استقلال زنانه و عدم انتخاب در بهار جوانی زنان توام با نوعی سرکوب‌گری فردی است و منجر به تراژدی دهشتناکی در جامعه ما شده است و زیر پوست مصدایق مدرنیته اجتماعی و زیست مدرن جامعه زنان را مکلف به انتخاب توام با انزوا می‌کند.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - سازمان‌های بین‌المللی آموزش و همکاری زنان در قالب NGO های خاص با برچسب فمنیست و آزادی های فردی زنانه، سالهاست در کشورهای توسعه یافته سعی می‌کنند که در نوع شکل‌گیری و ساختار نقش زنان در جامعه و شکل‌گیری کلونی خانواده تغییرات کلانی را بوجود آورند. 
 
 
 
 
تشویق زنان برای کسب موقعیت اجتماعی ویژه، تحصیل و کسب استقلال، الگویی است که از طریق رسانه‌های عمومی در سراسر کشورهای جهان، از نیمه دهه شصت میلادی به صورت هدفمندانه ترویج می‌شود. طبیعی است که خروجی اجتماعی چنین دیدگاهی برای کسب استقلال فردی زنانه، به صورت خیلی مشخص از نیمه دهه هفتاد شمسی با توسعه فضای دانشگاهی، به صورت یک سرفصل تربیتی، در فضای اجتماعی ایران بدل به الگوی نابهنجار شد.
 
 
 

الگوی زیستی موصوف به صورت تدریجی در نیمه دهه نود به یک بحران اساسی بدل می‌شود و به نوعی تعادل اجتماعی زیستی در ایران را بر هم می‌زند و آمار ازدواج به شکل محسوسی در ایران- طی بیست سال اخیر - به رتبه نازلی سقوط می‌کند. با در نظر گرفتن این موضوع که چالش‌های اقتصادی در برهم ریختگی تعادل زیستی، در قالب زندگی مشترک نقش بسزایی دارد  اما نکته حائز اهمیت این است تغییر زیست زنانه و ترویج میل به استقلال فردی، منجر به‌ تراژدی عدم همگرایی زیستی، در قالب زندگی مشترک، شده است.  

 طبیعی است که «فمنیست ایدئولوژیک» منجر به سبک زیستی می‌شود. نگارنده قصد ندارد از کلیشه رایج فمنیست،  برای حصول بهره‌بری کند اما واقعیت این است که شکل ایدئولوژیک فمینیست در شِق رادیکالش، مبتنی بر استقلال‌گرایی زنانه خسرانی را در جامعه زنان ایرانی پدیده آورده که نتیجه‌اش به ناهنجاری تک زیستی منجر شده است.
 
 

ارتقا حقوق مدنی و اجتماعی، مشارکت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، برابر با وضعیت اجتماعی مردان، از اهداف اولیه فمنیسم ایدئولوژیک محسوب می‌شود و البته هدف نهایی چنین نگره‌ای این است که زن را در موقعیتی قرار دهد تا تابع و تسلیم اراده مردانه در یک زیست مشترک مبتنی بر قواعد رایج اجتماعی نباشد.
اما شعارها و اهداف زنانه مدرن در جامعه‌ ما با ورود چنین تربیت اجتماعی خاصی که هنوز تحت سیطره سنت‌ها قرار دارد چه تاوانی را برای جامعه زنان در پی خواهد داشت؟!

فیلم «شماره 17 سهیلا  » پاسخی مهمی برای این سئوال و نمایشی از تراژدی شبه زن‌سالارانه در جامعه ایرانی است. فیلم بالنده ای که از خط قرمزهای مرسوم کلیشه‌ای دولتی عبور کرده اما خط‌شکن و هتاک نیست، بلکه خیلی نجیبانه و  عجیب ساخته شده و فیلمی است که باید در سینمای ایران یک دهه قبل ساخته.
 
 
 

فیلم «شماره 17 سهیلا»  نقد اجتماعی صریحی به وضعیت موازنه قدرت اجتماعی درباره مسئله انتخاب در حوزه زناشویی است. سهیلا بانویی حدود 40 ساله دوران استیصال پساتجردی خود را می‌گذاراند و قصد دارد خیلی فوری و اورژانسی به قول پسرک مزاحم فیلم ( مهرداد صدیقیان) ازدواج کند.
 
 
 
سهیلا با توجه به عبور از مرز 40 سالگی و عبور از حدود سن جوانی توام با طراوت، همچنان به دنبال گزینه مطلوبی برای ازدواج است و همچنان در گزینش همسر سخت گیر است. کنش‌های اجتماعی سهیلا منتج از تربیت و زیست رایج بیست ساله اخیر است که به صورت یک مد تربیتی زنانه در جامعه فراگیر شده است.
 
 
 
 
لازم به ذکر است که بازیگر نقش سهیلا (زهرا داوود نژاد) با دقت توصیف‌ناپذیری برای این نقش انتخاب شده است، زنی که تمام طراوات جوانی و موقعیت های انتخاب بکر و شاداب خود را از دست داده  و نیازی ذاتی و غریزی موجب شده که او به شکل اورژانسی در جستجوی همسری مناسب باشد. گزینه‌های پیش رو از منظر او  بشدت تهوع آور هستند.
 
