به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، سرهنگ ستاد روح الله کاکاوند از فرماندهان ناجا و از بسیجیان دفاع مقدس، خاطره ای را در اختیار مشرق قرار داد که متن کاملش چنین است:
غروب سوم دی ماه 1365 دستور عزیمت نیروهای تیپ 29 عملیاتی نبی اکرم (ص) از آبادان به شهرک شهید باهنر صادر شد. در آن مقطع دانش آموز سال سوم دبیرستان دهخدای شهرستان هرسین از توابع استان کرمانشاه بودم که در گردان ادوات سازماندهی شدم.
مقرر شد پس از تاریک شدن هوا، صرف شام و تهیه مقدمات به خط مقدم اعزام شویم. حال و هوای عجیبی در بین بچه ها حکمفرما شده بود. یکی با خدا راز و نیاز می کرد، دیگری مشغول نوشتن وصیتنامه بود، آن یکی از دوستش حلالیت می طلبید و گروه دیگری سلاح هایشان را روغن می زدند و تمیز می کردند.
ساعت حدود 11 شب ما را سوار کامیون ها کرده و در دو سه کیلومتری خط مقدم پیاده کردند. قرار بود بقیه راه را پیاده طی کنیم. طرح عملیات این بود که بعد از عبور غواص ها از عرض رودخانه اروند و غافلگیر کردن سربازان عراقی در خط مقدم، ما نیز سوار قایق ها شده و پس از عبور از اروند به سمت نبروهای عراقی یورش برده و مواضع پدافندی خود را مستحکم کنیم.
جوانان رشید و نورانی که کاملا مسلح و لباس غواصی به تن داشتند، از ما عبور کردند و سوار قایق های کوچک شدند تا به سمت نقطه مورد نظر حرکت کنند. به ما گفته بودند راس ساعت یک و سی دقیقه بامداد عملیات با رمز محمد رسول الله (ص) آغاز خواهد شد. اما نمی دانم چرا عملیات در ساعت مقرر آغاز نشد. حدود ساعت 3 بامداد بود که غواص ها به آب زدند. نفس ها در سینه حبس شده بود. دقایقی طول نکشید که بارش انواع و اقسام گلوله ها از سمت بعثی ها شروع شد. منورهای خوشه ای، آسمان منطقه عملیات را روشن کرده بود. اما گویی رودخانه اروند حجله غواصان پاک سرشتی شده بود که در آغوش فرشتگان قرار گرفته بودند تا عروج کنند و در جوار حضرت حق به آرامش ابدی برسند.
اگر اغراق نکرده باشم برای اولین بار در طول جنگ های کلاسیک، عراقی ها از توپ چهار لول ضدهوایی که کاربرد هدف قرار دادن هواپیما دارد؛ برای نیروی پیاده استفاده کردند و غواصان را در دل کارون نشانه گرفتند. نبرد سختی در جریان بود. توپخانه ما نیز اقدام به شلیک آتش متقابل نمود و فرماندهان دستور عقب نشینی را صادر کردند. عقب نشینی برای سرباز امام خمینی واژه غریبی بود؛ اما باید دستورات اطاعت می شد. قدری آتش سنگین طرفین درگیری کاهش یافت و ما توانستیم با افت و خیزهای مکرر، قدری به عقب بیاییم. در این حین صدای بسیار قوی بلندگوهای عراقی جای شلیک سلاح های نیمه سنگین و سنگین را گرفت. فردی با لهجه فارسی سلیس و روان اعلام نمود: ما ساعت یک و نیم منتظر شما بودیم، چرا با تاخیر آمدید؟ سپس شروع به رجزخوانی کردند و با ادبیات سخیف و توهینهای خود ما را تحقیر کرد.
به دزفول آمدیم و خود را برای عملیات کربلای 5 آماده کردیم. چند روز پیش با چند نفر از دوستان و همرزمان صحبت میکردیم و درباره تفاوت غواصان افتخارآفرین کربلای 4 و دستبرد زنندگان به بیت المال که در نوع خود غواصان ماهری هستند سخن می گفتیم. به این نتیجه رسیدیم که اگر ایمان، اخلاص و تقوا نباشد، غواصی و شیرجه زدن برای حمله به ارزشهای اسلامی، ملی و میهنی به ارزش تبدیل شده و برای غصب عناوین و مسئولیتها مسابقه گذاشته میشود. طوری عمل کنیم که فردای قیامت شرمنده شهدا، پدران و مادران آن ها نباشیم!