کد خبر 673720
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۵ - ۱۴:۴۹
مراسم رونمایی از کتاب «همه سیزده سالگیام» خاطرات مهدی طحانیان از روزهای اسارت در زندان بعث عراق که به قلم گلستان جعفریان به تحریر درآمده است؛ صبح امروز با حضور مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت و علیرضا کمرهای نویسنده ادبیات پایداری حوزه هنری در خبرگزاری تسنیم برگزار شد.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مراسم رونمایی از کتاب «همه سیزده سالگیام» خاطرات مهدی طحانیان از روزهای اسارت در زندان بعث عراق که به قلم گلستان جعفریان به تحریر درآمده است؛ صبح امروز با حضور مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت و علیرضا کمرهای نویسنده ادبیات پایداری حوزه هنری در خبرگزاری تسنیم برگزار شد. مرتضی سرهنگی در آغاز این نشست گفت: نوشتن بعد از جنگ در همه جای دنیا یک سنت است، وقتی خطوط نبرد آرام میشود، لوله توپها و تانکها سرد میشود، سربازها از سنگرها بیرون میآیند و به شهرهایشان بازمیگردند و اسرای جنگی بین کشورهای متخاصم مبادله میشوند، سربازها قلم و کاغذ به دست میگیرند و مینویسند که چه دیدند و چه برسرشان آمده است.کسی نمیتواند جلوی این ادبیات را بگیرد، همانطور که نمیتواند جلوی گدازههای آتشفشان را بگیرد. این حس مانند گدازه از حلقوم یک سرباز جنگی بیرون میآید و به سینه کاغذ میریزد. وی ادامه داد: من تا دیروز فکر میکردم شش میلیون نامه بین اسرای ایرانی و خانوادههای آنها رد و بدل شده اما دیروز با گفته افسر نگهدارنده اسرای عراقی متوجه شدم که 10 میلیون نامه بین اسرای جنگی ایران و خانوادههایشان رد و بدل شده است. ادبیات جنگ از زندگی انسانی حکایت دارد که در جایی نگهداری میشود که هیچ چیز مورد دلخواه او نیست و حتی علیه اوست. بیشترین ترجمهها از ادبیات جنگ نیز متعلق به ادبیات اسارتگاهی است. سرهنگی همچنین افزود: خانم جعفریان و مهدی طحانیان برای نوشتن این کتاب زحمت بسیار کشیدند. من از نزدیک شاهد ساعتها زحمت این دو عزیز بودم و خوشحالم که این کتاب منتشر شده است. آنچه در این کتاب است و دیگر کتابها به خصوص کتاب خاطرات اسرای جنگی میتواند قیمت تمام شده جنگ را به ما بدهد. برای ما هنوز قیمت تمام شده جنگ در نیامده است برای همین است که با ما اینطور رفتار میکنند. این پیشکسوت ادبیات دفاع مقدس در ادامه به بیان خاطراتی از شهید لشگری پرداخت و گفت: خاطرم هست خلبان لشگری تعریف میکرد که او را از سلول انفرادی به خانهای در سطح شهر بغداد بردند و همه امکانات از یخچال و رادیو گرفته تا سیگار و... در اختیار او میگذارند. در خانه روبرو هم خانهای بود که چند دختر در آن زندگی میکردند. شهید لشگری میگفت مسئولی داشتم که نامش ابوفرح بود. او به من گفت که صدام میخواهد که شما یک دقیقه به تلویزیون بیایید و بگویید که من 17 سپتامبر اسیر شدم و بگو که ما ایرانیها متجاوز به خاک عراق بودیم و آن وقت هرجای دنیا که خواستی برو و همه سفارتخانههای ما در دنیا هم آمادگی پذیرایی تو را دارند. این توضیح را بدهم که روز رسمی شروع جنگ 22 است. عراقیها معتقدند که روز 17 سپتامبر است چون در آن روز شهید لشگری را زدند و اسیر کردند. شهید لشگری میگفت که من به ابوفرح گفتم اگر نیرویی از شما چنین بگوید، شما به این نیرو چه میگویید؟ ابوفرح گفت که ما به او خائن میگوییم. شهید لشگری گفت پس چرا میخواهی من خائن معرفی شوم؟ نتیجه قبول نکردن برای یک دقیقه حرف زدن در تلویزیون تبدیل شد به 18 سال اسارت در عراق. سرهنگی در ادامه درباره تفاوت کتاب «همه سیزده سالگیام» با دیگر کتابهایی که در حوزه ادبیات اسارتگاهی نوشته شده اظهار داشت: این اثر از دو وجه قابل ملاحظه است؛ نخست راوی، شخصیت او و انبوه حوادثی که این نوجوان 13 ساله در آن سن کم با آن روبروست. هم جنگ این راوی جالب است و هم دوره اسارت و نحوه برخورد عراقیها با او. دیگر، نویسنده کتاب است. خانم جعفریان برای این کتاب زحمت بسیار کشید. تمام جملات کتاب حسابشده کنار هم قرار گرفته است. هم راوی و هم نویسنده خیلی برای این کتاب زحمت کشیدهاند. شاهد بودم که تا دیروقت با هم صحبت میکردند. به نظرم کتاب «همه سیزده سالگیام» میتواند از نظر آموزشی هم مفید باشد و کسانی که میخواهند در این حوزه کار انجام دهند، میتوانند برای شیوه نگارش و تدوین به این اثر مراجعه کنند. سرهنگی در پایان درباره شکل گیری «دفتر ادبیات و هنر مقاومت» گفت: این دفتر در حوزه هنری شکل گرفتن است. دوست داریم چراغ خاموش در آنجا کار کنیم و بیشتر از آنکه حرف بزنیم، عمل کنیم. انشاالله از این دفتر کارهای بزرگی تهیه خواهد شد. تاکنون 12 هزار نامه از اسرای جنگ جمعآوری کردهایم. این نامهها از محکمات زمان جنگ است. هیچکس هم صاحب آنها نیست. باید خیلی زودتر به فکر جمعآوری این نامهها میافتادیم. در ادامه این مراسم گلستان جعفریان، نویسنده این کتاب در این مراسم با اشاره به دلیل نگارش «همه سیزده سالگیام» درباره خاطرات مهدی طحانیان با وجود انتشار کتاب «سرباز کوچک امام(ره)» گفت: مصاحبههای کتاب «همه سیزده سالگیام» 6 ماه قبل از انتشار این کتاب بود و حتی من آن ابتدا چندان خوشحال نشدم، اما اکنون که هر دو متن را در کنار هم میگذارم، متوجه تفاوتها میشوم. باید بگویم هم درباره مهدی طحانیان و هم درباره همه 13 سالههایی که به جنگ رفتند جای کار هنوز بسیار است و باید جزئیتر به آنها پرداخت. وی ادامه داد: شخصیت مهدی طحانیان به گونهای است که در روایت وقایع تحلیل را نیز وارد میکند و به عبارت دیگر وقایع را تحلیلگرایانه بررسی میکند. من نمیخواستم این تحلیلها وارد کار شود، بلکه میخواستم وقایع خود بیان شوند و خواننده خود به یک نتیجه و تحلیل دست یابد. جعفریان افزود: بالغ بر 100 ساعت مصاحبه انجام شد، اما ماحصل آن این 300 صفحهای است که منتشر شده است؛ چرا که همانطور که گفتم تحلیلهای خاطرهگو را وارد نکردم. اما در کتاب «سرباز کوچک امام(ره)» که بیشتر شبیه شخصیت مهدی طحانیان است نگاه تحلیلگرایانه وی نیز وجود دارد. البته خود آقای طحانیان وقتی کتاب «همه سیزده سالگیام» را خواند گفت که این خود من هستم و بنابراین من فکر میکنم برای نسل امروز این کتاب مناسبتر باشد. وی با اشاره به دشواریهای نگارش چنین خاطراتی گفت: کار بسیار سخت و پیچیدهای است، اینکه بخواهم صدایی واضحتر شنیده شود باید صداهای محیط را کم کنم. من برای این کار بسیار