گروه جهاد و مقاومت مشرق - سال 1357 هرچه به زمستان نزديك ميشد، موج انقلابيگري مردم ايران گستردهتر ميشد و شور و حال بيشتري ميگرفت. حالا ديگر همه اقشار جامعه در كنار هم براي پيروزي انقلاب اسلامي در خيابانها شعار ميدادند و مبارزه ميكردند. موج اعتراضها عليه حكومت پهلوي از تهران، قم و تبريز به ديگر شهرها هم رسيد و افراد بيشتري را براي مبارزه بسيج كرد. خرمآباد هم يكي از شهرهايي بود كه هنوز تظاهرات مردمي اين شهر همهگير نشده بود و اعتراضها به صورت محدود و پراكنده وجود داشت اما اتفاقي در مرداد 57 افتاد كه مردم شهر را به خروش آورد. شهر خرمآباد در 23 مرداد اولين شهيدش كه جواني 17 ساله بود را در راه انقلاب داد تا پس از آن مردم با اتحاد و جديت بيشتري مبارزه را ادامه دهند. مبارزهاي كه انقلاب اسلامي را به بار آورد و نگذاشت خون شهيد «حميد قرباني نسب» بياثر شود.
دستگيري سيد همچون آتشي زير خاكستر، خشم مردم را شعلهور كرد و آنها شروع به سر دادن شعار كردند. با دخالت نيروهاي شهرباني و تيراندازي و درگيري فضا امنيتي ميشود. در طول مسير مرتب صداي تيراندازي به گوش ميرسيد و مأموران با مردم درگير شده بودند. هر لحظه امكان وقوع هر حادثهاي ميرفت. مشخص نبود سرنوشت براي تظاهركنندگان چه چيزي را رقم خواهد زد. حالا دامنه درگيريها از مسجد به خيابان و كوچه پس كوچههاي شهر كشيده شده بود.
حشمت الله رشنو همكلاسي شهيد حميد قربانينسب و يكي از كساني كه آن شب در درگيريها حضور داشت، درباره اتفاقهاي 23 مرداد 57 ميگويد: تظاهركنندگان هنوز به نبش كوچهاي كه منتهي به در پشتي حمام رضايي بود نرسيده بودند كه يكي از خانمها كه در طبقه دوم ساختمان داخل كوچه بود از تراس منزلشان ما را صدا زد كه سر خيابان نرويد مأموران گارد تيراندازي كرده و جلوي در حمام رضايي يك نفر را با تير زده اند. ما باورمان نميشد؛ در تاريكي چيز سياهي مشاهده ميشد ولي به علت تاريكي كوچه قابل تشخيص نبود. همين طور كه داشتيم با ترس ميآمديم يك دفعه پايمان به چيزي خورد و وقتي كه مردي از همراهان كه از ما بزرگتر بود خم شد و نگاه كرد. گفت: بچهها يكي را با تير زده اند؛ من كه شوكه شده بودم تا چند دقيقه از ترس متوجه هيچ چيز نشدم؛ فقط موقعي به خودم آمدم كه يك نفر از ساختمان مسكوني بالاي حمام، سر را از پنجره درآورده و فرياد ميزد برگرديد؛ پارچه اي را پايين انداخت تا روي جسد بگذاريم. ما هم دوباره برگشتيم و از طرف خيابان فردوسي و كوچههاي منتهي به منزل رفتيم اما هنوز نميدانستيم كه آن جسد مربوط به چه كسي است.
برادر شهيد قربانينسب اتفاقات آن شب را چنين بازگو ميكند: ساعتهاي ۲ و ۳ بامداد بود كه يكي در منزل را زد و گفت در را باز كنيد. مشاهده كردم برادرم رسول كه از شهيد كوچكتر است، گفت: حميد در كوچه حكيمآباد ۲۴ متري پشت حمام رضايي داخل كوچه شهيد شده و جنازه او و ديگر شهدا آنجاست و نحوه شهادت او را از رسول پرسيدم كه او گفت اواسط سخنراني شهيد سيد فخرالدين رحيمي، نيروهاي گارد شاه جهت برهم زدن سخنراني وارد مسجد شده، اقدام به ضرب و جرح افراد حاضر در مجلس كردند.