یکی از دوستان شهید علی آقاعبداللهی با اشاره به گذشت و فداکاری این مدافع حرم،‌ اظهار کرد: وقتی علی به سوریه رفت، مصداق همین گذشتش را به عینه دیدم که از زن و فرزند کوچکش گذشت تا برای اطفال سوریه امنیت و آسایش فراهم کند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، محسن شجاع داودی، دوست شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی در گفت‌وگو با ایکنا اظهار کرد: سال ۸۹ بود که با علی آشنا شدم. اولین زمینه آشنایی ما، دوره تکمیلی بسیج ناحیه سلمان بود. ماه رمضان بود و علی دوره تکمیلی را گذرانده بود و از طرف پایگاه به عنوان سرپرست کسانی که دوره را نگذرانده‌ بودند انتخاب شد. اصلاً اهل این نبود که حرفی بزند و جلوی استاد بخواهد گردن‌کشی کند و بگوید من این نکات را می‌دانم. با اینکه به خیلی از مسائل آگاهی داشت، ولی عرض اندام نمی‌کرد. کاملاً مطیع بود. سعی می‌کرد که دوستان دیگر را یاری کند. بعد از این دوره قرار بود که یک هفته به پادگان برویم. من در چادری بودم که علی هم در آنجا بود. در آن چادر متوجه خصوصیت اخلاقی علی شدم و اینکه به نماز اول وقت اهمیت زیادی می‌داد.

وی با بیان این مطلب افزود: در این دوره خیلی خسته می‌شدم و هوا هم سرد بود و فقط یک چراغ نفتی داشتیم تا فضای چادر را گرم کنیم. پتوی مناسب هم در اختیارمان نبود، برای همین از لباس‌های گرمی که داشتیم استفاده می‌کردیم که گرم بمانیم.

شجاع داودی ادامه داد: علی خیلی اهل کار بود. با وجود سختی‌هایی که وجود داشت، اصلاً خم به ابرو نمی‌آورد و اعتراضی نمی‌کرد. نه از روی کمرویی، بلکه از روی تواضع. دوستان دیگر را هم تشویق می‌کرد و می‌گفت سخت نیست، تحمل کنید و سعی می‌کرد روحیه بچه‌ها را بالا ببرد. قرار بود سه رزمایش انجام شود و دو نفر از نفرات هر چادر به عنوان محافظ در آنجا باقی بمانند تا مراقب وسایل باشند. من هم به این امید که بعد از نماز صبح می‌خوابم، نرفتم و در چادر ماندم.

ایثار و گذشت

وی در ادامه این مطلب توضیح داد: کسی از فرماندهان هم بالای سرمان نبود. علی هم ماند. به علی گفتم «داداش من می‌روم بخوابم، شما هم خواستی بخواب. خودت می‌دانی.» ساعت ۶ بیدار شدم و دیدم وضعیت چادر زمین تا آسمان فرق کرده است؛ مرتب و منظم شده بود. از علی که در گوشه‌ای از چادر نشسته بود پرسیدم «چکار کردی؟» گفت «باید جمع و جور می‌کردم. دلم نیامد شما را بیدار کنم. خودم کارها را انجام دادم.» این رفتار علی در حالی بود که او از من بزرگتر بود و می‌توانست به من امر و نهی کند، ولی گذشت و فداکاری که کرده بود من را شرمنده کرد.

دوست شهید بیان کرد: وقتی علی به سوریه رفت، مصداق همین گذشتش را به عینه دیدم، که از زن و فرزند کوچکش گذشت تا برای اطفال سوریه امنیت و آسایش را فراهم کند. در مسجد به دیگران گفتم «اگر علی نرود، ما می‌خواهیم برویم؟ من می‌توانم از بچه‌ام دل بکنم؟»

نکاتی که درس زندگی شد

شجاع داودی اظهار کرد: علی علاوه بر اینکه انسان ایثارگری بود، خیلی هم با اخلاق بود و به دیگران احترام می‌گذاشت. در شب آخر دوره‌ای که گذراندیم،‌ دوستان‌مان در چادرهای دیگر خوشحالی می‌کردند،‌ ولی علی ما را جمع کرد و گفت هر کدام یک نکته اخلاقی تربیتی بگوییم. همان نکات بعدها درس زندگی‌مان شد. علی برای ما نمونه و الگو بود. چابک بود و از دیگران بهتر عمل می‌کرد. چه در بحث آمادگی جسمانی و رزمی و چه در انجام فعالیت‌های عملیاتی.