درگیر شدم، چرا که میخواستم رویارویی مهدی 13 ساله با عراقیها را به واقعیترین شکل ممکن نشان دهم. اینکه چگونه یک نوجوان 13 ساله، 9 سال تمام را در آمادهباش کامل زندگی کرد و با انواع و اقسام وقایع مختلف مواجه شد، اما تسلیم نشد. جعفریان با اشاره به خاطرات منتشر شده از زندگی اسرا تصریح کرد: بدیهای زندگی در اسارت، شکنجهها و سختیها از جمله خاطراتی است که در همه اسرا مشترک است، بنابراین چون این موضوعات تکراری بود من آنها را کنار گذاشتم و تلاش کردم کنه ماجرا را دریابم و آن اینکه چرا 13 سالهها به جنگ میرفتند آیا عقل در آنها کامل شده است. آیا خود انتخاب میکردند یا تحت تأثیر شرایط قرار میگرفتند؟ نویسنده کتاب «همه سیزده سالگیام» با اشاره به برجسته شدن ماجرای مصاحبه طحانیان با خبرنگار هندی و امتناع اولیه او از انجام این مصاحبه به دلیل بیحجاب بودن خبرنگار، گفت: همه مهدی طحانیان را از تصویری که به خبرنگار هندی میگوید در مذهب من صحبت با زنی که حجاب ندارد، شایسته نیست، میشناسند. اما من با این رویکرد به سراغ او نرفتم. در خلال داستان برایم جالب بود که پس از این ماجرا عراقیها بارها او را در موقعیتی قرار میدهند که این صحبتش لوث شود. اما طحانیان مبارزهای را انتخاب میکند که این گفتهاش را تا آخر حفظ کند. وی در پاسخ به این پرسش که آیا موفق به انتقال پیام مهدی طحانیان 13 ساله به مخاطبان نوجوان امروز شدید، گفت: گر کسی این کتاب را از ابتدا تا انتها بخواند متوجه میشود که کتاب، یک اثر نفس گیر است. من نمیخواستم شعار بدهم، میخواستم خود مهدی طحانیان حرف بزند و نوجوانان ما بدانند که دشمن ما آنقدر قَدَر بود که 9 سال را برای شکست مقاومت یک نوجوان 13 ساله صرف کرد. جعفریان افزود: از من پرسش شد که اگر نسل امروز کتاب را بخواند آیا مهدی طحانیان برای او الگو خواهد شد، در پاسخ باید بگویم شاید با مطالعه یک کتاب این اتفاق رخ ندهد، اما اگر نوجوانان این کتاب را بخوانند به راحتی از آن نخواهند گذشت و میفهمند در اطرافشان چه اتفاقی افتاده است. این کتاب آنها را متوقف خواهد کرد. مهدی طحانیان راوی کتاب «همه سیزده سالگیام» در این مراسم با بیان اینکه بارها قلم به دست گرفتم و خواستم تا خاطراتم را مکتوب کنم، گفت: میدانستم که حیف است این خاطرات به فراموشی سپرده شود، بارها سطرهایی نوشتم، اما آنقدر درگیر واژهها و انتخابهایم میشدم که موضوع اصلی از دستم در میرفت، تا اینکه آقای سرهنگی تماس گرفت و ماجرای تمایل برای نوشتن خاطراتم را پیش کشید. من نیز استقبال کردم. ضبط مصاحبهها از سال 88 آغاز و سال 91 نخستین بازنویسی انجام شد. وی ادامه داد: نسخه اولیه وسیعتر از کتاب فعلی بود و پیش و پس از جنگ را شامل میشد، اما به دلیل انتشار کتاب «سرباز کوچک امام(ره)» سطح وسیع کار تقلیل پیدا کرد و به نسخه فعلی رسید. من نسخه فعلی را بسیار میپسندم. طحانیان درباره انگیزهاش از روایت خاطرات گفت: انگیزههای بسیاری میتواند دخیل باشد، اما احساس میکنم دغدغه اصلیام این بود که تمام چیزهایی که با چشم جان دیدم، تجربههایی است که بسیار سخت به دست میآید و باید مصیبتهای بسیاری را از سرگذراند که این تجربیات را بدست آورد، حال حیف نیست این تجربیات را برای دیگران بیان نکرد؟ این 9 سال تجارت پرسودی برای من بود. تاجرهای خائنی هستیم اگر تجربههای خود را به آیندگان منتقل نکنیم؛ بنابراین این دغدغه در ذهنم بود و وقتی فرصت آن پیش آمد از آن استقبال کردم. مهدی طحانیان در پاسخ به این پرسش که اگر به فردی بگوییم نوجوانی 9 سال در زندان بوده و از این سالها با عنوان «تجارت پر سود» یاد میکند، حتماً برایش تعجبآور خواهد بود، چرا شما این خاطرات را پرسود میدانید، گفت: زبانم از بیان همه چیزهایی که در مدت اسارت با تمام وجود حس کردم قاصر است. من دوست دارم این تجربهها در ملتمان نهادینه شود و به یادگار بماند. اگر ما بتوانیم جوهر اصلی دفاع مقدس را در کشور نهادینه کنیم کشور را تا ابد همهگونه بیمه کردهایم اگر میخواستیم با چشم مادی به مسئله نگاه کنیم یک لحظه نمیتوانستیم تمام سختیها و فراز و فرودهای زمان جنگ و اسارت را تحمل کنیم. در جنگ شاهد فجایع بسیاری بودیم که یک نوجوان نمیتوانست در برابر آنها مقاومت کند. من دوست داشتم بگویم چه شد که ما از این صحنهها عبور کردیم و مقاومتمان در هم نشکست. راوی کتاب «همه سیزده سالگیام» در پاسخ به اینکه شما به عنوان نماد عزت حجاب در ایران شناخته شدهاید، درباره جریانی که منجر به مصاحبه با خبرنگار هندی شد، برایمان بگویید، گفت: من به این موضوع افتخار میکنم که چهره من با قضیه حجاب گره خورده باشد. اما مسائل دیگری که هم در آن مصاحبه وجود داشت که از آن غفلت شده است، مثل بحث ولایتپذیری رزمندگان. ماجرا از اینجا آغاز شد که سرهنگ محمودی فرمانده توجیهی سیاسی اردوگاهی بود که من در آن بودم و بارها سر مسائل مختلف من را تهدید کرده بود تا اینکه اردوگاه اطفال را درست کردند و نوجوانان کم وسن سال را به آنجا منتقل کردند آنجا بود که سیل تهدیدها علیه من زیاد شد. وی ادامه داد: هر وقت برای مصاحبه می آمدند، من را پنهان میکردند تا اینکه اتفاقی در آن روز حضور یافتم. وقتی خبرنگار هندی من را دید، سرگرد محمودی که ادعا و هیبت بسیاری داشت با عجز و لابه بسیار از او خواست که این مصاحبه انجام نشود. اما خبرنگار نپذیرفت. البته باید بگویم این خبرنگار هندی نیز ابتدا بسیار زمینهچینی کرد که به من نشان دهد صدام با اطفال اسیر مهربان است و می خواهد ما را به کشور بازگرداند، اما امام خمینی (ره) میگوید اینها سربازان ما نیستند. من بدون اینکه وارد ماجرا و بازی سیاسی شوم، گفتم ایشان رهبرماست هرچه ایشان بگوید ما میگوییم درست است. طحانیان در بخش دیگری از سخنان خود گفت: تمام تلاشم این است که مکتبی که ما را چنین پرورش داد به ملت ایران نشان دهند، ما تمام شدنی هستیم اما این ارزشهاست که باقی میماند. واقعیت چنان بود که حتی عراقیها متعجب بودند که چگونه ما با این امکانات اندک در اردوگاهها دوام میآوردی،م نه مریض روانی میشدیم و نه به مشکلات دیگر دچار بودیم. وقتی از اعتقاداتمان برایشان میگفتیم بسیار جذاب بود. من میخواهم اینها را به مردم ایران نشان دهم تا بتوانند نگهبان خوبی برای انتقال آن به آیندگان باشند. گفتنی است در این مراسم از نسخه الکترونیک کتاب هم همزمان با نسخه چاپی رونمایی شد. علاقهمندان نسخه الکترونیک کتاب را میتوانند از اینجا دریافت کنند.