22 ساله است و اکنون به او عنوان جانباز 70 درصد داده شده است. توان حرکت کردنش را از دست داده و معتقد است که ثانیه ها برای یک جانباز در اوج جوانی، دشوار می گذرد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، بعد از اتمام دوران دبیرستان، تصمیم می گیرد به خدمت سربازی برود و بعد از آن برای زندگی اش برنامه ریزی کند. قصد داشته وارد دانشگاه شود و پس از آن نیز تشکیل زندگی دهد اما به یکباره ورق زندگی او بر می گردد.

در درگیری با اشرار، 14 تن از دوستان و هم دوره ای های سربازی خود را از دست می دهد و خودش نیز به درجه جانبازی نائل می شود.

 
علی رحمتی، همان جانبازی است که از ناحیه کمر، ستون فقرات و نخاع به شدت آسیب دیده و اکنون در سن 22 سالگی جانباز 70 درصد است.

وی از روز درگیری با اشرار می گوید. روزی که دوستانش به شهادت رسیدند و خودش جانباز شد. از روزهایی که بعد از آن حادثه به روی تختی در گوشه خانه افتاده و تمام آرزوهایش، دیگر رنگ واقعیت به خود نمی گیرند.

وی در رابطه با وضعیت محل خدمت خود می گوید: محل خدمت من منطقه کوهک در شهرستان سراوان بود. این شهرستان در استان سیستان و بلوچستان واقع شده و منطقه بسیار خطرناکی به شمار می آید.

رحمتی می افزاید: دوران آموزشی ام در پادگان محمد رسول الله بیرجند گذشت. از آن پادگان، سربازان تنها به مرزها تقسیم می شوند. به من نیز در روز آخر گفته شد که باید به سیستان و بلوچستان بروم. آنجا نیز به من و برخی دیگر از سربازها گفته شد که باید به شهرستان سراوان برویم و آنجا خودمان را به مسئولان معرفی کنیم.

وی با اشاره به دشواری های مسیر سراوان می گوید: به زاهدان رفتیم تا از آنها به سراوان برویم. در تمام طول مسیر، خطر احساس می شد. همه سربازها استرس داشتند و می دانستیم محلی که قرار است در آنجا خدمت کنیم با دوران آموزشی مان متفاوت است. آن زمان 2 شب در هنگ مرزی سراوان ماندیم و در نهایت به کوهک اعزام شدیم.

رحمتی در خصوص وضعیت سربازان در کوهک می گوید: در آنجا نه خبری از آب بود و نه برق در کنار این مشکلات در ابتدا محلی به عنوان پاسگاه نیز در اختیار نداشتیم. سربازها شب هایی که پست نبودند مجبور بودند در برجک ها شب را به صبح رسانده و پس از گذشت چندین ماه، یک پاسگاه در کوهک احداث شد.

وی در رابطه با اتفاقات روز حادثه و دلایل مجروح شدندش می گوید: شب تا صبح در کمین بودیم و بعد از آن برای دیده بانی در سطح منطقه حاضر می شدیم. روز درگیری نیز طبق عادت برای کمین رفته بودیم. در حوزه ای که ما حضور داشتیم اشرار کمین کرده بودند و ما نیز در کمین آنها غافلگیر شدیم.

رحمتی می افزاید: سربازها با 3 خودرو تویوتا در حال تردد بودند. اشرار در ارتفاعات و در میان کوه ها مخفی شده و خودرو اول را غافلگیر کردند. در این خودرو 12 نفر حضور داشتند که همه آنها به شهادت رسیدند. خودرو دوم، همان خودرویی بود که من در آن حضور داشتم. اشرار شروع به شلیک کردن کرده و خودرو ما را به رگبار بستند. در خودرو ما 2 نفر به شهادت رسیدند و من به همراه 3 تن دیگر مجروح شدیم. خوشبختانه پس از این اتفاق، اشرار محل را ترک کردند و زمانی که خودرو سوم به محل رسید، سربازها توانستند ما را از محل خارج کنند.

وی با اشاره به شدت مجروحیت خود می گوید: من از ناحیه کمر، ستون فقرات و نخاع به شدت آسیب دیدم و دیگر توان راه رفتن ندارم. پس از انجام معاینات مشخص شد که شدت مجروحیت من بالا است و به من اعلام کردند که جانباز 70 درصد شده ام.

رحمتی با بیان اینکه " برای مردم عجیب است که یک جوان دهه هفتادی جانباز باشد" می گوید: هر جا که برای درمان می روم و می گویم جانباز هستم، برای همه عجیب است. زمانی که می گویی جانباز هستی در ذهن ها یک فرد مسن تداعی می شود. من نیز قبل از این حادثه همیشه فکر می کردم که جانباز فردی است که در دوران هشت سال دفاع مقدس حضور داشته است اما اکنون درک می کنم که می توان بعد از دوران دفاع مقدس نیز شهید و جانباز شد.

این جانباز 70 درصد در پاسخ به این سوال که اکنون هزینه های درمان شما از چه محلی تامین می شود؟، می گوید: نیروهای مسلح ماهیانه یک میلیون و 200 هزار تومان به عنوان حقوق به من پرداخت می کنند و یک میلیون و 600 هزار تومان نیز بابت حق پرستاری به حساب من واریز می شود.

وی با اشاره به خاطراتی که از دوستان شهید خود دارد می گوید: خاطرات زیادی با 12 تن از شهدای حادثه داشتم. از میان افرادی که در آن حادثه به شهادت رسیدند، 2 تن از نیروهای کادری بودند و مابقی همه سرباز. ما شب و روزمان با هم می گذشت. خاطرم هست که آن سال شب عید، با سختی زیاد متوجه شدیم که سال تحویل شده است.

رحمتی می افزاید: درخواست کردیم که با بیسیم لحظه تحویل شدن سال را به ما اطلاع دهند. آن لحظه بسیار خوشحال بودیم و تمام سربازها آرزو می کردند که ای کاش، آجیل و شیرینی داشتیم تا بتوانیم سال تحویل را جشن بگیریم. زمانی که برای ما نهار آن روز را آوردند به همراه آن، 2 پرتقال نیز برای سربازها آورده شد و این بهترین میوه ای بود که می توانست در آن شرایط به سربازها داده شود.

وی در رابطه با وضعیت این روزهای خود می گوید: شب تا صبح به روی تختی که در گوشه اتاق قرار داده شده خوابیده ام و اگر بخواهم جا به جا شوم از مادر و یا برادرم کمک می گیرم. دوست دارم بتوانم بار دیگر درس خواندن را آغاز کنم اما با توجه به شرایطی که دارم این کار برایم بسیار دشوار است.