علی مومن به خدا بود

به گفته این دوست شهید،‌ علی در حوزه فاوای سپاه کار می‌کرد و در این کار خیلی هم خبره بود و توان عملیاتی بالایی داشت. فرمانده‌اش یک شب که علی در محل استقرارش در سوریه نبود GPS زده بود(چون بیسیم‌هایشان این سیستم را دارد) و متوجه شده بود که علی تقریباً ده کیلومتر جلوتر از مقر سپاه و به محل استقرار داعشی‌ها رفته بود. بعد متوجه شده بود که علی برای گرفتن اطلاعات مسیر زیادی را پیاده رفته تا به مواضع داعش برسد و بعد از گرفتن اطلاعات برگشته است. با شناختی که من از خودم دارم،‌ اگر من در این وضعیت قرار داشتم که به من بگویند و دستور دهند که حتی یک کیلومتر به سمت مواضع داعش بروم و اطلاعات بگیرم، این جرئت را نداشتم، ولی علی دل شیر داشت؛ دل مومن هیچ وقت نمی‌ترسد و علی مومن به خدا بود و جز از خدا، از کسی دیگر ترس نداشت. علی خیلی روی خودش کار کرده بود تا به این مرحله برسد. توان رزمی خودش را بالا برده بود و از نظر روحی هم خیلی خودسازی کرده بود که توانسته بود در دل شب که کسی جرئت نمی‌کند چنین کاری انجام دهد، یکه و تنها پیشروی کند و با دست پُر برگردد.

شجاع داودی در بخش دیگری از سخنانش به ویژگی‌های این شهید اشاره کرد و گفت: علی گذشته از این روحیات مبارزه‌طلبی و شجاعتی که داشت، خیلی بامعرفت بود. امکان نداشت کسی به علی رو بیاورد و از او خواسته‌ای داشته باشد و علی توانایی انجام آن را داشته باشد و بگوید انجام نمی‌دهم.

برکاتی که نصیب کاروان راهیان نور شد


وی درباره اثرگذاری شهید در زندگی خود و اطرافیان و خاطراتی که در این باره داشت بیان کرد: چند وقت پیش یک دوره اعزام کاروان زائران به راهیان نور جنوب و غرب کشور را شرکت کردم که نام علی را برای هر دو سری کاروان‌هایی که به منطقه اعزام می‌شدند انتخاب کردم. فقط صرف این نکته که اسم علی روی این کاروان بود،‌ قوت قلب گرفته بودم.

شجاع داودی در ادامه بیان خاطراتش درباره شهید آقاعبداللهی عنوان کرد: شاید برای عموم کسانی که در این اردو شرکت کرده بودند قابل درک نباشد، ولی من به عینه شاهد اتفاقاتی بودم که در این اردو و با توسل به روح این شهید افتاد که غیر قابل پیش‌بینی بود و نمی‌توان عنوانی جز کمک رسیدن از غیب روی آن گذاشت. اتوبوس‌هایی که در اختیار ما گذاشته شده بود، هیچ گونه امکانات رفاهی نداشت، حتی آب هم در اختیار نبود.

وی افزود: وقتی اسم علی را روی کاروان گذاشتم، گویی از در و دیوار برای‌مان امکانات رسید. مبالغی به دستم رسید که برای بهبود کیفیت مواد غذایی زائران هزینه کردم. اوضاع طوری شد که باقی کاروان‌ها به ناحیه سلمان که بانی این کار بود اعتراض کردند که چرا اعتبار بیشتری در اختیار این کاروان گذاشته شده است. در حالی که این امکانات نتیجه لطف خدا به برکت نام علی بود و من اولین تجربه را در همراهی با کاروان زائران داشتم. از سویی معرفت و فضای روحانی این کاروان بیش از دیگر کاروان‌ها شده بود و دیگر زائران تمایل داشتند به این کاروان ملحق شوند و حتی آخرین هدیه علی به این کاروان هم زیارت این کاروان از پرچم حرم حضرت عباس(ع) بود که بناگاه فقط برای این کاروان اتفاق افتاد و من هیچ برنامه‌ریزی برای این کار نداشتم.

شفای بیمار

شجاع داودی در بیان خاطره دیگری از توسل به شهید اظهار کرد: یک شب یک مرد به سراغ من آمد و سراغ عکسی از شهید عبداللهی را گرفت و وقتی علت را جویا شدم گفت که «فرزندم مریضی خاصی داشت. حجله این شهید را سر کوچه آنها دیدم و به او توسل کردم و حاجتم را گرفتم.»

وی در پایان سخنانش گفت: شهدا زنده هستند و باب خیری برای دیگران هستند و دست‌‌شان برای یاری رساندن به دیگران باز است. همان طور که امام خامنه‌ای فرمودند که شهدای مدافع حرم اجر دو شهید را می‌برند،‌ علی هم در این گروه است و دست خیلی از کسانی را که به او توسل کرده‌اند گرفته است.

بسیجی پاسدار علی آقا عبداللهی متولد ۱۰ مهرماه سال ۶۹، از پاسداران حفاظت انصارالمهدی بود که سال گذشته داوطلبانه برای دفاع از حریم عقیله بنی‌هاشم(س) راهی سوریه شد و در ۲۳ دی‌ماه به دست تروریست‌های تکفیری در منطقه خان طومان به شهادت رسید. پیکر این شهید همچنان مفقود است. از این شهید والامقام یک پسر دو ساله به یادگار مانده است.
* آزاده غلامی