به گزارش مشرق، روزنامه «جوان» در یادداشتی از «محمد بابایی» نوشت:
کسانی که تحولات سوریه را از نزدیک دنبال میکنند، به خوبی به یاد میآورند در اوایل بهمن 1392 بان کی مون دبیرکل وقت سازمان ملل در اقدامی غیرمعمول دعوتنامه خود از ایران را برای شرکت در مذاکرات ژنو به دلیل فشارهای امریکا و عربستان پس گرفت، اما حالا پس از گذشت سه سال، ورق کاملا برگشته و این تهران است که مانع حضور نمایندگان واشنگتن، پشت میز مذاکرات آستانه شد.
غروب روز شنبه (دوم بهمن 1395)، پس از اینکه دیمیتری پسکوف، سخنگوی ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه گفت که مشارکت واشنگتن در نشست آستانه به دلیل مخالفت ایران پیچیده شده، وزارت خارجه امریکا رسماً اعلام کرد نمایندهای به این نشست اعزام نمیکند و سفیر این کشور در پایتخت قزاقستان تنها به عنوان ناظر در مذاکرات حاضر میشود.
برای اینکه بدانیم چه شد که اینگونه جای امریکا و ایران در پشت میز مذاکرات سیاسی برای بحران سوریه عوض شد و تهران، توانست واشنگتن را از میدان به در کند، به گذشته برمیگردیم. کسانی که جنگ سوریه را به یاد دارند، به خوبی میدانند که در اوایل بحران سوریه دو موضوع از سوی دیپلماتها و رسانههای غربی و عربی حقیقتی مسلم و اجتناب ناپذیر نشان داده میشد؛ اول اینکه «تظاهرات مردمی در سوریه صلح آمیز و برای دموکراسی است» و دوم اینکه «اسد به دلیل از دست دادن مشروعیت خود حتماً سقوط خواهد کرد. » نه تنها اکثر جهان، بلکه خیلیها در ایران این روایتها را باور کردند. اما رهبران مقاومت از همان ابتدا به تحولات سوری با دیده تردید نگریستند، هرچند به دلیل جو سنگین جنگ روانی به لطف دستگاههای عظیم تبلیغاتی غربی قدرت مانور آنچنانی برای به چالش کشیدن این روایتها نداشتند و تصمیم گرفتند صرفاً بر اساس واقعیتهای میدانی و تواناییهای خود عمل کنند.
خیلی زود، ماهیت واقعی جنگ سوریه برای همگان مشخص شد؛ تظاهرات در سوریه نه تنها صلح آمیز نبودند، بلکه کسانی که از سوی غرب «رزمندگان آزادیخواه» نشان داده میشدند جلوی دوربینها غیرنظامیان را سر میبریدند، سینهها را میشکافتند و شعارهای فرقهگرایانه سر میدادند. «فارنس ون در لات» کشیش هلندی که به صورت طولانی مقیم سوریه بود و در آوریل 2014 در حمص کشته شد، در ژانویه 2012 نوشت: «تحرکات اعتراضی از همان شروع خود، صرفاً صلحآمیز نبودند. از آغاز، من متعرضان مسلح را دیدم که در کنار تظاهرکنندگان حرکت میکردند. کسانی که اول به سمت پلیس تیراندازی کردند، خیلی وقتها خشونتهای نیروهای امنیتی واکنشی به خشونتهای بیرحمانه شورشیان مسلح بود.»
غرب به رغم همه این شواهد روشن، نه تنها حاضر نبود با واقعیتها کنار بیاید، بلکه همچنان تلاش کرد برای رسیدن به اهداف ژئوپلتیکی و تغییر نظام سوری از جریانهای وهابی استفاده کند. در واقع این حمایت همه جانبه غرب از گروههای وهابی نبود که باعث تعجب ناظران میشد ـ چرا که از نظر تاریخی بی سابقه نیست ـ بلکه «بیشرمی» دولتهای غربی از تناقضگویی خود در برابر آشکار شدن واقعیتها بود. دیوید کامرون، نخست وزیر وقت انگلیس برای متقاعد کردن پارلمان این کشور با سیاستهای خود در سوریه اعلام کرد حدود 70 هزار «شورشی میانهرو» در سوریه وجود دارند، این در حالی بود که تنها چند هفته قبل سازمانهای اطلاعاتی امریکا گزارش داده بودند «تنها تعداد انگشت شماری جنگجوی میانه رو برای آموزش در سوریه وجود دارد.» بدتر اینکه دولتهای غربی برای آوردن دموکراسی و آزادی به سوریه از پول حاکمان پادشاهی عربی خرج میکنند، کسانی که فاقد اولین معیارهای دموکراسی هستند و نکته طنز داستان اینجاست که متحدان اصلی غرب در منطقه به جای اینکه مهد آزادیخواهی بر اساس الگوی لیبرال و دموکرسی باشند به منبع صدور و تغذیه تروریسم وهابی تبدیل شدهاند.
