سرویس سیاست مشرق - آنارشیسم به لحاظ لغوی ماخوذ از کلمه یونانی anarch به معنای فقدان اقتدار یا رهبر یا دولت است. آنارشیسم یکی از ایدئولوژی های افراطی عصر جدید است که با هر نوع سازمان یا نهادی مخالفت می کند و به ویژه حکومت را به عنوان مظهر تجمع قدرت سیاسی مورد حملات بسیاری قرار می دهد.
آنارشیست ها که خشونت بروکراتیک سرمایه داری لیبرال و بعد ها رژیم های سوسیالیستی را احساس کرده اند و از آن ناراضی هستند، کوشیده اند تا با تعمیم فرد گرایی به شیوه افراطی – آنگونه که منکر هر نوع نهاد یا ساختار و یا سازمان اجتماعی و سیاسی گردد- خود را از سیطره هر گونه اقتدار دولت نجات دهند زیرا آنها دولت را شر مطلق تلقی می کنند.
اما راه حل آنارشیست ها کاملا خیالبافانه و غیر منطقی با طبع اجتماعی بشر و نیز طبیعت نهادگرایی و زندگی اجتماعی است. آنارشیسم به لحاظ مبانی نظری خود کاملا یک ایدئولوژی مدرن است و نحوی اعتراض افراطی فرد گرایانه به ماهیت سلطه گرایانه زندگی اجتماعی در تمدن مدرن و ایدئولوژی های مارکسیستی و لیبرالیستی است.
آنارشیسم ساختار مدون و سیستماتیک فکری و تئوریک ندارد و گروه های مختلف آنارشیستی برای رسیدن به اهداف خود از راه حل های مختلف صلح آمیز و خشونت آمیز استفاده کرده اند. ظاهرا "ژوزف پرودن" سوسیالیست معروف اولین فردی است که اصطلاح آنارشیسم را باب کرد. همزمان با او "ویلیام گالدوین" و "میخائیل باکونین" از چهره های آنارشیسم الحادی نیز متمایل به گرایش سوسیالیستی بودند.
آنارشیست ها در ایجاد تشکل های بزرگ سیاسی چندان موفق نبودند. کنگره اول آنان در سال 1877 و کنگره بعدی به سال 1907 برگزار گردید، اما هیچ گاه منجر به تاسیس سازمان پایداری نگردید. به لحاظ جنبش های اجتماعی آنارشیست ها در شکل گیری جنبش "سندیکالیسم" (مبارزه برای خواست های صنفی) در اروپا و امریکای جنوبی تاثیر گذار بوده اند. برخی آنارشیست های خشن و تندرو در انجام چند ترور معروف از جمله ترور "الکساندر تزار روسیه" ، "هوبرت پادشاه ایتالیا"، "میکنای رئیس جمهور امریکا" و سوء قصد به کالسکه حامیان ناصرالدین شاه در فرانسه نقش داشته اند. ویلیام گادوین (1843) نویسنده کتاب "پژوهشی در عدالت سیاسی"، پرودون (1865) نویسنده کتاب "مالکیت چیست؟"، "شاهزاده کروپوتکین" و همچنین اگوست بلانکی (1881)، میخائیل باکونین (1876) و لئو تولستوی (1910) از چهره ها و ایدئولوگ های معروف آنارشیسم هستند.
آنارشیست ها گرایشات مختلف دارند و بعضی از آنها به ایده های کمونیستی نزدیک اند و برخی دیگر تمایلاتی در دفاع از مالکیت خصوصی دارند. به لحاظ روش نیز عده ای به استفاده از ترور و خشونت معتقدند و گروهی دیگر به دنبال موعظه مبتنی بر محبت و مبارزه منفی هستند. بر خلاف آنچه در افواه معروف است، آنارشیسم به معنای هرج و مرج طلبی و جستجوی اغتشاش نیست.
میخائیل باکونین کیست؟
میخائیل باکونین روشنفکر و ایدئولوگ روسی یکی از چهره های برجسته آنارشیسم در قرن نوزدهم اروپاست. او در سال 1814 میلادی در روستای "پروخینو" به دنیا آمد. خانواده او از آریستوکرات های زمین دار روسی بودند و پدرش برای مدتی از طرف وزارت خارجه روسیه تزاری به عنوان سفیر در فلورانس و ناپل فعالیت می کرد. میخاییل در سال 1831 وارد مدرسه نظام سن پطرزبورگ شد. این مدرسه به آموزش نظامی به فرزندان خانواده های آریستوکرات می پرداخت. باکونین پس از چهار سال مدرسه نظام را ترک کرد و شروع به مطالعه فلسفه نمود. باکونین عمیقا تحت تاثیر فلسفه هگل قرار گرفت. میخاییل در سال 1840 میلادی به برلین رفت و به فعالیت های سیاسی پرداخت. به دلیل همین فعالیت ها بود که چند بار در آلمان و روسیه دستگیر و به سیبری تبعید شد.
باکونین در فرانسه با پرودون و کارل مارکس آشنا شد، در لندن به عضویت "انترناسیول اول" در آمد، تشکیلات مخفی به نام "اتحاد دموکراسی" را تشکیل داد و در کمون پاریس شرکت کرد. در سال 1872 میلادی بر اثر فشار های مارکس، باکونین از انتر ناسیونال اول (اتحادیه کارگری) اخراج گردید. میخاییل باکونین یکی از ایدولوگ های آنارشیسم بود. او فردی آته ئیست بود و با دین و مالکیت خصوص و دولت مخالفت می کرد. باکونین مدعی بود که دولت وابسته به مذهب و یکی از محصولات آن است. او در مقام یکی آنارشیست به شدت با وجود هر نوع دولت و حکومت متمرکز مخالف بود. او آنارشیستی جمع گرا (کلکتیویست) بود و تفسیری سوسیالیستی از آنارشیسم ارائه می کرد. وی در سال 1876 در گذشت.
آنچه که امروزه باکونینیسم نامیده شد، مجموعه آراء باکونین است که بعدها بر جریان آنارشیسم در اروپای قرن نوزده و بیست (به ویژه در مناطق از اسپانیا و ایتالیا) تاثیر بسیاری نهاد.
رئوس اصلی آراء میخاییل باکونین را می توان این گونه بر شمرد:
1- ضدیت با دولت سالاری و هر نوع نظام حکومتی متمرکز
2- اعتقاد به نوعی فدرالیسم شورایی
3- اعتقادبه سوسیالیسم و مخالف مالکیت خصوصی
4- آته ئیسم و دین ستیزی
5- اعتقاد به رعایت مفهوم مدرن فردیت
6- اعتقاد به وجود ظرفیتی در روسیه به منظور پیشبرد و سردمداری انقلاب جهانی علیه نظام لیبرال سرمایه داری
باکونین با لیبرالیسم و نیز آراء مارکس مخالف بود. انتقادات باکونین به حکومت و دولت و آنچه که او تحت عنوان مدل سیاسی آنارشیستی به عنوان جایگزین دولت عنوان می کرد، اوهامی بی بنیاد بود که قابلیت تحقق عملی و عینی نداشت. باکونین مردی با طبیعت شورشی و شخصیتی نامتعادل بود. او با آنکه بی دین بود اما با رواج اخلاق مبتنی بر هرزگی جنسی مخالفت می ورزید. آراء باکونین (باکونینیسم) مجموعه ای درهم و مغشوش و گرفتار تضاد و تناقض است که سامان منسجمی ندارد.