 
 
 
گزینه اولی که برای آشنایی در فیلم معرفی می شود مرد مسنی است که سهیلا او را نمی‌پذیرد و در پس از صرف غذا در رستوران احوالش دگرگون می شود و سهیلا مجبور می شود که او را به بیمارستان برساند. در لوکیشین رستوران درباره مورد معرفی مرد میانسال با دوستش تماس می‌گیرد و اعتراض می کند که علاقه ای ندارد که ازدواج کند و مرد دوم که از او خواستگاری می‌کند پرستار بیمارستانی با نام پژمان است. سهیلا نه خواهان نه گزاره زندگی با مردی مسن و نه گزاره پیوند با مرد مطلقه را نمی‌پذیرد و خواهان گزاره مطلوب‌تر و جوان‌تری است و برای حصول توفیق بیشتر به سراغ خواستگاران قدیمی خود می‌رود  اما به نتیجه روشنی دست پیدا نمی‌کند. سهیلا کارزار سختی را پیش رو دارد و شرکت در گروه‌های زوج گزینی (بنگاه همسریابی)  را با شکل جدی‌تری دنبال می‌کند و حصول نتیجه نیز غیر ممکن است.
 
 
 
 

تجرد زوال گونه‌اش موجب می شود در کلاس‌های روانشناختی برای مهار امیال شرکت ‌کند. شاید نمایش دراماتیزه ساده‌ سکانس‌ کلاس‌های روانشناختی اهمیت ابعاد تراژدیک  زندگی سهیلا را هویدا نمی‌سازد. اما در نیمه پایانی فیلم پس از آنکه  با پسرک سرگردان مزاحم آشنا می شود درخواهیم یافت تراژدی سرکوبگری، چه ویرانه فردی غیر قابل مهاری را در جامعه ما برای امثال سهیلاها رقم زده و چه عوارضی دهشتناکی جامعه دختران و زنان ایرانی را تهدیدمی‌کند. در پایان فیلم با دریافت کلیه گزاره‌های دراماتیک در متن فیلم از ابتدا و انتها، درخواهیم یافت، سهیلا مقصر بزرگترین سرکوب‌گری فردی است که در بهار جوانی که فرصت انتخاب بیشتری داشته گرفتار وسواس فردی و استقلال بیشتر شده است.  
 

 
 

این فیلم، نمایش صادقانه ای از وضعیت سهیلا به صورت خیلی عریان است و صادقانه نشان می‌دهد استقلال زنانه و عدم انتخاب در بهار جوانی زنان توام با نوعی سرکوب‌گری فردی است که تراژدی مذکور فردی، زیر پوست مصدایق مدرنیته اجتماعی و زیست مدرن ،جامعه زنان را مکلف به انتخاب توام با انزوا می‌کند و این روش چه عواقب شومی را برای جامعه ما رقم خواهد زد. . سهیلا مشکل اقتصادی ندارد، حتی خواستگارانش در گذشته ( همانطور که در فیلم نمایش داده می شود ) به چنین مشکلی مبتلا نیستند. اما گزینش فردی توام با سرکوب‌گری و دل سپردن به اقتضائات عرفی برای فرد و جامعه به صورت توامان فاجعه آفرین خواهد بود.
 
 
 
 
کاراکتری که مهرداد صدیقیان بازی می کند و نحوه آشنایی او با سهیلا در جمع بندی دراماتیک می تواند فیلم ادامه نمایش اقتضائات دراماتیک دیگری باشد. زندگی سهیلا از سکانس‌های پایانی که به اتمام می رسد آغازی شگرف خواهد داشت. مطالبه سهیلا در نوع انتخاب همسر به سرانجام نرسیده و او وارد یک فضای آنارشیستی اجتماعی می شود. فرض کنیم اگر او تن به انتخابی که پسرک ولگرد در پیش پایش گذاشته باشد، بنیان‌های اجتماعی دچار دگرگونی‌های پرنقصانی می‌شود.
 

 

مستقل از هر تحلیلی که فیلم سهیلا شماره 17 بزرگترین ناقوس دهشتناک اجتماعی است که در جشنواره فیلم فجر به صدا درمی‌آید و سازندگان فیلم مسئولیت بیشتری درقبال اثرشان خواهند داشت. سازندگان نباید به این فیلم به شکل یک اثر هنری نگاه کنند و باید این دقت نظر را لحاظ کنند که فیلم آگاهی بخشی ساخته‌اند که خطر بزرگی را به جامعه زنان متذکر می شود و اگر تکلیف و مسئولیت اجتماعی فیلم ساخته شده را بپذیرند با شتاب بیشتری باید فیلم را در اغلب دانشگاه های کشور به نمایش بگذارند تا صدای ناقوس زندگی سهیلا فراگیری بیشتری داشته باشد. 
 
 
 ****علیرضا پورصباغ