بعدها خودش برایم تعریف میکرد، میگفت: «وقتی رفتم جبهه به ورامینی گفتم: حقیقتش من میدونم که موندنی نیستم ولی به دختر همسایهمون علاقهمندم حالا نمیدونم چیکار کنم، چون اون پدر نداره، تکفرزندم هست، منم که مطمئنم شهید میشم.»
با حالت شوخی به عباس ورامینی گفته بود: "من که قطعاً شهید میشم و موندنی نیستم، حالا این بندۀ خدا خودش که یتیم بزرگ شده، بخواد بچۀ یتیم هم بزرگ کنه خیلی غمانگیزه. هر جوری فکر میکنم نمیتونم پا پیش بذارم."