همسر شهید نجفی نوشته است: خدا را شکر که تمام این لحظه‌ها لحظه‌هایی که می‌شد با میثم، بهترین‌ها باشد فدایی حضرت زینب(س) شد و باعث شد کودکان وهمه مظلومان حلب آزاد شوند و مردم عزیز ما، باز هم با آرامش نفس بکشند و ای کاش قدر این آرامششان را بدانند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «حلما» دختر شهید مدافع حرم«میثم نجفی» که 17 روز بعد از آسمانی شدن پدرش به دنیا آمد، یک ساله شد. او بابا را می‌شناسد و هرکس که می‌گوید بابا، سریع به عکس‌های پدرش که سرتاسر خانه قرار دارد، نگاه می‌کند. خیلی خوب با عکس پدر، ارتباط گرفته است. همسر شهید نجفی می‌گوید: «یک لوح یادبود که عکس بسیار کوچک سیاه و سفید از میثم در پایین آن قرار دارد، به ما داده‌اند که آن را بالای ویترین گذاشته‌ام، چند روز پیش یک لحظه حلما به آن نگاه کرد و گفت:«بابا» من تعجب کردم که عکس به این کوچکی را چطور دیده و تشخیص داده است.» او می‌گوید: «از وقتی حلما گفت: «مامان،» من به او «بابا» گفتن را یاد دادم و وقتی اطرافیان به حلما می‌گویند: بابا، حلما به طرف عکس پدرش برمی‌گردد.»

با این که این روزهای نخستین سال تولد حلما، برای همسر شهید سخت تر از روزهای دیگر می‌گذرد، اما تولدش را با حضور خانواده‌اش جشن می‌گیرد و مطمئن است که پدر این فرشته کوچک در آن حضور دارد و بهترین هدیه پدر به دخترش را دعا می‌داند. خودش هم علاوه بر هدیه‌های مادی، دعا می‌کند که سرباز امام زمان(عج) شود. در این یک سال، مادر حلما هرگاه بی قرار از ناآرامی‌های او می‌شده، با همسر شهیدش درد و دل کرده و کمک خواست است. دوست دارد به وصیت همسرش درباره نازدانه اش عمل کرده و او را کتابخوان کند و اسلام واقعی را به او بشناساند.

شهید مدافع حرم میثم نجفی، 27 ساله از تکاوران سپاه حضرت محمد رسول الله(ص) تهران بزرگ بود. او برای دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و مقابله با تروریست‌های تکفیری داوطلبانه عازم سوریه و طی عملیات مستشاری در شهر حلب سوریه مجروح شد و به علت جراحت حاصل از اصابت ترکش به سر، چند روزی در کما بود که در روز 13 آذرماه سال گذشته به جمع شهدای مدافع حرم پیوست.

زهره نجفی همسر شهید مدافع حرم میثم نجفی طی یادداشتی در نخستین سالروز میلاد دختر و شهادت همسرش احساس خود از تولد یک سالگی دخترش را بازگو کرده است که در ادامه می‌آید:

میثم جان، پارسال فکر می‌کردم شب یلدایمان با سال‌های قبل فرق می‌کند، فکر می‌کردم در این شب طولانی 3نفره شده باشیم، اما اصلا به ذهنم خطور نمی‌کرد که برای همیشه قرار است شب یلدای دونفره داشته باشم، اما نه با تو، بلکه با دخترت، دختری که شب یلدا، طولانی‌ترین شب سال به دنیا آمد. حالا امسال شب یلدا، شب تولد تنها دخترت هست و باید بدون تو برایش تولد بگیرم. ای کاش دیگر این طولانی‌ترین شب تبدیل شود به کوتاه ترین شب، که زود بگذرد و چه سخت می‌گذرد.

میثم جان، می‌خواهم عکس 3 نفره‌مان را که باید شب تولد دردانه دخترت می‌انداختیم را بر سر مزارت بیندازم، چون عکس 3 نفره من، تو و دخترت را تنها بر سر مزارت می‌شود انداخت. وای میثم، هر روز و هر شب با خودم فکر می‌کنم زندگی ما بعد از به دنیا آمدن دخترمان چه تغییری می‌کرد، آن هم با این دردانه با نمک و شیرینت، می‌دانم که ما را می‌بینی، اما چه کنم دوست دارم برایت تعریف کنم که دخترت چقدر شیطنت می‌کند، چقدر خوب تو را می‌شناسد. با اینکه اصلا تو را ندیده ولی نه مطمئنا او تو را دیده و با تو بازی کرده، چون وقتی عکس تو را می‌بیند خیلی خوشحال می‌شود.

وقتی به بچه‌های هم سن خودش نگاه می‌کنم، می‌بینم مثل حلمای ما نیستند، آخر آن‌ها که بابایی مثل تو ندارند، الحق که دخترت کاملا به تو کشیده. و ای کاش تمام آن‌هایی که برای این لحظه‌ها قیمت گذاشته‌اند بگویند قیمت چند؟؟

خدا را شکر که تمام این لحظه‌ها لحظه‌هایی که می‌شد با میثم، بهترین‌ها باشد فدایی حضرت زینب(س) شد و باعث شد کودکان وهمه مظلومان حلب آزاد شوند و باعث شد مردم عزیز ما، باز هم با آرامش نفس بکشند و ای کاش قدر این آرامششان را بدانند.