلشان که ضرورت رابطه با تجار سایر کشورها را ایجاب می‌نمود، ضمن آشنایی با وضعیت آن کشورها، به آگاهی سیاسی نیز دست یافته بودند. در این دوره «مرکز گریزی فئودالی در کشور، رشوه خواری، اخاذی، راهزنی در جاده ها و نبودن نظام عوارض مناطق متعدد، مانع از توسعه عادی تجارت و ایجاد بازار یکسان داخلی در کشور بود.»9  
 
گذشته از این بسیاری از سیاستهای اقتصادی حکومت نیز به ضرر این گروه وضع می شد که این موضوع در جریان سیاستهای اتخاذی نوز و حوادث بعدی آن به اوج می رسد. چنانچه در اولین اعتراض این گروه عده ای از مغازه داران که آبراهامیان تعداد آنها را دویست نفر برآورد می کند، علیه نوز دست به راهپیمایی زده و در جنبش مهاجرت صغری نیز با تعطیل نمودن مغازه ها و کسب و کار خود به صف معترضین پیوستند. البته ترکیب جمعیت معترض تنها به این گروه محدود نبود؛ بلکه عده  کمی از معترضین نیز از سایر گروهها و جریانات بودند؛ اما با توجه به اذعان بسیاری از کارشناسان و نیز اسناد برجا مانده، روحانیون عامل و محرک اصلی این جنبش بودند.
 
 دورنمایی از خیابان حضرت عبدالعظیم به هنگام ورود علما از قم به تهران ، در ایام مشروطیت 
 
 منابع

http://www.iichs.ir/s/4016
 
1.سید جلال الدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 1، 1391، چاپ هفدهم، ص 114.
 
2.احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363، چاپ شانزدهم، ص 361.
 
3.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمدگل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی. چاپ یازدهم، 1377 ص 105.
 
4.آبراهامیان، همان، ص 96- 97.
 
5.همان، ص 98.
 
6.پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران (از تأسیس تا انقراض سلسله قاجاریه)، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، انتشارات عطایی، 1372، چاپ سوم، ص 231.
 
7.مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه(،  خاطرات و خطرات، تهران، زوار، 1364، چاپ دوم، ص 142.
 
8.آوری، همان، ص 243.
 
9. گ. س، آروتونیان، انقلاب 1905-1911 ایران و بلشویکهای ماورا قفقاز، ترجمه محمد نایب‌پور، تهران، انتشارات موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1385،ص21.
 
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران