کد خبر 669828
تاریخ انتشار: ۴ دی ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۹

طیب خیراللهی مسول تدارکات لشگر معاون خود رحیم صدقیان را صدا کرد و گفت برو از هر جا شده ماشین پیدا کن. رحیم که بیشتر مدت جبهه بودنش نیروی گردان عملیاتی بوده نه تدارکاتی، با چند نفر به سمت خرمشهر راه افتاد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مجیدجلالی آتشگاه از رزمندگان لشگر عاشورا در خاطره ای درباره عملیات کربلای 4 به مشرق گفت: ساعات سختی بود. آتش بی امان گلوله های رسام بر سر بچه های غواص و قایق سوار می بارید. آتش شدید تر توپخانه و خمپاره و کاتیوشا عقبه نیروها را شخم می زد. منورها حتی یک لحظه خاموش نمی شد. بچه های داخل کانال که هیچ پناهگاه و راه گریزی نداشتند، مظلومانه با هر صوت توپ و خمپاره منتظر نوبت پروازشان بودند.
 
آقای پورجمشید که در آن زمان مسئول تبلیغات لشگر عاشورا بود، شب حمله مسئولیت اسکله و نقطه رهایی قایق ها را داشت. همه جا آتش و انفجار بود. زمان به سختی می گذشت. در همان حال بچه های داخل قایق و کانال برای پیروزی غواصان دعای توسل می خواندند. برادری از برادر دیگرش تقاضای شفاعت می کرد. خدایا این بندگان را چگونه آفریدی؟
 
تصمیم فرماندهان ابلاغ شد: نیروها  را عقب بکشید. از داخل کانال باید مسافتی را بدو به عقب برمی گشتند تا سوار بر کامیون به موضع تک اجاقلو (قاجریه) برگردانده شوند. پیش بینی این حجم برگشت هم زمان نشده بود. ماشین کم بود و بچه ها در خطر و زمان محدود. اگر صبح بشه هواپیماهای عراقی بمباران را شروع می کنند.
 
طیب خیراللهی مسول تدارکات لشگر معاون خود رحیم صدقیان را صدا کرد و گفت برو از هر جا شده ماشین پیدا کن. رحیم که بیشتر مدت جبهه بودنش نیروی گردان عملیاتی بوده نه تدارکاتی، با چند نفر به سمت خرمشهر راه افتاد. تعدادی کمپرسی جهادسازندگی در مسیر جاده سازی بودند. رحیم از آنها خواست برای انتقال بچه ها کمک کنند. ولی راننده ها امتناع کردند و گفتند کار آنها جاده سازی است. رحیم خواهش کرد؛ نشد. التماس کرد؛ نشد. گریه کرد؛ نشد. آخرش نارنجکی را کشید، ضامن اش را درآورد و فریاد زد: یا می آیید یا می ندازم همه با هم اینجا بمانیم.
 
مسئول آنها که وضعیت را چنین دید کار را تعطیل و با تعدادی کمپرسی برای کمک به انتقال بچه ها امدند و تا صبح رحیم صدقیان به این ترتیب وسیله جور می کرد. شاید اگر آن کار را نمی کرد تلفات ما بیشتر می شد. تاریخ همیشه مدیون انسانهای گمنامی بوده که حرکتشان سرنوشت ساز بوده.