همه این دلایل کافی بود که رهبران مقاومت بر حقانیت خود تأکید کنند و بدون توجه به جنگهای روانی و زد وبندهای دیپلماتیک به حمایت خود از نظام سوریه در مقابل پروژههای خطرناک غربی ادامه دهند حالا با گذشت شش سال از جنگ سوریه و بر اثر مقاومت ایران، تحولات مهمی هم در عرصه نظامی و هم در عرصه سیاسی رخ داده است که نتیجه آن قرار گرفتن امریکا در شرایط بن بست مطلق است؛ دلیل این ادعا را میتوان در «آستانه» مشاهده کرد. کمتر ناظر حرفهای شک دارد کنار گذاشتن امریکا از فرایند مذاکرات صلح سوریه پس از آزادسازی مناطق شرقی حلب نشانه کاهش اهرمهای واشنگتن در سوریه است و این کشور گزینه مؤثری برای تغییر موازنه ندارد، بهویژه اینکه دونالد ترامپ، رئیسجمهور جدید امریکا صریحاً اعلام کرده به حمایت کاخ سفید از مخالفان سوری پایان خواهد داد. هرچند بعضی ناظران فراتر میروند و معتقدند شکست امریکا به صورت استراتژیک در سوریه زمانی شکل گرفت که ایران توانست روسیه را برای ورود مستقیم به کارزار سوریه متقاعد کند.
از دیگر مشکلات اصلی امریکاییها این است که نیروهای متحد آنها با هم در شمال سوریه وارد جنگ شدهاند؛ گروههای کردی ( یگانهای مدافع خلق/ نیروهای دموکراتیک سوریه) که تحت حمایت پنتاگون قرار دارند با شبهنظامیان تحت حمایت ترکیه و آموزش دیده توسط «سیا» در حال جنگ هستند. در واقع حمایت امریکا از کردها باعث شده آنکارا بیش از پیش از مدار ناتو فاصله بگیرد و برای مهار آنها به روسیه متمایل شود. اواخر هفته منابع خبری گزارش دادند جنگندههای روسی در حمایت از نیروهای زمینی ترکیه در الباب مواضع داعش را بمباران کردهاند؛ قرار گرفتن نیروهای زمینی یکی از مهمترین اعضای ناتو در خدمت جنگندههای روسی به صورت جدی زنگ خطر را در میان محافل سیاست خارجی امریکا به صدا در آورده است.
ترکیه در حدود 700 کیلومتر مرز مشترک با سوریه دارد و ناظران معتقدند تا زمانی که آنکارا اراده جدی برای پایان دادن به حمایتهای خود از گروههای تروریستی و غیرقانونی نداشته باشد نمیتوان به پایان جنگ سوریه امیدوار بود. تجربه تاریخی نشان داده که رجب طیب اردوغان قابل اعتماد نیست و هر لحظه ممکن است تصمیمهای خود را تغییر دهد اما وجود بعضی عوامل باعث شده خطر همکاری با آنکارا تا حدود زیادی کاهش پیدا کند، از جمله خطر شکلگیری منطقه مستقل کردی در امتداد مرزهای جنوبی ترکیه، وجود بعضی ردپاهای امریکا در کودتای ناکام 15 جولای، مشخص شدن نتیجه نبرد حلب و عزم متحدان دمشق برای حفظ نظام سوریه و در نهایت کاهش رشد بی سابقه اقتصادی ترکیه به دلیل بی ثباتی سیاسی.
علاوه بر چرخش ترکیه و کنار گذاشته شدن امریکا از آستانه، باید به فرورفتن عربستان سعودی در جنگ یمن اشاره کرد که باعث شده تمامی راهها به سوی مخالفان مسلح در سوریه بسته باشد و همین مسئله حداقلی از امیدواری ایجاد کرده تا آنها به شرایط دولت سوریه در مذاکرات جاری تن دهند. باوجود تمامی زمینههای امیدوار کنندهای که برای رسیدن به توافقی درباره سوریه وجود دارد اجازه بدهید با عینک بدبینی به این مذاکرات نگاه کنیم چرا که سابقه نشان داده بعضی گروههای مسلح تحت هیچ شرایطی حاضر نخواهند شد به حاکمیت مرکزی دولت سوریه تن دهند و هم اینکه غرب همچنان به بازی «خصمانه» خود در آن کشور ادامه میدهد.